سفرنامه هنگامه شهيدي در جنگ عراق
« دولت در انتظار »
WWW.HengamehShahidi.com
info@HengamehShahidi.com
ظهر سر ميز نهار نشسته بوديم كه دكتر حائري هم به جمع ما اضافه شد. موضوع بحث شيريني زبان فارسي بود و اينكه فارسهاي عراقي در اقليت هستند و اين قضيه سابقه تاريخي دارد...
دكتر حائري مي¬گفت: كسي فكر نمي¬كند در عراق اقليت فارسي زباني وجود داشته باشد. آنها در منازلشان به زبان فارسي صحبت مي¬كنند و خارج ازخانه به عربي سخن مي¬گويند و اين قضيه به زماني برمي¬گردد كه پايتخت دولت ساساني در عراق در مدائن واقع بود. او ادامه داد: فارسها پنجمين قوميت در عراق هستند .عرب¬ها ، كردها ، آشوري¬ها ، تركمان¬ها و فارس¬ها، قوميت هاي عراقي هستند اما عرب هاي متعصب به اين قضيه اقرار نمي¬كنند و مي گويند فارسهاي عراقي، عراقي نيستند و از ايران به عراق آمده اند...
دكتر حائري مي¬گفت خانه امام حسين و شهربانو و يزدگردسوم در مدائن نزديك بغداد واقع شده و قبر سلمان فارسي نيز در آنجا قرار دارد...
او افزود:در سال 24 ميلادي در شناسنامه دادن به عراقي ها تفاوت قائل شدند و هر كس كه قبلاً در تبعيت دولت عثماني بود او را عراقي به حساب ميآوردند و آنها كه در تبعيت ايران بودند عراقي الاصل محسوب نكردند و اين مشكل باقي ماند تا صدام حسين آنهايي كه تبعيت ايراني داشتند را از عراق بيرون كرد كه اصطلاحا به آنها عراقي هاي رانده شده ميگفتند.اين حركت در اصطلاح غربي ها شوفيني ناميده مي شود.به عنوان مثال حزب نازي حزب شوفيني بود و هر فاشيسيتي نيز شوفيني است.شوفيني معناي علمي است و فاشيست معناي سياسي است.در ادبيات سياسي هر رژيمي كه شوفيني و مستبد باشد را رژيم فاشيستي میگويند...
- آيا ناسيوناليزم هم شوفيني است؟
- ملي گرايي كه تعصب به قوم و زبان ملتش باشد شوفيني است اما اصل ناسيوناليزم يك امر عادي است و همه مردم وطنشان را دوست دارند...
- دكتر! چند درصد از مردم عراق فارس هستند؟
- دقيقاً مشخص نيست تقريباً يك ميليون و نيم نفر فارس در عراق وجود دارد. آنهايي كه اصلشان فارسي است به زبان نمي آورند تا به قواعد گذشته دچار نشوند. صدام نيم ميليون نفرعراقي را كم كرد. برخي هم رفتند و مهاجر شدند كه اگر همه آنها بازگردند از جمعيت20 ميليون نفري مردم عراق تقريبا هفت و نيم درصد مردم عراق فارس هستند...
- چند درصد آنها داخل عراق هستند؟
- خيلي كم. تقريبا يك تا دو درصد آنهم به صورت مخفي...
بعد از صرف نهار از دكتر حائري به دليل ارائه اطلاعات مفيد در خصوص فارسهاي عراقي تشكر كردم و به سمت اطاق اينترنت حركت كردم. تامارا هم پشت يكي از كامپيوترها نشسته بود. با ديدن من از جايش بلند شد و مرا به سمت فردي هدايت وسپس مرا به او معرفي كرد تا اطلاعاتي از سران عراقي در اختيارم قرار دهد. نام آن فرد ثائر بود.
از او راجع به «عبيد حمود» مرد شماره دو بلك ليست 55 نفره آمريكا كه ژنرال بزرگ فرمانده حفاظت صدام و منشي او بود پرسيدم.
ثائر گفت: عبيد(عبد)حمود حدودا 45 سال دارد و در تكريت متولد شده است.او در سال 1978 به بغداد آمد و آن زمان هيچ تحصيلات دانشگاهي نداشت اما محافظ صدام شد.تمام اطرافيان صدام حسين تكريتي بودند. او به همراه جمال و كمال تكريتي و حسين و صدام كامل و خالد و محمود نجم و عمر هزا تيم حفاظتي صدام را تشكيل مي دادند. آنها نزديكترين بادي گاردهاي صدام و مورد حمايت مخصوص صدام بودند.همه آنها افراد كم سواد و بي منطقي بودند و در آدم كشي رودست نداشتند.كافي بود صدام بر روي فردي انگشت میگذاشت آنها هم مي¬رفتند و با سر او برمي¬گشتند.
advertisement@gooya.com |
|
ثائر ادامه داد : در جنگ عراق و ايران عبد حمود هيچ نبود و مسئوليتي نداشت.او فقط محافظ صدام بود ولي بعد از جنگ 1985 به يكباره رشد كرد و رئيس دفتر وزير دفاع شد.هر كس مي خواست صدام را ببيند بايد از سد او مي گذشت.در پايان جنگ ايران و عراق صباح مرزه سرتيم حفاظتي صدام بازنشسته شد و عبد حمود با حفظ سمت فرمانده تيم محافظتي صدام شد و به مدت دوسال يعني تا قبل از جنگ كويت او همه كاره صدام بود. عبد حمود با عدي و قصي بسيار صميمي بود ولي حتي آنها هم مي خواستند كه پدرشان را ببينند بايد ازعبد حمود اجازه مي گرفتند. حتي او به صدام نصيحت مي كرد كه قصي پسر خوبي است و بطور كلي امين صدام بود. زماني كه عدي خرابكاري و كثافتكاري مي¬كرد اين عبد حمود بود كه پيش صدام مي رفت و كارها را درست مي كرد. از آن سو هم وقتي حمود نبود عدي و قصي به صدام مي¬گفتند كه او وفادار وفدايي است و اگر كسي مي¬خواست پيش صدام از حمود بدگويي كند آنها تكذيب مي كردند. هر چه عدي و قصي بزرگتر می¬شدند و سنشان بالا مي رفت عبد حمود هم بالاتر مي رفت. بعد از جنگ كويت نوبت به جمع آوري پول بود. وقتي صنايع نظامي عراق دست حسين كامل بود پول زيادي به جيب زد و بعد از فرار حسين كامل صنايع نظامي به دست حمود و عدي و قصي افتاد و آنها هم شروع به چپاول كردند. بعد از مدتي به اصرار صدام حسين كل تيم حفاظتي صدام و از جمله عبد حمود وارد دانشگاه بغداد شدند و در دانشگاه بود كه عبد حمود با فردي به نام "عماد ملا عويش" آشنا شد كه او هم دزد بزرگي بود. او دختران دانشگاه را براي عبد حمود مي¬برد و عماد هم هر كاري داشت حمود برايش انجام مي داد. بعد از مدتي يكي از اقوام ملا عويش مسئول صنايع نظامي عراق شد و برادرش نيز رئیس كارخانه سيگار سومر شد و برادر عبد حمود هم رئیس بانك مركزي شد و به اين ترتيب حلقه تيم دزدي به تكامل رسيد. حالا عبد حمود در جلسات هيات وزيران
مي¬نشست و همه جا را زير نظر مي گرفت تا در اسرع وقت با تيمش به چپاول بپردازد....