هنوز یک ماه از برگزاری کنگره جهانی جنبش رفراندم ملی در بروکسل نمی گذرد که شنیده و دیده می شود اینجا و آنجا آواهای شوم تفرقه بلند شده است که می خواهند این همگرایی بی همتا را در تاریخ پس از به قدرت رسیدن آخوندها ی واپسگرا، به مرز متلاشی شدن برسانند. صحت چنین ادعایی را می توان درمواضع خفتگان، در یخبندان زمستانی جمهوری اسلامی دید که پس از تأحیر فازی طولانی از دخمه های خود بیرون جستند و هر آنچه آوار بود بر سرو جان و تن نیروهای متشکله رفراندم ملی، فرو ریختند. تو گویی نزدیک شدن نیروها، که مقدمه سرنگونی رژیم را آواز می دهد، بر مذاق شان سازگار نیست و چشم دیدن همگرایی نیروها را آرزومند نیستند. تو گویی سرنگونی رژیم را نابودی خود می انگارند.
به همین سبب است که تنی چند از رانده شدگان ِ" بهشت برین زحمتکشان " و مانده شده در کشورهای امپریالیستی که زمانی در کوچه پس کوچه های خلوت جاهلیت، شعار نابودی آن را سر می دادند، ولی امروز از سفره و امکانات رفاهی و امنیتی این کشورها برخوردار هستند، از پیله تنیده شده به دور خود بیرون جستند و وا مصیبتا سر دادند که ما سرنگونی جمهوری اسلامی را برنمی تابیم. و اگر قرار است تغییری در شرایط سیاسی ایران ایجاد شود باید این تغییرات بطور تدریجی و آن هم در درون نظام جمهوری اسلامی صورت گیرد، بدون آنکه به ساختار حاکمیت لطمه ای بخورد. یعنی سرنگونی این رژیم موقوف.
آن دو دیگری می گویند زمان اتحاد فراگیر فرا نرسیده است. زیرا مشروطه خواهان تجربه حکومت کردن دارند و ما جمهوریخواهان چون در مراحل جنینی هستیم باید به ما فرصت داده شود تا از یک نیروی منسجمی برخوردار شویم. بعد آنوقت می توانیم در مورد اتحاد رایزنی کنیم.
یکی هم در این میانه سَرَکی می کشد و اظهار لحیه می کند که اساساً رفراندم برای تعیین نوع نظام را نمی پذیرد و به غلط معتقد است چون در 12 فروردین 1358 خورشیدی مردم در آن جو هیستریک انقلابی ِ کور، بین جمهوری اسلامی و جمهوری اسلامی به جمهوری اسلامی آری گفتند، پس تا پایان تاریخ بایستی این جمهوری اسلامی همچنان در قدرت بماند. و ما باید نه دنبال سرنگون کردن جمهوری اسلامی برویم و نه دنبال رفراندمی برای تعیین نوع نظام. به این هم می گویند شامورتی بازی!!
آخر این چه تحلیل سیاسی است که در این شرایط حساس که هر گونه حمله نظامی به کشور در چشم انداز است و نیروهای جدایی طلب بشکن می زنند تا به آرزوهای بغایت ضد میهنی و ایرانی خود که همانا جدا کردن قسمتی از خاک ایران است، در این فرصت بدست آمده واگرایی نیروها، به آن دست یابند و یا در این شرایط حساس که می رود نه " از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان". باید منتظر بنشینیم که شما ابتدا یک نیروی منسجم جمهوری خواه تشکیل دهید و آنوقت از اتحاد و سرنگونی صحبت کنیم. خیر خانمها و آقایان! مطمئن باشید شما که تا امروز از چنین توان و پتانسیلی جهت انسجام نیروهای خود بی بهره بوده اید، اگر 10 سال دیگر هم به شما فرصت داده شود از این مقدار هم عقب تر خواهید رفت. کافی است به تاریخ گذشته سازمانی و حزبی خود نگاهی منصفانه بیاندازید آنوقت می فهمید که آن استقبال نسبی ابتدایی در آن شور و فتور انقلابی کور و کر سالهای اول " انقلاب شکوهمند " را که بر انبانی از جهل و نا آگاهی، احساس و غرور بی خرد سوار بود، واقعی و پایدار نبوده است. به عبارت دیگر آن استقبال نسبی بر بستر آگاهی بنا نشده بود. به همین منظور وقتی مردم به رشد آگاهی نسبی رسیدند، شما را به حال خود رها کردند و به ایران و نیروهایی که به حق برای آزادی ایران نه ماندگاری جمهوری اسلامی مبارزه می کنند روی آوردند.
آری اشتباه نمی کنید، منظورم همان نیروهایی است که سالها دوست داشتید و دارید به آنها دشنام بدهید و حتی تا آنجا پیش رفتید که حاضر شدید برای زمین زدن آنها، دست در دست ارتجاعی ترین نیروی تاریخ بگذارید و خوار کردن مردم ایران و غارت و چپاول زندگی مردم و منافع ملی را جشن بگیرید، شاید در این گرودار " گندم ری " نصیب شما گردد و دربانی شهرداری " یاخ چی آباد" به شما واگذار گردد.
امروز اما وضع به گونه دیگری است و مردم تصمیم دارند برای نجات ایران با همه نیروهایی که دل در گرو ایران دارند، دستشان رابفشارند و شما را به حال خود تنها بگذارند تا جهت تشکیل یک اتحاد کذایی جمهوری خواهی که البته با مشارکت چی هایی داخل از نوع حجاریان و ملی مذهبی ها، وقت کافی داشته باشید.
ارزیابی نیروها و یک پند:
حال که به اینجا رسیدیم، مایل هستم یک پند را از خلوص دل به شما بدهم تا شاید وجدانهای خفته شما تکانی بخورد و به دلهای منجمد شده شما گرمایی ببخشد. بر کسی پوشیده نیست که امروز جمهوری اسلامی در تمامیتش مربوط به گذشته بسیار دور است و اساساً با شرایط امروزی منطبق نیست. اما با همه این عقب افتادگی، بوسیله همه ما بر دوش ما سوار شد و امروز بر ما فرمان می راند. امروز از هر زمانی دیگر مردم به آن حد از بیداری و آمادگی رسیده اند که این رژیم را در تمامیتش سرنگون کنند. حال برای این سرنگونی باید هر نیرویی با خود تصفیه حساب کند که در کدام سمت است؟
مطمئناً بر هر ناظری که نگاه به شرایط سیاسی ایران دارد، دو سمت را بیشتر در چشم انداز ندارد. یکی از این سمت ها سرنگونی تمامیت رژیم است و دو دیگری، بقای این رژیم با ترفند های مختلف از جمله " اصلاحات " از درون رژیم.
آنانیکه به جد تصمیم گرفته اند که جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، امروز در جنبش رفراندم ملی متشکل شدند و می روند با سازماندهی مردم ایران، موجبات سرنگونی آن را با یک مبارزه مسالمت آمیز در چهارچوب نافرمانی مدنی، فراهم کنند. و نشان داده اند که در طیف نیروهای مخالف جمهوری اسلامی، پیگیرترین نیروهایی هستند که برای اتحاد نیروها از هر فکر و مرامی، استقبال می کنند. از طرف دیگر به دلیل بالا بودن ظرفیت نیروهای متشکله جنبش رفراندم، در عمل این توان را کسب کرده اند که از بینش تنگ گروهی و فردی بیرون بیایند و با نیروهایی که به لحاظ فکری و مرامی، 180 درجه در تخالف هستند، دور یک میز بنشینند و زمینه اتحاد عمل نیروها را فراهم کنند.
در مقابل این نیروها که در جنبش رفراندم ملی گرد آمده اند، نیروهایی قرار دارند که هرچند در ظاهر ژست مخالفت با رژیم را می گیرند. اما در عمل - این مخالفت - فقط بخشی از رژیم را نشانه می رود. بطوریکه این نیروها تا امروز بی پروا حفظ این رژیم را بر هر راه حلی مقدم می شمارند و حاضر هستند در این راه، در صف جمهوری اسلامی، علیه نیروهای دموکرات و آزادیخواه وارد عمل شوند. کاری که تا امروز به آن مفتخر هستند .
این نیروها باید به این پرسش اساسی پاسخ دهند که بین مدرنیته و ستنت در کدام سمت قرار می گیرند؟ اگر جانب مدرنیته را می گیرند، دیگر تلاش برای ابقای این رژیم پوسیده، نهایت بی خردی و جهالت است و اگر این تلاش از روی آگاهی باشد، نهایت تبهکاری. امروز باید با صدای بلند اعلان کنند که آیا اتحاد با اجزای رژیم جمهوری اسلامی می تواند منافع و مصالح ملی ما را حفظ کند یا اتحاد با نیروهایی که به حق دل در گرو آزادی ایران دارند و برای ساختن ایرانی مدرن و کثرت گرا مبارزه می کنند؟ اما ای دریغ که تا امروز شواهد و عملکردهای این نیروها نشان داده است که آنها به جد خواهان حفظ رژیم هستند و بین مدرنیته و سنت، جانب سنت را گرفتند. عملی که در نظام گذشته انجام دادند و در انتخاب بین جامعه مدرن و جامعه واپسگرایی، جانب جامعه واپسگرایی را گرفتند و پشت مرتجع ترین قشر تاریخ ایران سینه زدند. و طی 27 سال بی دریغ، تمامی جنایات جمهوری اسلامی را ماله کشی کردند و حتی در بخشی از این جنایات بطور مستقیم شرکت داشتند. امروز هم عمد دارند در صف جمهوری اسلامی باقی بمانند تا با سرنگونی جمهوری اسلامی، سرنگونی فکری و نگاه این نیروها فرا برسد.
در کنار این دو طیف نیروها، نیروچه های کوچک سوپر چپ وجود دارد که حاضر نیستند جلوتر از نوک بینی شان راببینند و افنخار " مبارزاتی شان " این است که چشم بسته، با هر اتحادی مخالفت کنند و دوست دارند در تنهایی آواز بخوانند و در خلوت به تماشای قد و قامت خود در آیینه بنشینند. اما این نیروچه ها با همه عملکرد سکتاریستی، چون خواهان سرنگونی رژیم هستند، در طیف نیروهای سرنگونی طلب قرار می گیرند و در عمل می توانند در صف مستقل به جنبش رفراندم ملی یاری برسانند.
نیروی عمده دیگر در مختصات سیاسی ایران، سازمان مجاهدین است که امروز به دلیل مشکلاتی که دارد، نمی توان یک ارزیابی درستی از این نیرو بدست داد. اما ای کاش رهبری مجاهدین برای رهایی از این بن بست گرفتار شده بتواند خود را به نیروی رفراندم پیوند دهد و آینده خود را در یک رفراندم به محک داوری بگذارد. زیرا چنین تصمیمی در این شرایط از جانب رهبری سازمان می تواند خدمتی به سازمان خود و مردم ایران باشد. زیرا قدم گذاشتن در یک مبارزه سیاسی مسالمت آمیز مدنی، هر چند در ابتدا باعث می شود مورد سئوال و حتی انزجار بی شماری از اعضای سازمان و مردم و... قرار گیرند، اما در یک چشم انداز نهایی بین بودن و نبودن، خردمندانه است که از اشتباهات گذشته درس بگیرند و به آینده ایران بیاندیشند. و آینده ایران امروز اقتضاء می کند که همه نیروهای مخالف رژیم، اختلافات مسلکی و مرامی خود را کنار بگذارند و برای رهایی ایران از زیر ضربات و صدمات بیشتر، کنار هم قرار بگیرند. و این پندی است که از خلوص دل بر قلم جاری می کنم. همچنین این پند را به نیروهایی که تا امروز در کنار رژیم و علیه نیروهای آزادیخواه قرار گرفتند، می دهم که تا دیرتر نشده، به صف نیروهای دموکرات که خواهان ایرانی آزاد و دموکراتیک و بدون جمهوری اسلامی است، بپیوندند. ایرانی که در آن دین از دولت جدا باشد. ایرانی که پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، در یک رفراندم، قانون اساسی نوین تدوین شده در مجلس مؤسسان و تعیین نوع نظام را به همه پرسی بگذارد.
هنر یک نیروی سیاسی چه باید باشد؟
بهره برداری از تضادهای درونی رژیم جمهوری اسلامی نباید ما را به حمایت بیدریغ از جناحی در مقابل جناح دیگر حکومت بکشاند. بلکه بایستی در این راستا باشد که هر چه بیشتر بر این تضادها دامن بزنیم و زمینه های اعتراض اجتماعی را فراهم کنیم. بطوریکه این اعتراضات، موجب تضعیف تمامیت رژیم را فراهم کند. پر واضح است که یکی از اشتباهات گروههای سیاسی در گذشته، بدون در نظر گرفتن گفتهء بالا، در عمل به جناحی نزدیک شدند که موجب تقویت آن را در عرصه اجتماعی سبب گردیدند. بطوریکه در اذهان مردم عادی چنین القاء کرده بودند که رهایی و گشایش عرصه های اجتماعی در پرتو حمایت بیدریغ از آن جناح مورد نظر است. و به همین منظور سالها، دسته های سینه زنی و زنجیر زنی راه انداختند و در باره اندر مزایای اصلاحات در درون رژیم به رهبری بی مایه مردی چون خاتمی بزدل، مرثیه های جانسوز سر دادند و اشکها از دیدگان جاری نمودند و خردها در در اذهان مسخ کردند و عاقبت افسرده و دل زده به انزوا گرائیدند. بنابراین هنر یک گروه سیاسی که رژیم را در مقابل خود دارد، این نیست که با عملکرد خود سبب تقویت رژیم گردد. زیرا به تجربه ثابت شده است که این جناح بندیها در جمهوری اسلامی، بیشتر جهت جناح سازی و تفرقه اندازی در داخل نیروهای مخالف و به جان هم انداختن آنها است. وگرنه آنها در سرفصل های تعیین کننده، شمشیرهای کشیده را غلاف می کنند، اختلافات را کنار می گذارند، دست یکدیگر را رامی فشارند، روی همدیگر را می بوسند و به ریش من و تو و ما می خندند.
امروز هم آثار چنین سیاست مخربی در موضع گیری های این گروها نسبت به احمدی نژاد دیده می شود که ضمن محکوم کردن مواضع ارتجاعی و ضد ایرانی اش - به نحوی از انحا – مواضع افرادی از " اصلاح طلبان " مرحوم شده را به گونه ای جلوه می دهند، تو گویی وضع آنها بهتر بوده است و ایرانیان گوهری تابناک را از دست داده اند. با این القائات فضا را طوری منعکس می کنند که در فردای نزدیک، مردم به جای تعیین تکلیف با کل رژیم جمهوری اسلامی، به جناحی مثلاً " اصلاح طلبان " مردار شده متمایل شوند و آنها را باد کنند و دوباره به هوا بفرستند. خیر!
خانمها و آقایان! رژیم جمهوری اسلامی طی این 27 سال به صور مختلف نشان داده است که در تمامیتش، سر و ته یک کرباس هستند و تا امروز به تجربه ثابت شده است که آنها برای حفظ قدرت و شوکت خود، حاضر هستند تمامیت ایران را نابود کنند. عملی که امروز احمدی نژاد به نمایندگی از این جماعت ضد ایرانی، پرچم دار آن است. و اگر هم در اینجا و آنجا به ظاهر بینشان اختلاف سلیقه و نه اختلاف عقیده بروز می کند، موقتی است و بیشتر برای سرگرم کردن نیروهای مخالف خرج می شود. وگرنه در صدر نشستن و قدر چیدن خود شبهه ای به خود راه نمی دهند.
می خواهم بگویم که در یک کلام، سیاست و شعارهای غلط ما سبب شده است که این رژیم بر ملک دارا حاکم شود و امروز ابله مردی از قبیله جهل و جور و جنون بنام احمدی نژاد به خود اجازه می دهد بدون در نظر گرفتن منافع و مصالح ملت ایران، خواهان نابودی کشور اسرائیل شود و حتی مدعی می شود که کشتار 6 میلیون یهودی در کوره های آدم سوزی حزب نازی هیتلر، واقعیت ندارد. ای کاش با گسترش این همه فجایع تاریخی، ضربات مهلک به منافع و مصالح ملی و خدشه دارشدن حیثیت ایرانیان در انظار بین المللی، وجدانهای خفته زمستانی، بیدار و دلهای منجمد شده در یخبندان ضدیت کور و کینه، ذوب و اذهان گچ گرفته و پرت در هپروت آرمانشهر تک صدایی ضد انسانی، ترکیده شود. و تکانی بخورند و بدون کوچکترین دلهره ای از خود و سیاست ناشاد خود در پیشگاه ملت ایران پوزش بخواهند و قدم در راهی بگذارند که سبب ساز جبران اشتباهات و کوتاهیهای گذشته شوند.
نتیجه:
آری آنچه که امروز بطور واقعی در برابر نگاه و چشمان همگی ما است، غصب حاکمیت ملت ایران بوسیله مشتی واپسگرایان است که به هیچ معیار انسانی، حقوقی و بین المللی پای بند نیستند و با اعمال قرون وسطایی مُلک دارا و مردم را به تباهی می کشانند.
آیا این همه فجایع، کشتار، دربدری، زندان، گرسنگی، فقر، بیکاری، فحشا، اعتیاد و و و....آن شرایط را ایجاد نکرده است که گروههای سیاسی و شخصیت های آزادیخواه مخالف ِ این شرایط مرگ آفرین، در کنار هم قرار بگیرند و از اختلافات فرقه ای، فردی، گروهی و حزبی و سازمانی خود بکاهند و برای نجات ایر ان که میرود با این سیاست جنگی رژیم، به حمله نظامی بیگانه منجر شود، تحت یک پلاتفرم با هم متحد شوند تا ایران ِ جان ِ همه یاران و همزبانان را از خطر این شرایط کشنده و ویران کننده عبور دهند؟
advertisement@gooya.com |
|
مطمئن باشیم که اختلافات بین گروهها، دیدگاها، ایده ها و اندیشه ها موضوعی نیست که بشود به آسانی آن را حل کرد بلکه این اختلافات چه به لخاظ عقیده و چه به لحاظ سلیقه همواره وجود دارد و پایانی تا پایان تاریخ برای این اختلافات متصور نیست. بنابراین ساده اندیشی است که بتوانیم در این شرایط اختلافاتمان را تمام و کمال حل کنیم و بعد کنار هم یک مبارزه سراسری را سازماندهی کنیم.
صد البته منطقی و عقلانی است که این اختلافات باید وجود داشته باشد تا موتور حرکت جامعه را روشن کند. اما چنین اختلافاتی نبایستی مانع و انسداد حرکت فراگیر همگانی برای یک امر ملی شود. بلکه چنین اختلافاتی در یک جامعه دموکراتیک از شیرینیهای آن جامعه است که همواره سبب ساز بهترین گزینش ها می شود.
اما نیک پیدا است که ما در چنین شرایطی نیستیم. یعنی آن جامعه دموکراتیک را فاقد هستیم و امروز همگی مان زیر یوغ رژیمی ستمگر و ضد آزادی، دموکراسی، انسانی و مدنی روزگار را در سختی و آوارگی می گذرانیم. بنابراین عقل و خرد حکم می کند که برای گشایش چنین جامعه ای در کنار هم قرار بگیریم و سد و مانع اصلی رسیدن به این جامعه دموکراتیک را از سر راه برداریم.
در این راستا باید بدانیم که امروز هیچ نیرویی به تنهایی قادر نیست در صف مستقل و در نظر نگرفتن همراهی نیروهای دیگر به تنهایی از سد و مانع جهل و جنون رژیم عبور کند و جامعه دموکراتیک فردا را بر مردم ایران بگشاید. حتی اگر بر فرض محال چنین نیرویی بتواند از عهده این معضل جامعه امروز بر بیاید، مطمئناً، فردا فضای تنفسی جامعه را به شکل دیگری قفل می کند و مانع فریاد و فعالیت نیروهای مخالف اندیشه و ایده خود می شود.
بنابراین ایجاد یک جامعه دموکراتیک لازمه اش این است که قبل از آن تمرین دموکراسی را در حد آماده شدن برای فعالیت در جامعه دمکراتیک فردا، انجام داده باشیم و ظرفیت تحمل و گوش شنیدن اندیشه های مخالف را کسب کرده باشیم. در این صورت است که جامعه دموکراتیک فردا از غلتیدن به استبداد بیمه می شود. خوشبختانه این ظرف امروز جهت تمرین دموکراسی، در قامت جنبش رفراندم ملی آماده شده است. پس بکوشیم با عضویت خود در آن، موجبات تقویت آن را فراهم کنیم و در این راه از یکدیگر سبقت بگیریم.
دکتر احمد پناهنده
کلن: 24 دی ماه 1384
panahandeh@t-online.de
a_panahan@yahoo.de