پنجشنبه 25 شهریور 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نظام اسلامی: خطر تحول معکوس! جمشيد طاهری پور، کارآنلاين

گسترش و تعميق شکاف در صفوف حکومت کنندگان که مهار آن ناممکن به نظر می رسد؛ در شرايطی که سرکوب جنبش سبز مانع از آن شد تا اين جنبش به وزن و ثقلی فرا برويد که تناسب قوای موجود را بسود خود دگرگون سازد، در کشور موقعيتی بوجود آمده است که در آن خطر سيطره-ی کامل فاشيسم اسلامی- سپاهی، می تواند از يک احتمال به واقعيت تبديل شود.


چماق کشی و قداره بندی حزب الله عليه آقای کروبی که با تخريب و تيراندازی و آتش زدن درب خانه او همراه بود؛ اتفاقی است که نبايد آنرا نامنتظر و خودسرانه و يا بی اصل و نسب، و بدون سابقه و تاريخ ناميد. از آن زمان که آيت الله خمينی در راس خيزش توده دهها مليونی مردم قرار گرفت و به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب برسميت شناخته آمد و تا امروز...؛ چماقداران و قداره کشان حزب الله، از واقعيت های انکار ناپذير رهبری نظام اسلامی و موجوديت جمهوری اسلامی بوده-اند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


از دوران آيت الله خمينی، قدر قدرتی دستجات چماقدار، عليرغم التفات "رهبر" به آنان – که از مخلص ترين پيروان تحت حمايتش بودند- با نکوهش و اعتراض گلايه آميز مردم روبرو بود! خوب است به خاطر بياوريم که همين دستجات و گردانندگان آنان، بعنوان گروههای فشار؛ نقش موثری در سقوط دولت بازرگان و قلع و قمع بنی صدر و ملی-مذهبی های حامل گرايش ليبرال بازی کردند. آنان که با شعار "حزب فقط حزب الله- رهبر فقط روح الله" اجتماعات دگرانديشان را تار و مار می کردند، دفاتر آنان را تخريب و به آتش می کشيدند و حتی در مواردی با سلاح سرد و گرم، مرتکب قتل و کشتار می شدند، از شمار پيروان خمينی و نيروهای انقلاب اسلامی بودند و شايد به همين دليل از شناسائی بعنوان اندامی از دستگاه سرکوب نظام ولائی و استبدد دينی، و نشانه-ای از فاشيسم اسلامی برکنار می ماندند.

نقشی که "لباس شخصی ها" در سرکوب جنبش سبز و کشتار مردم برعهده داشتند و دارند، کاملا" آشکار کرد که اين دستجات که ديگر يکسره مزدور و مواجب بگير و رانت خوار، و اکنون بسيار سازمان يافته و مجهز به سلاحهای سرد و گرم هستند، اندامی از دستگاه سرکوب استبداد دينی هستند. بعلاوه اکنون می توان ديد که اين دستجات؛ از شمار عواملی هستند که دولت پادگانی کودتا در مسير مرعوب و تسليم و به زانو درآوردن سران نمادين جنبش، قبضه-ی بلامنازع و بی کم و کاست قدرت و سيطره-ی کامل فاشيسم اسلامی - سپاهی برکشور، بر آن اتکاء دارد.

تجمع و محاصره پنج روزه خانه آقای کروبی توسط اين دستجات، تخريب و تير اندازی و آتش زدن درب خانه، هتاکی و تعرض آشکار به حريم زندگی خصوصی وی و ارعاب همسايگان و ديگر شهروندان، سکوت تائيد آميز خامنه-ای – که مهاجمان پيروی خود را از او فرياد می زدند-، اعلاميه سپاه محمد رسول الله تهران بزرگ که در پی بی نتيجه ماندن واقعه، آنرا " حادثه ای ساخته و پرداخته عناصر بی تدبير و خود سر" اعلام کرد، بيشتر به يک طرح شباهت دارد که به دليل برنامه ريزی خام و ناهمآهنگی عوامل اجرای آن، نصف و نيمه رها شد! به نظر می رسد بحران در نظام سياسی کشور در حال گذار به مرحله ی تازه –ای است.

گسترش و تعميق شکاف در صفوف حکومت کنندگان که مهار آن ناممکن به نظر می رسد؛ در شرايطی که سرکوب جنبش سبز مانع از آن شد تا اين جنبش به وزن و ثقلی فرا برويد که تناسب قوای موجود را بسود خود دگرگون سازد، در کشور موقعيتی بوجود آمده است که در آن خطر سيطره-ی کامل فاشيسم اسلامی- سپاهی، می تواند از يک احتمال به واقعيت تبديل شود. اگر اين ارزيابی درست باشد، بيش از هر زمانی بايد بر همبستگی و همرائی ملی همه-ی آزاديخواهان ايران در دفاع از جنبش سبز و پشتيبانی از سران نمادين آن؛ انگشت تاکيد گذاشت.

دوم

کشاکش و منازعاتی که در صفوف حکومت کنندگان روز به روز گسترده تر و عميق تر در تمام عرصه های حکومتی و همه لايه های حکومت کنندگان جاری و ساری است، بازتاب يک نبرد اجتماعی- اقتصادی عظيم است که امپراطوری صدها و هزاران ميلياردی غارت و قاچاق پرورشگاه آن است. در راس اين امپراطوری؛ نهادهای سپاه و بسيج، امنيتی و اطلاعاتی و مرتجع ترين لايه های روحانيت حاکم و اصحاب مصباحيه و حجتيه قرار دارند که "بيت رهبر" مرکز هماهنگ کننده آنان است. افول آشکار اقتدار "رهبر" در برابر زياده خواهی و جاه طلبی و قانون گريزی های قلدر منشانه احمدی نژاد، موئيد سرشت اجتماعی کشاکش نبرد قدرت در بالا است. اگر اين نبرد با همين آهنگ و شتاب، و ترکيب نيروها و تناسب گرايش ها به پيش رود، صحنه سياست کشور - ديرتر يا زودتر- عرصه نمايشی خواهد بود که طی آن "مقام معظم رهبری"، عبای قاضی عسکری دولت پادگانی بردوش می کشد! قاضی عسگری دولتی که نماينده احزاب پادگانی- امنيتی و ثروت اندوختگان نوکيسه است که سهم شير بيشتر می طلبند و در عين حال با آرمانگرائی امام زمانی، و صدقه و صواب جمکرانی با جمعيت چند مليونی عقب مانده ترين لايه های اجتماعی کشور که عمدتا" ساکن روستا ها و شهرستانها و حاشيه شهرهای بزرگ هستند، در ارتباط است. توده بی شکل مردمی که مصداق "امت شهيد پرور ولايت مدار" هستند و تخت ولايت مطلقه فقيه بر دوش نحيف شان استوار است.

کسی که عبای قاضی عسکری دولت پادگانی را بر قامت خامنه-ای می پوشاند چه بسا ممکن است احمدی نژاد نباشد! اما اين تغيير معنی داری نيست. تغيير معنی دار؛ تغييری است که ايران را بسوی آزادی پيش براند و اين فقط يک حالت دارد و آن عملی ساختن خواست های حداقلی جنبش سبز ملت ايران است؛ خواست هائی که در بيانات و بيانيه های سران نمادين جنبش به تکرار تائيد و تاکيد، و مطالبه شده است. اکنون بيش از هر زمان؛ ايستادگی سران نمادين جنبش واجد اهميت و اعتبار آينده ساز است.

اهميت دارد که به جامعه شناسی سياست که عوامل اجتماعی پايدار را بررسی می کند کم اعتناء باقی نمانيم. حاصل اين کم اعتنائی گرايشی است که بحران فروپاشی در کشور را حول خامنه-ای و احمدی نژاد و اخيرا" مشائی، دور از قاعده و بيش از اندازه شخصی می کند. از سوی ديگر در لايه هائی از جنبش سبز به گسترش تمايلاتی دامن می زند که مستعد ترجيح منافع نظام بر منافع ملت اند. آنان با تحقير و نکوهش "استقامت" سران نمادين جنبش در دفاع از آزادی، حقوق اساسی مردم و حق حاکميت ملت، و اصل "انتخابات آزاد"، جنبش سبز را به راه تسليم و رضا سوق می دهند و به اين ترتيب تيغ استبداد را تيز می کنند!

سرکوب؛ به حضور توفنده جنبش در خيابان پايان داده است، اما آن را به زير پوست شهر و عمق جامعه رانده است. جائی که در حال تعميق است! دولت ولائی-سپاهی کودتا بر اين امر وقوف دارد. برپايه بسياری نشانه ها می توان ديد که آنها با ترفندها و شگرد هائی نظير هياهو پيرامون "مکتب ايرانی" که به دولت کودتا و احزاب پادگانی؛ ظاهر مخالفت با "فقها" و نوعی همدلی با ملت را می دهد، دست در کار به صحنه آوردن نمايش های مردم فريب و ملت گول زن هستند. نقاط آسيب پذير جنبش سبز، نقاط اتکای آنهاست و می کوشند در صفوف طبقه متوسط ايران تکيه گاه اجتماعی برای خود دست و پا کنند. بايد يادآوری کنم که وابستگی بخش های موثری از اقشار متوسط جامعه به اقتصاد نفتی و دستگاه عريض و طويل بوروکراسی دولتی و درجه نفوذ بوروکرات ها و مديران ميانی "نظام" در صفوف آنان که علايق معينی در دوام و بقای "نظام" دارند، بر درجه آسيب پذيری اقشار متوسط می افزايد. زمينه ديگر؛ فلاکت اقتصادی و و خامت معيشت مردم و تهديدات خارجی است که بدون اما و اگر حکومت ولائی و دولت پادگانی کودتا مسئول آن هست. به اين منظره؛ بايد گستردگی تباهی ناشی از فقر و فلاکت اقشار تهيدست جامعه را اضافه کرد که نظام صدقه دام گسترده-ای برای شکار آنهاست.

ياد آوری اين ملاحظات برای نشانه گذاری نقاط قوت و ضعف جنبش، دستکم دارای ارزش متديک است و بر اين امر تاکيد دارد که بحرانی که سراپای جامعه را در نورديده محصول قشربندی اجتماعی و ترکيب نسلی و جمعيتی جديدی است که طی دو دهه اخير تکوين پيدا کرده و چهارمين دهه عمر جمهوری اسلامی، مرحله فرجام نهائی آن به نظر می رسد. تحولات اجتماعی عميقی که فقر و فلاکت و فساد و انحطاط را دامنگير بزرگترين بخش های اجتماعی کشور کرده و لايه اجتماعی نازکی را که اربابان امپراطوری غارت و قاچاق –اند بر سرنوشت کشور مسلط ساخته است. اما اشتباه بزرگی خواهد بود که جامعه امروز ايران را در اين تصوير خلاصه کنيم. تحولات اجتماعی عميق به گسترش طبقه متوسط شهری منجر شده که جمعيت ۳ مليونی دانشجويان کشور که بيش از نيم آنان دختران ايرانند، نمادی از آنست. ۷۵ در صد جمعيت کشور را زنان و مردان جوان تشکيل می دهند. از صفوف اين جمعيت جوان، نيروی بزرگی برخاسته که بر بستر ارتباطات شبکه های ديجيتالی، انفجاری از آگاهی های مدنی از خود به ظهور رسانده که مصمم تر از هر قشر اجتماعی ديگر؛ خواهان عبور مدنی و خشونت پرهيز؛ از استبداد دينی و فلاکت اقتصادی برای رسيدن به آينده-ای در دموکراسی و پيشرفت، برابر حقوقی شهروندی و حقوق بشر است.

متاسفانه در ماههای اخير، خلاف روشنرائی که در آقايان کروبی و موسوی مشهود است، عمدتا" در برون مرز، شاهد تلاش هائی در برخی رسانه های سبز هستيم که بجای تقويت گفتمان مدنی، در راه سيطره گفتمان دينی در جنبش اهتمام می ورزند. در اين رسانه ها آشکارا شاهد بازتوليد اسلام سياسی و قسما" اسلام فقاهتی هستيم و کار تا آنجا پيش رفته که شناعت رفتار و کردار لباس شخصی ها عليه کروبی و خانواده او، به رفتار "يزيديان" با "اهل بيت حسين" و به آتش کشيدن خيمه هاشان در شام عاشورا، تمثيل می شود. اين رسانه ها؛ که "حکومت علی وار، پيکار حسينی و صلح حسنی و آزادی زينبی" را تبليغ و ترويج می کنند، گفتمان مدنی و شهروندی جنبش سبز را تخريب می کنند و به همرائی ملی و همبستگی ميهنی ايرانيان در دفاع از جنبش سبز آسيب های جبران ناپذير وارد می آورند. اما قبل از هرچيز به سرخوردگی بخش های بزرگی از زنان و جوانانی کمک می رسانند که زندگی و بالندگی جنبش مديون آزاديخواهی امروزين و پيکار مدنی و شهروندی استور آنهاست و نيروی محرک اصلی جنبش سبز ملت ايران به حساب می آيند.

*

پيش رفتن ايران در مسير دموکراسی و سکولاريسم يک فرايند و جنبش سبز ملت ايران بمثابه "مشروطه دوم"، جريان اين فرايند در اکنون جامعه ماست. تکثرگرائی که بجای طرد و نفی تفاوت، همزيستی خشونت پرهيز، درک متقابل و مدارای متفاوت ها درجنبش را برسميت می شناسد، و گفتگوی نقادانه؛ شريان حياتی هستند که زندگی و بالندگی جنبش سبز را در راه آزادی تامين و تضمين می کند. شرط تعين کننده برای آن که جنبش سبز، هدف آزادی را از احتمال به واقعيت بپويد؛ استحکام "گفتمان دموکراسی" در آن است. اين يک گفتمان مدنی، حقوق بشری و شهروندی است که در آن آزادی برای همگان؛ برای همه ايرانيان است و نه دينی يا ايدئولوژيک که در آن آزادی برای خودی ها است.
ج – ط
۱۲.۰۹.۲۰۱۰

منبع: کارآنلاين


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016