از قديم گفته اند که " تاريخ را هميشه حاکمان و صاحبان قدرت نوشته اند"
گرچه اين مثال امروزه ديگر در مورد جوامع دمکراتيک و متمدن صدق نميکند و انحصار تاريخ نگاری از دست صاحبان قدرت خارج شده است ودانشگاهها ومراکز پژوهشی و فرهنگی مستقل بدين مهم ميپردازند ولی در جوامع غيردمکراتيک و عقب مانده ای مانند جامعه ی ما ، درستی وصحت اين مثال همچنان به قوت خويش باقی است و قدرتمداران وحکومتگران همانند اسلاف خويش ، تاريخ سازی را هم از وظايف خود ميدانند و اين حق را مانند حقوق ديگر در انحصار خود دارند . درکشورهای عقب نگاهداشته شده با ساختار فکری وفرهنگی قبيله ای تاريخ سازی بخشی از هويت سازی است که حکومتگران وقت بنا به مصالح سياسی و اقتصادی خويش از دير باز تا به امروز بدان اقدام کرده وميکنند ولی حکومتگران اسلامی ايران بخاطرماهيت ايدئولوژيکی آن دست تمامی اسلاف گذشته ی خويش را از پشت بسته اند وهمگان ميدانند که اين رژيم ۲۷سال است که مشغول زير و روکردن وشخم زدن تمامی عرصه های فرهنگی وادبی وسياسی واجتماعی وبطور کلی هرآنچه که حيا ت فردی واجتماعی مربوط ميشود مشغول ميباشد تا بلکه تاريخ وهويت جديدی را برای سرزمين ايران وساکنان آن بوجود آورند از ديدگاه حکومتگران ايدئولوژی زده ايران فقط تاريخی معتبرو با ارزش است که به حکومت اسلامی مشروعيت ببخشد وسلطه ی ضد مردمی وجابرانه ی رژيم جهل وجنايت را الهی جلوه دهد بنابراين از نظرگاه "تاريخ سازان" جمهوری اسلامی رويدادها وحوادث بايد به گونه ای اتفاق افتاده باشند و يا اتفاق بيفنتد که درخدمت مشروعيت بخشيدن به اين حکومت باشد. رويداها و حوادثی که به مشروعيت بخشيدن و حقانيت دادن به حکومت اسلامی کمک ننمايد از نظر آنان فاقد اعتبار ميباشد و چنين رويدادها و حوادثی را يا بايد منکر شد و اگرنميتوان آنرا منکر شد بايد به گونه ی دلخواهی آنرا تحريف نمود تا بتوان ازآن در جهت مصالح سياسی وايدئولوژی استفاده نمود. يعنی همين کاری که حکومت اسلامی ايران بيشتر از ۲۷ سال است که بی وقفه مشغول انجامش ميباشد ولی هدف نگارنده ی اين سطور در اين نوشته ، پرداختن و افشای تاريخ نگاری وتاريخ نگاران جمهوری اسلامی نيست توجه من در اين نوشته کسانی هستند که در صف مخالفين رژيم درحالی ندای آزاديخواهی سرميدهند خود نيز به تاريخ سازی وتحريف تاريخ می پردازند .
اپوزيسيون ايدئولوژی زده " تاريخ سازی" ميکند
و اما نحوه ی نگرش گروههای اپوزيسيون يعنی گروههائی که در قدرت نيستند ولی داعيه قدرتمداری دارند و آرزوی اين را در سر ميپرورند که روزی روزگاری قدرت سياسی را از چنگ رژيم کنونی بربايند وحکومت مطلوب خويش را درايران بر پا دارند درست نگرش و نگاهی است ازجنس نگاه ونگرش حاکمان جمهوری اسلامی به تاريخ . احزاب و گروههای سياسی سنتی که همانند حکومت اسلامی ايران مبانی فکری خود را بر اساس يک ايدئولوژی نهاده اند اعم از اينکه اين مکتب يا ايدئولوژی آسمانی باشد يا زمينی ، تاريخی را دوست دارند که با ايدئولوژی و مکتب شان خوانائی داشته باشد واگر چنين تاريخی وجود نداشته باشد به خلق وايجادش مبادرت ميورزند. چپ يا راست ، " ملی ـ مذهبی " يا " توده ای " تفاوت چندانی با يکديگرندارند وقتی که پای تاريخ سازی و هويت سازی در ميان باشد همه گوی سبقت را ازيکديگرمی ربايند ، چراکه همه در يک چيز که همانا خرد وعقل ستيزی است با يکديگر مشترکند ، انسان ايدئولوژی زده وتشکيلات زده بدنبال کشف حقيقت نيست واصلاً نيازی به اين کار نمی بيند چونکه "حقيقت" در مغزش ودر قالبی که از پيش در مغز خود برايش درست کرده است جايگزين شده و فقط کافی است که هر مقوله وپديده ای را با اين قالب محّک زده شود تا صحت و سقم و درستی يا نادرستی آن به اثبات رسد ، بنابراين انسان ايدئولوژی زده نيازی به کشف حقيقت ندارد ، مکتب و ايدئولوژی کار را برايش آسان کرده است چون به کمک قالب و دستگاه حقيقت سنجی که در مغزش تعبيه شده به راحتی ميتوان به حقيقت دست يافت نا گفته نماند که هرايدئولوژی ومکتبی ، قالب و دستگاه حقيقت سنج جداگانه ای در اختيار دارد که با قالب ودستگاه حقيقت سنج ايدئولوژی های ديگر متفاوت است . تشّتت وتفّرقی را که در افکار وعقايد گروههای ايدئولوژی زده ی ايران مشاهده ميکنيد درحقيقت ناشی از گوناگونی همين قالب های فکری است . برای مغزهای قالبی اصل و گوهريک واقعه وحادثه ی تاريخی مهم نيست بلکه مهم نتايجی است که می بايستی بطور مصنوعی از يک واقعه ی تاريخی استخراج شود ، نتايجی که بايد در خدمت اهداف سياسی و ايدئولوژی خاصی قرارگيرد تا حقانيت و صحت آن ايدئولوژی و اهداف سياسی خاص را به اثبات رساند.
با اين مقدمه کوتاه ، خواننده اين سطور ميتواند در يابد که چرا ما پس از صد سال مبارزه در راه آزادی وعدالت اجتماعی هنوز در اينجا ايستاده ايم و هنوز تاريخی واقعی ومدوّن از اين دوره در دست نداريم که مورد توافق همگان باشد و چرا هر حزب وگروه سياسی متناسب با منافع ومصالح گروهی وفرقه ای خويش ازحوادث و رويدادهای سياسی واجتماعی يکصد سال گذشته تفسيرها وتحليل های مختلفی ارائه ميدهند که نه فقط برای نسل جوان ايران راهگشا نيستند بلکه چه بسا گمراه کننده نيز ميباشند . نسل جوان و آزاديخواه ايران که امروزه به درستی با شعار حقوق بشر و جامعه مدنی رو در روی رژيم فاسد و خودکامه ی جمهوری اسلامی ايستاده است اگرنميخواهد به کج انديشی ها وکج رويهای نسلهای گذشته دچار شود چاره ای ندارد که تاريخ گذشته را به درستی بخواند و به درستی از آن جمعبندی نمايد وازآن چراغی سازد برای راه پر پيچ و خمی که در پيش دارد . آنچه را که احزاب وگروههای ايدئولوژی زده تحت عنوان تاريخ ارائه داده وميدهند نه قابل اعتماد است ونه قابل استناد ، صداقت وبی طرفی که دو شرط اساسی برای تاريخ نگاری و بيان يک حادثه و رويداد است اين گروهها وبطور کلی انسانهای ايدئولوژی زده فاقد آن ميباشند . ای کاش احزاب و گروههای سياسی ما که همگی ادعای روشنفکری هم دارند پس ازگذشت صدسال از جنبش مشروطه خواهی و پس ازعبور از آنهمه تجارب دردناک لااقل امروزه به اين درجه از بلوغ فکری رسيده بودند که ميتوانستند درک نمايند که به موازات مبارزه با رژيم جهل وجنايت ، مهم ترين وابتدائی ترين وظيفه ی يک حزب وگروهی روشنفکری ، اشاعه و ترويج آگاهی در ميان مردم و تربيت نسلی است برای جامعه مدنی ايران واين مهم را نميتوان به آينده و پس ازسرنگونی رژيم موکول کرد و ترويج آگاهی هم که از گوهر صداقت و راستی تهی باشد راه بجائی نخواهد برد و نتيجه اش آن خواهد شد که امروزه پس از گذشت صد سال شاهدش هستيم .
"نهضت آزادی" چگونه تاريخ را تحرف ميکند
چند روز پيش "نهضت آزادی ايران" ۴۵ سالگی خود را جشن گرفت و اين بهانه شد برای رهبران اين گروه که يکبار ديگر تاريخ را تحريف کرده و نسل جوان ايران را گمراه سازند به اميد اينکه در اين آشفته بازار کسانی را به سوی تشکيلات ورشکسته خويش بکشانند واز آنان نردبانی سازند برای بالا رفتن به سمت کاخ قدرت . آقای ابراهيم يزدی رهبر و سخنگوی " نهضت آزادی " در ضيافتی که به مناسبت سالگرد تأسيس اين گروه بر پا شده بود يک گزارش ۱۸ صفحه ای تحت عنوان" راهبردها و برنامه ها" برای مدعوين و حاضرين درآن جلسه ميخواند که اين گزارش پر از دروغ ها و تحريف ها ی تاريخی است واينجانب به عنوان يک شهروند جامعه مدنی آينده ی ايران و به عنوان کسی که زمانی خود از نزديک دستی برآتش داشته است وظيفه ی خود ميدانم که حتی المقدور به افشای دروغ ها و سفسطه بازی هائی که با هدف فريب دادن و به دام انداختن نسل جوان ايران صورت ميگيرد بپردازم ، باشد که از اين رهگذر جوانانی که دل در گرو آزادی نهاده اند بجای دنباله روی و تقليد کورکورانه ازگروهها و سياست بازان ريا کار و ورشکسته ، عقل وخرد را پيشه ی خود سازند ونيروهای خود را در يک جنبش وسيع ملی بر بستر حقوق بشر و جامعه مدنی آرايش دهند که از اين احزاب وسازمان سياسی سنتی که اساس کارشان را بر دروغ ونادرستی نهاده اند جز کج انديشی و کج روی و سرانجام شکستی ديگر حاصلی ببارنخواهد آمد که آزموده را دوباره آزمودن خطاست . پيشينه ی چند دهساله ی احزاب و گروههای سياسی سنتی ايران اعم ازمذهبی وغيرمذهبی سرشاراست از جعل وتحريف تاريخ ، فرار از مسئوليت وفرار از پاسخگوئی در برابر مردم ، دروغ گوئی وهوچی گری ، انتقاد ناپذيری ، خيانت به جنبش ملی کردن نفت به رهبری مصدق ، وابستگی به بيگانگان ودشمنان ايران ، همکاری وپشتيبانی از رژيم جهل وجنايت و..و.. وبا اين پيشينه ی سياه ، آقايان سياست بازان حرفه ای درکمين نشسته اند تا شايد يکبارديگر تغاری بشکند وماستی بريزد و دراين ميان سهمی ازقدرت نيزعايد اينان گردد و شگفتا که با يک چنين گذشته ای اين آقايان هنوز دست از سرمردم به ستوه آمده و درمانده ايران برنميدارند و همچنان داعيه رهبری مبارزات مردم را در سر می پرورانند.
آقای ابرهيم يزدی در ضيافت سالگرد تأسيس "نهضت آزادی ايران" گزارش خود را در شش محور خلاصه ميکند و در باره هر محور توضيحاتی ميدهد که من در اين نوشته بطور اختصار به نکاتی ازآنها می پردازم .
آقای يزدی ميگويد: «محور اول پاسخ به اين پرسش است که در تأسيس نهضت آزادی چرا به جای حزب ازعنوان " نهضت " استفاده شده است . آيا انتخاب اين نام با عنايت به معنا و مفهوم واژه نهضت و تفاوت آن با واژه "حزب" که در گفتمان سياسی مردم ايران بار معنايی مطلوبی ندارد ؟ مرحوم بازرگان در سخنان خود در مراسم اعلام تأسيس به روحيه حزب گريزی وترس از کار جمعی در ميان ايرانيان توجه کرده است . اما به نظر ميرسد که در انتخاب واژه "نهضت " به مفهوم يک جنبش وحرکت ، که گستره ای فرا تر ازيک حزب ويک سازمان واحد دارد ، توجه ويژه شده است .» در ادامه اين سخنان آقای يزدی به درستی توضيح ميدهد که چرا در شرايط پيشا دمکراسی و نبود نهادهای دمکراتيک که بيانگر خواسته های اقشار وطبقات مختلف باشد ، جنبشی ملی و فرا گير ضرورت پيداميکند و برای نمونه دو جنبش مشروطه خواهی و جنبش ملی کردن صنعت نفت را مثال می آورد که با اهدافی فرا گروهی و فرا طبقاتی و قومی توانستند اقشارمختلف جامعه را به حرکت در آورند. که همه اينها درست است ولی اشکال وقتی پيدا ميشود که آقای يزدی از يک تحليل درست نتيجه گيری غلطی را استنتاج می نمايد وميگويد : « بنابراين هدف از تأسيس نهضت آزادی چيزی فراتر از يک حزب يا سازمان سياسی بود هدف ايجاد يک جنبش همگانی در جهت تأمين حقوق و آزاديهای ملی بود.»
advertisement@gooya.com |
|
آقای دکتر يزدی در اينجا چند دروغ را به عنوان تاريخ يکجا به خورد مخاطبين خود که قاعدتاً بايد نسل جوان و ميان سال ايران باشند ميدهد ؟ چون برای بياد آوردن رويدادهای دهه ۱۳۴۰ خورشيدی بايد در زمره ی نسل کهنسالان ايران بود که البته آقای يزدی کاری با آنان ندارد و آنچنان که درسخنرانی خود تأکيد ميکند هدفش جذب نيروهای جوان وتازه نفس است به درون تشکيلات "نهضت آزادی ايران" . آقای دکترابرهيم يزدی که درس فرصت طلبی وسياست بازی را در مکتب آخوند ها خوب فرا گرفته است برای فريب نسل جوان و خردجوی ايران که امروزه تلاش مينمايد از دايره جهل خارج شده و خود را به دنيای انديشه ی آزاد برساند به طرز ظريف و موذيانه ای که ويژگی ادبيات فاسد سياسی ايران است به تحرف گوشه هائی از تاريخ معاصرايران می پردازد و برای گروه و ايدئولوژی مورد علاقه ی خود "نهضت آزادی ايران" تاريخ سازی ميکند. همانطوری که در بالا بدان اشاره شد آقای يزدی سخنان خود را بر روی شش محور متمرکز ميسازد که در محور نخست آنچنانکه ملاحظه کرديد ميخواهد سه نکته را به مخاطبين خود(بخوانيد نسل جوان ايران) القاء نمايد. ۱ـ انتخاب واژه " نهضت " از جانب مهندس بازرگان حساب شده بوده است و گويا ايشان چون ميدانسته اند که واژه ی "حزب " در نزد ايرانيان بار منفی دارد بنابراين ترجيح داده است که برای تشکيلات خود از واژه "نهضت" استفاده نمايد. ۲ ـ بنيان گذاران "نهضت آزادی" با نگاهی ملّی و جنبشی بدنبال ايجاد تشکيلاتی فرا طبقاتی وفرا قومی بوده اند که اين تشکيلات بتواند همه ی نيرو و توانائی ملت ايران را عليه " اُم الفساد" که همانا ديکتاتوری باشد بکار گيرد بهمين خاطربرای تشکيلات خود واژه ی " نهضت " را انتخاب کرده اند . ۳ ـ بنيان گذاران " نهضت آزادی ايران " با درس گيری از دو جنبش ملی وفراگير يعنی جنبش مشروطه خواهی و جنبش ملی صنعت نفت به دنبال ايجاد يک جنبش بوده اند نه يک حزب وتشکيلات سياسی ، جنبشی که بتواند سنت های مبارزاتی آن دو جنبش را ادامه دهد بنابراين "نهضت آزادی ايران" ادامه دو جنبش فوق الذکر است.
برای اينکه نشان داده شود "تاريخ سازی" آقای يزدی چقدر بی پايه واساس است بايد کمی به عقب بازگرديم و نگاه کوتاهی بيندازيم به همان سالهائی که آقای دکتر از آن ياد ميکند وببينيم که در آن سالها در ايران چه خبر بوده و"نهضت آزادی ايران" در چه شرايطی وبا چه اهدافی در سال ۱۳۴۰ تأسيس شده است ولی قبل از هر چيز دانستن اين نکته برای نسل جوان وخردجوی ايران لازم است که نام اصلی تشکيلاتی که آقای دکترابراهيم يزدی سمت رهبری وسخنگوئی آنرا بر عهده دارد عبارت است از "جمعيت نهضت آزادی ايران" . که البته در مورد واژه ی "جمعيت" آقای يزدی هيچ توضيحی نميدهد که اين واژه از کجا آمده بوده و به کجا رفته است چون همانطوريکه ميدانيد اين واژه از ابتدای نام اين تشکيلات حذف شده و امروزه هيچکس "نهضت آزادی" را با واژه "جمعيت" نمی سناسد. من تصور ميکنم که هواداران جوان "نهضت آزادی ايران" آنقدر با هوش هستند که بدانند چرا بنيان گذاران "جمعيت نهضت آزادی ايران" درهنگام تأسيس گروه خود از واژه "جمعيت" استفاده نموده اند و چرا رهبران کنونی گروه مزبورديگر ازواژه "جمعيت " برای تشکيلات خود استفاده نميکنند. سال ۱۳۴۰ يعنی سال تأسيس "جمعيت نهضت آزادی ايران" وبطور کلی سالهای دهه چهل در تاريخ معاصر ايران از اهميت ويژه ای برخوردار است چرا که نطفه ی تمامی رويدادهای بعدی که سرانجام به انقلاب ۵۷ منتهی شد در همين دهه ۱۳۴۰ نهاده شده بود که دانستن اش برای نسل جوان ايران مفيد خواهد بود.
بهروز بيدار
ادامه دارد
behrouzbidar@hotmail.com