این مطلب را به بهانه مقاله آقای اسمائیل نوری علا با عنوان "ممکنات و اثرات اتحاد برای دمکراسی" می نویسم. تکیه ایشان در نوشته بالا بر این نکته است که مسئله اصلی مردم ایران در شرایط کنونی نه دمکراسی، که نان است و به همین دلیل شعارهای دمکراسی خواهی اپوزیسیون راه به جایی نخواهد برد و مردم را به مبارزه جلب نخواهد کرد ودر نتیجه اپوزیسیون نیزدر انجام رسالتش ناکام خواهد ماند. مگر قرار بر این نیست که ما شعار مورد علاقه و توجه مردم را بدهیم تا جذب ما بشوند و رهبری مبارزه و نهایتا تعیین تکلیف آینده شان را به دست ما بسپارند؟ به این عبارت ایشان توجه کنید:".... اين سخن بر مبنای باور به اين امر بديهی است که اپوزيسيون، در همه اجزاء خودش، به پذيرفته شدن شعارها و برنامه هايش در نزد مردم نياز دارد تا، از يکسو، مردم ـ با توجه به مسائل روزمره شان ـ به شعار ها و برنامه های آن توجه کنند و، از سوی ديگر، اين اپوزيسيون بتواند هدايت مبارزات آنها را بدست گيرد."
بحث نوشته حاضرنیز بر سر دمکراسی و نان است اما پیش از آن که به الویت یکی بر دیگری بپردازیم باید تکلیفمان را با احکامی از نوع حکم بالا و برخی مقولات مورد بحث از جمله "مردم"، "اپوزیسیون" و رابطه آنها روشن کنیم. مقوله مردم آنقدر کشدار و گل و گشاد است که چیزی را به طور مشخص تعریف نمی کند و مقوله"اپوزیسیون" نیزبه تنهایی مبهم و کلی است . مردم مورد نظر من در این نوشته شهرنشینان مدرنی هستند که بخش قابل توجهی از آنان سکولارند. این تعریف به این معنی نیست که بقیه" مردم" را به چیزی نمی گیرم، بلکه اشاره به این نکته است که آنها در گروه بندی های بالقوه و بالفعل دیگری جای می گیرند که لزوما جای بنده و امثال من نیست. جامعه ایران پیچیده تر و چند وجهی تراز آن است که بتوان تمامی آن را با"مردم" بسته بندی کرد. همین نکته در مورد اپوزیسیون هم صادق است. اپوزیسیون مورد بحث در این نوشته ، و تلویحا در نوشته آقای نوری علا، اپوزیسیون مدرن، دمکرات و سکولار است که از قضا بخش قابل توجهی از آن در خارج از کشور سازمان دهی شده است. طبعا این تمامی اپوزیسیون نیست و حتی لزوما مهمترین بخش آن را هم تشکیل نمی دهد. مذهبی های غیر دمکرات، براندازان شاه الهی، مجاهدین خلق و فسیل- کمونیست ها از جمله نیروهایی هستند که در چهارچوب مورد بحث نمی گنجند.
حال نقش این مردم و اپوزیسیون حامل دیدگاه ها و نیازهای آنان چه باید باشد و از هر کدام از این دو در قبال آن دیگری چه توقعی می باید داشت؟ آیا اپوزیسیون قرار است بعنوان مغز متفکر، موتور کوچک ، نیروی پیشتاز ... ظاهر شود وتئوری و تاکتیک تولید کند و توده مردم در یک جنبش عظیم و شکوهمند بدنبال آن براه بیفتند و انقلاب کنند؟ وبعد هم البته با میمنت و مبارکی اپوزیسیون را به قدرت برسانند؟ نظر آقای نوری علا دقیقا همین است : "بگيريم که نيروهای مخالف جمهوری اسلامی به آن حد از بلوغ رسيدند که بر سر «دموکراسی» و «رفراندم» و... توافق کنند. اما پرسش ـ آنگاه ـ آن است که آيا مردم اين توافق را آنقدر مطلوب خواهند ديد که حاضر شوند خطر کرده و «وضع موجود» را برای به قدرت رساندن اتحاد اپوزيسيون دموکراسی خواه و رفراندم طلب برهم بزنند؟"
جواب پرسش آقای نوری علا طبعا منفی است، اما چقدر از گناه این جواب منفی را می شود به گردن شعار"دمکراسی" و "رفراندم" انداخت؟ آیا اگر بجای دمکراسی بر سر نان به توافق برسیم مردم حاضر خواهند بود که به قول ایشان "خطر کرده" و وضع موجود را برای به قدرت رسیدن اپوزیسیون روزی رسان و نان پخش کن برهم بزنند؟ از دمکراسی و نان گذشته آیا هیچ شعاری وجود دارد که طبقه متوسط را در شرایط سرخوردگی وفترت کنونی به خطر کردن وادار کند؟
اصلا این چه توقعی است که آقای نوری علا از مردم و اپوزیسیون دارند؟ بر اساس کدام سابقه؟ اپوزیسیون در شرایط کنونی، وحتی در صورت "توافق و اتحاد" ، نه تنها از ارائه بدل های اینچنینی عاجزاست که توان همراهی با وقایع روزمره را هم ندارد و در بهترین حالت به دنبال مردم حرکت می کند. از جنبش انقلابی و شعارهای انقلاب بهمن گرفته تا جنبش دوم خرداد و شعارهای "مردم سالاری" و "جامعه مدنی" همواره این بخش مذهبی جامعه و روشنفکرانش بوده اند که جنبش اجتماعی را رهبری کرده اند و شهروندان غیر مذهبی هم از سر ناچاری و استیصال بدنبالشان روان شده اند. اپوزیسیون سکولار در این چند دهه بجز دنباله روی از مردم و احیانا رهبران مذهبی چه کرده که امروز از آن توقع رهبری فکری و تشکیلاتی جنبشی را داشته باشیم که در نهایت"وضع موجود" را به هم بزند؟
از قضا طرح شعار "نان" در شرایط کنونی هم نه حاصل نبوغ تاکتیکی متفکرین سکولار که ابتکارکروبی، احمدی نژاد و شرکا است ، و امثال همین ها هستند که ابزاراستفاده از چنین شعاری را در اختیار دارند. وظیفه اپوزیسیون نان رسانی نیست و توانش را هم ندارد. رکود اقتصادی، فقر، بیکاری و آسیب های اجتماعی ناشی از آنان همه ریشه در سیاست های بحران ساز، فساد فراگیر و دشمن تراشی های بین المللی حاکمان دارند و در تحلیل نهایی تنها با پیشرفت در جهت حکومت پاسخگو، سیاست گذاری شفاف و واقع گرا و روابط جهانی نرمال می توان به "حکمرانی خوب" و در نهایت به بهبود وضعیت اقتصادی امید بست.
advertisement@gooya.com |
|
ضعف جنبش مدنی و ناکارآمدی اپوزیسیون به دلیل نادرستی شعار دمکراسی نیست. مسئله اینجاست که شهر نشینی نوپا و نحیف ایران که با سیاست های خانمان برانداز حاکمان نحیف تر هم شده است فاقد هویت مستقل و صدای مستقل خویش است و از همین رو گاه به گاه از سر استیصال به هر خار و خاشاک سیاسی و فکری چنگ می اندازد. روزی به دنبال خاتمی می رود و دل و جان در گرو وعده های او می گذارد و روز دیگر سرخورده و ناامید به گوشه ای می خزد و ای بسا که به دنبال شعار نان هم روان بشود. حتی گاهی کار به آنجا می رسد که دلقکانی از نوع هخا در وانفسای خلا سیاسی و فکری حاکم جمعی از شهروندان را به هیجان می آورند و جنبش مدنی را به مضحکه ای دلخراش تبدیل می کنند.
در نوشته "جنبش مدنی و شهروندان سکولار" بر این نکته تاکید کردم که: " شهر نشینان غیر مذهبی بخش بسیار قدرتمند و مهمی از جامعه ایران را تشکیل می دهند که فاقد نظریه، صدا و تشکیلات خود هستند. وظیفه ما در درجه نخست شناختن نیازها، تواناییها و نقاط ضعف این گروه اجتماعی است . ... راه پیش رو نه شعار سرنگون کردن یا نکردن رژیم، نه بحث اصلاحات یا براندازی، که تلاش در جهت یافتن هویت جمعی، صدای جمعی و سازمان است. وظیفه ما تلاش در جهت دگرگشتی آنچنان است که شهروندان غیر مذهبی را به عاریت تقریبی از گفته مارکس از گروهی در خود به گروهی برای خود مبدل سازد."
برای پیشرفت در این جهت چنان که آقای نوری علا به درستی اشاره می کنند باید از آسمان فرود آمد و به مسائل زمینی پرداخت. باید در کنار شعارهای کلی به مسائل مشخص و قابل حل که زمینه ساز کار مشترک در میان نیروهای اپوزیسیون شوند و از سوی دیگر اعتماد شهروندان را جلب کنند روی آورد. اما به زمین آمدن به معنای رها کردن شعار دمکراسی نیست بلکه شفاف سازی و نشان دادن رابطه مستقیم دمکراسی با حکومت پاسخگو، حکمرانی خوب و در نتیجه بهبود وضعیت نان است.
سینا باربد
sebarbad@gmail.com