سفرنامه هنگامه شهيدي در جنگ عراق
« دولت در انتظار »
WWW.HengamehShahidi.com
info@HengamehShahidi.com
صبح كه از خواب برخاستم وسايلم را آماده كردم تا كم كم راهي ايران شوم.ابوزهرا و برادرش محمد آمده بودند تا مرا به دروازه كركوك برسانند.با عماد و همه افراد مستقر در مقر خداحافظي كردم و سوار ماشين شدم.ساعت 10 صبح بود كه به دروازه كركوك رسيديم. به كمك ابوزهرا ماشيني كرايه كردم و به سمت سليمانيه به راه افتادم.راننده كرد پشت كوهي ايلام ( زرين آباد) بود.موسيقي كردي كه راننده در ماشين گذاشته بود ناخودآگاه مرا با خود به ايران مي كشاند.صبحانه نخورده بودم و داشتم از گرسنگي ضعف مي كردم. دركيفم را باز كردم و يك پرتقال بعقوبه اي كه در شهرت همپاي پرتقال بمي ايران است را از داخل آن خارج كردم و پس از پوست كندن و تقسيم آن با راننده با لذت آن را در دهانم گذاشتم.از سيطره اول كه پيش از اين و به هنگام ورودم به عراق منافقين در آن قرار داشتند عبور كرديم.سيطره دوم هم دست آمريكايي ها بود.كم كم با راننده سر صحبت را باز كردم. او مي گفت منافقين از صدام اجازه داشتند تا هر كسي را كه مي خواهند بكشند . در انتفاضه سال 91 مردم منطقه كلار و كفري تظاهرات كردند و صدام توسط منافقين آنها را سركوب كرد. راننده همچنين مي گفت: در زمان صدام موبايل ماهواره اي ممنوع بود و هر كس كه تلفن ثريا داشت به اعدام محكوم مي شد.حالا ديگر به نزديكي كركوك رسيده بوديم كه بزرگترين چاه نفتي دنيا به نام "چاه بابا گرگر" كه نفت آن از نوع سبك است در اين شهر واقع بود.در" شهرك حويجه" واقع در 50 كيلومتري جنوب غرب كركوك هواداران صدام به صورت آزادانه تردد مي كردند. با وجود اينكه نيروهاي آمريكايي در اولين روزهاي سرنگوني رژيم عراق براي مدت كوتاهي وارد اين شهر شده بودند و عكسها و مجسمه هاي صدام را از بين برده بودند اما چند روز بعد عكسهاي صدام مجددا به خيابانها بازگشته بود .افراد مسلح موسوم به "فدائيان صدام " هر چند وقت يكبار سلاح جمع آوري كرده و براي حمله به آمريكايي هاي مستقر در كركوك راهي مي شدند. بسياري از خانواده ها ي مسئولان بلندپايه بعث در شهرك حويجه مقيم بودند و در بازار اين شهرك پلاكاردهايي كه روي آن "حزب انتقام" نوشته شده، نصب شده بود و كسي جرات نمي كرد اين پلاكاردها را بردارد چرا كه مي دانست كشته خواهد شد.ساكنان شهرك حويجه عراق كه گويا در جهان ديگري زندگي مي كردند هنوز هم معتقد بودند صدام حسين به زودي بازخواهد گشت.در حالي كه ساكنان ساير نقاط عراق از تغييرات سياسي كشورشان خوشحال هستند مردم اين شهرك و تكريتي ها دوره صدام را ترجيح مي دهند.آنها معتقدند كه رفتار صدام تنها راه كنترل اقشارمختلف عراقي اعم از شيعه ، سني ، كرد و جلوگيري از كودتا بوده و مي گويند صدام با وجود طوائف زياد در عراق توانست اين كشور را متحد نگه دارد ...
advertisement@gooya.com |
|
به اول كركوك به سمت جاده سليمانيه كه رسيديم نيروهاي آمريكايي جلوي ماشين را گرفتند و اجازه عبور ندادند.آنها مي گفتند جلوتر ميان كردها و اعراب جنگ شده و شما نمي توانيد عبور كنيد.وقتي كارت خبرنگاري بين المللي را به سرباز آمريكايي نشان دادم او حرفش را پس گرفت و راه را براي ما باز كرد.شهر كركوك حالت غيرعادي داشت و كردها هم ايست بازرسي گذاشته بودند.راننده مي گفت صدام درزمان جنگ اعراب را كوچ اجباري داده بود و به اين منطقه آورده بود و حالا كردها براي بازپس گيري خانه خودشان آمده اند. او مي گفت وقتي صدام سقوط كرد 70 درصد از اعراب فرار كردند و به عراق رفتند.برايم جالب بود كه راننده كردستان را از عراق جدا مي دانست.كمي جلوتر ادوات جنگي آسيب ديده در كنار جاده به چشم مي خورد.پدافندهاي 123 ميليمتري تك لول كه براي هدف گيري هواپيما به كار مي رفتند به وفور ديده مي شدند..طبيعت لحظه اي از خشكي به سمت سبز شدن رفت .از روستاي قره انجير كه گذشتيم هوا بطور ناگهاني تغيير كرد.گويي از تابستان سوزان به بهاري دل انگيز رسيده باشيم.در ابتداي ورودي شهر چمچمال پيتهاي بنزين زيادي براي فروش به چشم مي خورد.به سليمانيه كه رسيديم از راننده خواستم مرا به هتل" ازمر" كه بالاي كوهستان قرارداشت برساند.شب را در هتل سر كردم و صبح زود با ماشيني كرايه اي به سمت قلعه ديزه به راه افتادم.ازكنار دوكان و سد زيباي آن كه گذشتيم و تا قلعه ديزه از مناظر زيباي طبيعت بهره فراوان بردم. با كمي دقت مي شد فهميد كه ديشهاي ماهواره در روستاهاي كردستان نفوذ زيادي دارند.نزديك ظهر بود كه به قلعه ديزه رسيديم.وسايلم را به كمك راننده از ماشين خارج كردم وهمان قاطري كه در زمان آمدن به مرز مرا آورده بود از همان پيرمرد كرايه كردم. با كمك پيرمرد وسايل را روي قاطر بستم و به سمت مرز ايران واقع در كوههاي سردشت به راه افتاديم...