سه شنبه 13 دی 1384

"پيكره اي با يك چشم ، بدون گوش و روي يك پا!" يا "چگونه تعادل تان را حفظ كنيد!" فرهاد جعفري

jafarifarhad@yahoo.com
http://farhadjafari.blogfa.com

".....تلويزيون صدای آمریکا در پايان گزارش ويژه خود افزود سيستم راداري جمهوري اسلامی و توان نظامي اش به حدي پايين است كه نمي تواند تفاوت ميان تجهيزات خودي و غير خودي را تشخيص دهد. بدون شک با شرايط موجود، افزوده شدن سيستم هاي جديد ضد موشكی، نه تنها كمكی به ارتقا كيفيت نظامي رژيم تهران نخواهد كرد كه آن را شكننده تر و سست تر نیز خواهد نمود....."

1- اين ، بخشي از خبر كوتاهي بود كه همين چند روز پيش خواندم .اما آنچه توجهم را به خود جلب كرد آن نبود كه آيا گزارش مزبور در باره ي توان سنجي «سيستم راداري جمهوري اسلامي ايران» در حال «مبالغه ي منفي» با هدف «تضعيف روحيه» است يا هدف ديگري را تعقيب مي كند .

بلكه چنين به نظرم آمد كه حتي اگر گزارش مزبور مقرون به واقعيت نباشد و سيستم «رادار نظامي» جمهوري اسلامي ايران قادر به تمايز ميان موشك و تجهيزات «خودي» و «غير خودي» باشد ، نمي توان كتمان كرد كه «رادار سياسي» آن ، به رغم نظريه پردازي هاي متفاوت و متعددي كه از اين دو مفهوم داشته ؛ فاقد توانايي تشخيص درست «خودي از غير خودي» ست !

نظام هاي سياسي كمتر دموكراتيك يا به كلي غير دموكراتيك ، بسيار پيش از آنكه از ضعف سيستم نظامي خود آسيب ببينند ، از ناكارآمدي سيستم ها و «مكانيزم هاي سياسي» خود متاثر مي شوند و آنچه آنها را تهديد مي كند «فاصله ي رتبه ي نظامي آنان با حريف خارجي» نيست بلكه «فاصله ي آنها با شهروندان شان» است .

آنچنانكه دير يا زود آنان را به «اتكاء صرف» بر بنياد هاي نظامي اغلب فرسوده ي خود وادار مي كند و با مشتي آهن پاره و باروت بي مصرف و در آخر با غروري لگدمال شده و منكوب ، تنهايشان مي گذارد !

2- ظرف بيست و هفت سال گذشته، ملاك هاي اعمال شده براي تميز «خودي » از «غير خودي» توسط ساخت سياسي در ايران ، آنچنان «مغشوش ، مبهم ، ناپايدار» و مبتني بر «ظاهر گرايي » بوده است كه اينك، در كشاكش يك بحران فراگير و به رغم استدلال هاي درست اش در باره ي حقوقي كه در زمينه ي بهره گيري از انرژي هسته اي از آن برخوردار است ، عميقا تنهاست .

«رادار سياسي» ساخت حاكم بر ايران ، كه همواره «پيشاني پينه بسته» را بر «طينت مومنانه» و «صورت مستحسن» را بر «درون با ايمان» ترجيح داده و «ظاهر» را برآيندي از «درون» فرض كرده و «دلالت اولي را بر دومي قطعي» دانسته است، بيش از آنكه از كهنگي و ناكارآمدي ابزار و ادوات نظامي در رنج و عذاب باشد، از ناكارآمدي ديوانسالاري آلوده اي در عذاب است كه جز آنها كه «خودي» فرض شده اند ، كمتر كسي در استخدام آن بوده است .

سقوط مكرر هواپيماهاي ترابري و مسافربري را مي توان _ همچون آن آقاي شكلاتي پوش _ به «تحريم هاي ايالات متحده» نسبت داد و همچون او ايالات متحده را «جنايتكار » خواند؛ اما «سقوط اخلاقي ديوانسالاري دولتي» كه «دولت نهم» مي گويد در پي فساد زدايي از آن بر آمده و بيشتر توجه و تمركز خود را معطوف آن كرده، در نتيجه «كدام تحريم ها » و « تحريم چه كساني » از شهروندان رخ داده است ؟!

3- اين «غير خودي ها» نيستند كه اخبار منتشره از «فساد دولتي» را _ در سايت بازتاب و مانند آن _ مديريت و دروازه باني مي كنند و هيچ يك از وزيران سابق و وكيلان و مديران كل و معاونين و روساي سابق و فعلي كه اخبار فساد اقتصادي كلان و گاه محيرالعقول آنان منتشر مي شود نيز ، در زمره ي «غيرخودي ها» نمي گنجند .

پس عيب كار در كجاست اگر كه «رادار سياسي» ساخت حاكم در« تشخيص خودي از غير خودي» در اشتباه نيست و «ملاك ها»ي تفكيك سره از ناسره ، يكسره بر خطا نيستند؟!

4- هر ساخت سياسي بايد كه از الگوي پيكره ي آدمي ، نمونه بر دارد و خود را بر آن اساس تعريف كند . تنها يك سر ، دو چشم ، دو گوش و يك زبان داشته باشد و نيز بر دو پا بايستد تا بتواند با دو دست خويش كار كند .

اما جمهوري اسلامي ، از ديد من پيكره اي ست «با يك چشم» كه با آن تنها «خود و خودي ها » را مي بيند( آن هم با ملاك هايي عمدتا غلط ) ، «بدون گوش» كه خود را از شنيدن محروم ساخته ،«چند زبان» كه درك او را براي شهروندان مشكل كرده است ، ايستاده «بر روي يك پا» كه حفظ تعادل اش را دشوار و ناممكن نموده و با «يك دست» كه تنها گره از كار همان «يك پا» باز مي كند!

چنين پيكره اي هر گاه كه باشد از خستگي خواهد نشست و زانوي غم به بغل خواهد گرفت كه «چه بايد كرد ؟!» .

5- تا پيش از «تجديد نظر» در كدهاي «رادار سياسي » و دادن ملاك هايي تازه به او كه بتواند به درستي و دقت «صادق را از متظاهر ، خادم را از خائن ، مومن را از منافق ، پاك را از ناپاك و سالم را از فاسد» رمزگشايي كند ، در همچنان بر همان پاشنه اي خواهد چرخيد كه تاكنون مي چرخيده است .

ملاك هاي بسيط و ساده اي چون «برخورداري از ظاهر ديني» و مانند آن و از جمله امضاي فرم التزام عملي به قانون اساسي (در سطوح سياسي) ماهيتا چنانند كه هر فرصت طلبي را به وجد مي آورند تا با فرو رفتن در «پوسته اي نازك و پوشالي از ظاهر ديني» و «التزامي تشريفاتي به قانون اساسي»؛ تا درون منابع «قدرت» بخزند ، از فرصت هاي انحصاري كسب «ثروت» برخوردار شوند و آنگاه ساخت سياسي را چنين خجل و شرمسار كنند!

6- به راستي كدام يك از اين دو «خودي تر»ند:

«دكتر احمد زيدآبادي » كه هر لحظه اراده كند مي تواند از كشور خارج شود، از هركشوري كه بخواهد مجوز كار و اقامت و تحصيل و تدريس بگيرد؛ اما مي ماند و با دشواري هرچه تمام تر، زندگي سخت و طاقت فرسا در كشورش را با همه ي نامهرباني ها و ناملايمات و قدر ناشناسي هاي «اصلاح طلب و غير اصلاح طلب» پي مي گيرد؛ يا «آقاي سفير»ي كه لابد از ده ها مصاحبه و گزينش و تحقيق سربلند بيرون آمده اما «تابعيت ايراني» فرزندش را تغيير مي دهد تا «براي كشوري عرب شمشير بزند» كه اگر هيچ جرم ديگري نداشته باشد ، دست كم در حال غارت منابع گازي ما در خليج فارس است ؟!

چه كسي به اين پرسش من پاسخي مي دهد كه خود نيز به آن باور داشته باشد و از شرم سر به زير نيانداخته باشد؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

7- امكان رقابت تكنولوژيك با ايالت متحده نيست تا «رادارنظامي» كشور را آنچنان پيشرفته كنيم كه بتواند ميان جنگنده ي خودي و غير خودي تمايز قايل شود و اسباب تمسخر و تمضحك ديگران را فراهم نسازد.

اما «رادارسياسي» را هم نمي توان چنان اصلاح كرد كه «خودي فرض شده» هايي چون «آقاي سفير و پسرش» در بحراني ترين شرايطي كه ساخت سياسي ممكن است در آن قرار داشته باشد، مايه ي سرافكندگي ديوانسالاري حاكم و سرشكستگي «غير خودي فرض شده ها » نيز كه دل در گرو آبرو وحيثيت كشورشان دارند نشوند؟!

و در گير و دار راي اعتماد به اين يا آن وزير؛ روشن نشود كه همسرش ،پسرش ، دخترش و دامادش تابعيت مضاعف «دولت فخيمه» را نيز براي روز مبادا اخذ كرده اند؟! روز مبادايي كه گويي از ديد چنين فرومايگاني «بسيار نزديك» است؟!

8- هرگز عادت ندارم كه در نوشته هايم به گفته هايي از بزرگان دين استناد كنم.از آنرو كه ممكن است متظاهرانه به نظر رسد .

اما اين بار، از آن جهت كه خطابم با كساني ست كه در ميان متون ديني در جستجوي راهكاري براي حل دشواري هايشان مي گردند اين آموزه از امام نخست شيعيان را به يادشان مي آورم كه :

«ليس العاقل من يعرف الخير من الشر و لكن العاقل من يعرف خير الشرين» يعني: خردمند كسى نيست كه «نيك» را از «بد» تميز مي دهد؛ بلكه كسى است كه از ميان دو «بد»، آن را كه «بهتر» است بازمى شناسد.

9- نه چندان دير، ساخت سياسي در آستانه ي يك تصميم تاريخي قرار خواهد گرفت و روزي فرا خواهد رسيد كه از زاويه ي منافع نخبگان حاكم ؛ «در اختيار داشتن تمام قدرت» و « تقسيم آن با ديگران » _ به گونه اي غير قابل درك _ هر دو «بد» ارزيابي خواهند شد!

آنگاه است كه بايد خردمندي نشان دهند و «بهتر» را برگزينند .پس نه به خاطر «غير خودي خوانده شدگان» بلكه در جهت منافع خود، از هم اكنون «چشم ديگر»شان را هم باز كنند ، پنبه ها را از «هر دو گوش» شان بيرون كشند و روي «هردو پا»ي شان بايستند تا آنكه بتوانند با «هردو دست» كار كنند .

هيچوقت براي «خردمند بودن » دير نيست. حتي همين حالا!

Copyright: gooya.com 2016