در دور اول رياست جمهوري محمدخاتمي، اصلاح طلبان حكومتي با حمايت از خاتمي و با شعار تحقق "اصلاحات در داخل" و"صلح و گفتگو در خارج"، همراه با حمايت كثيري از مردم ايران، خصوصا طبقه متوسط، براي پيگيري مطالبات انباشته شده ايرانيان به ميدان آمده بودند، اميد آن مي رفت كه در سايه فضايي عقلاني و بدوراز شعارزدگي، اصلاحاتي هر چند اندك اما گام به گام توسط حكومتي هاي معتدل، در صحنه سياسي استبداد زده ايران بوقوع بپيوندد. هرچند بسياري از فعالان حقوقي و سياسي در توانايي و حتي صداقت خاتمي و يارانش در شك و ترديد بودند، اما با اين وجود، به تلاش اين جريان براي برون رفت از شرايط اسفناك كشور، اميد بسياربسته بودند.
تحولات درجامعه، ازجمله گسترش بيش از پيش طبقه متوسط، نغمه هاي شكل گيري جامعه مدني و ناپايداري و شكست سيستم ويرانگر20 ساله "هاشميسم" درايران، و حضورغير منتطره مردم در انتخابات 76 و انتخاب فردي كه با شعارها و كانديداي مورد حمايت حاكميت رسمي متفاوت بود، باعث شد، دستگاه ديپلماسي آمريكا لحن خويش را در برابردولت جديد، تعقير دهد. همچنين برخي از اقدامات اصلاح طلبان، مبني بر تنش زدايي درخارج و طرح شعارآزادي در داخل و استقبال مردم از آن، همه و همه سبب شد، ديدگاههاي جديدي نسبت به تحولات پيش رو در ايران، از زبان مقامات رسمي دولت آمريكا(دموكراتها) مطرح گردد، ديدگاههايي كه واقعيت تحولات جامعه ايران را مورد توجه جدي قرار مي داد. تحولات به سمتي پيش مي رفت كه آمريكا داشتن روابط ديپلماتيك با ايران را ضروري مي ديد.
در همين رابطه وزير امور خارجه وقت آمريكا، خانم مادلين آلبرايت در يك سخنراني، ضمن انتقاد ازسياست هاي گذشته كشورش در ارتباط با ايران، اعلام نمود كه: آمريكا در گذشته به ايراني ها بد كرده است،او به خاطر سياست هاي كشورش كه با دخالت در امور داخلي ايران، از جمله دخالت در كودتاي 28 مرداد و همراهي با كودتاچيان كه به سرنگوني دولت قانوني دكتر محمد مصدق انجاميد، رسما از مردم ايران عذرخواهي نمود. آلبرايت يادآور شد كه: لازم است، آمريكا رفتار خود را با ايرانيان تعقير دهد. همچنين خواستار آن شد، تا ايران نيز با تعقيراتي در سياست هاي قبلي خود، راه را براي گفتگو و برقراري روابط ديپلماتيك با آمريكا همراه و هموار كند. نمونه همين سخنان، با اندكي تفاوت، از زبان كلينتون نيزشنيده شد.
البته اين تعقير موضع مقامات آمريكايي از بشردوستي، آزاديخواهي و پشيماني آنان ازمداخلات گذشته ناشي نمي شد، بلكه ضرورت تحولات جديد ايجاب مي كرد، تا براي شناخت و تاثيرگذاري بر جامعه اي كه قرار بود بر مدار عقلانيت و منافع ملي(ايران براي همه ايرانيان) قرار بگيرد، شيوه جديدي از جانب آنان براي پيگيري منافعشان درپيش گرفته شود، هر چند با مداخلاتي از نوعي ديگر، منتهي اين بار با ابزار ديپلماسي! اما لحن تعقير يافته مقامات آمريكا به همان دليل ادامه نيافت كه اصلاحات مدعايي اصلاح طلبان از نفس افتاد، و در مقابلِ پتك محكم بخش اصلي حاكميت تاب نياورد!
پيگيري "منافع ملي" كشوري كه توسط رهبري عقلاني مديريت مي شود، عقل ايجاب مي كند، تنها از طريق برقراري روابط ديپلماتيك، آنهم با تمام توان و ظرفيت يك ملت، كه از طريق حاكميت ملي قابل احصا است، منافع كشورپيگيري شود، تا به نتايج مطلوب برسد. اما دراين راستا هرچه از جانب اصلاح طلبان صادق ِحكومتي در گام نهادن در اين مسير رشته مي شد، اين رشته ها با مواضع افراد به ظاهر غير مسئول اما به واقع مسئول همچون رئيس مادام العمرتشخيص مصلحت نظام پنبه مي گشت. چرا كه رابطه ديپلماتيك، آن هم توسط "نا محرمان و نا اهلان" با بيگانگان، روابط پنهاني با آنان را محدود و حتي نابود مي ساخت و امكان تقليل منافع ملي به منافع فردي را كمي دشوارتر مي نمود!
براي كشورهاي قدرتمند، داشتن روابط ديپلماتيك با ساير كشورها، زماني مورد نياز است، كه دولت ها و رهبران سياسي آن كشورها درمسائل ملي و بين المللي عقلاني عمل كنند. در دنياي سياست، قدرتمندان براي حفظ و گسترش منافع ملي، در كشورهايي كه از جانب دولت ها و رهبران غيرعقلاني اداره مي شوند، لزوما نيازي به داشتن رابطه مستقيم، نمي بينند، رهبراني كه بسياري از افراد ملت را از دخالت درتعيين سرنوشت خويش منع مي كنند، عقل و اراده ملتي را به عقل و اراده يك تن تقليل مي دهند، عملا خود و كشور را براي بهره برداري آسوده و بي دردسر بيگانگان آماده مي كنند. چرا كه ديگر معمايي به نام "منافع ملي" در كار نخواهد بود تا تلاش بيگانگان را براي شناخت آن به ديپلماسي و چانه زني وادار نمايد، در اين صورت بيگانگان با دولتمرداني روبرو هستند كه "منافع ملي" را به "منافع شخصي" خود تقليل داده اند، چرا كه تنها متاع مورد بحث در ديپلماسي "منافع ملي" است. تشخيص منافع شخصي و پيگيري، كنترل و كسب منافع ازچنين دولت ها و رهبران غيرعقلاني آنچنان ساده است كه از يك اطاق در واشنگتن يا لندن قابل تعقيب و هدايت خواهد بود.
نمونه هايي ازاقدامات كارشكنانه امثال رفسنجاني"رئيس مجمع تشخيص" براي شفاف سازي سياست خارجي از جمله در روابط با آمريكائيها در سخنان ايشان كه در واكنش به اظهارات آلبرايت مطرح شده و براي مصلحت"نظام" "تشخيص" داده شده، چنين آمده است:
«حرف هايي كه خانم آلبرايت چند روز پيش گفت، واقعاً خيلي مي تواند تذكر دهنده باشد و چيز عجيبي است. پس از 21 سال از پيروزي انقلاب اين حرف ها را مي زند. البته نكات مثبتي هم داشته است، من منكر نكات مثبت نيستم اين كه اعتراف كنند آمريكا در كودتاي 28 مرداد يا در جنگ عليه ايران كوته نظري كرد و به ايران ظلم كرد و زير سؤال ببرند تاريخ گذشته آمريكا را، اين مهم است و ما اهميت زيادي براي اين طور اعترافي كه تا به حال نكرده بودند، قائليم. البته روشن بود، ولي خودشان بايد مي گفتند، و چيزهاي مثبت ديگري هم بود، امّا نكات منفي خطرناك در آن بود. يك نكته بسيار خطرناك اين بود كه اصل حكومت اسلامي را غير دموكراتيك معرفي كرد و گفت اين نهادها كه در اختيار مقام خاصي است، از مردم رأي نگرفته است و اين از آن حرف هاي هم باطل و هم خطرناك است. . . به نظر من اين حرف از حرف هاي خيلي نادرستي بود كه زده شد و باعث عقب گرد شد. . . ما از اوّل حرف مان همين بود كه آمريكا بايد حسن نيتش را نشان بدهد، دست از خصومت بردارد. خوب اين بدترين خصومت است يعني اساس مبارزات 40 ساله ما را زير سؤال برد. اساس اين همه جهاد و شهادت و اين همه فداكاري را زير سؤال برد. چون عمده اينها بخاطر عقايدشان وارد ميدان شدند. بنابر اين قطعاً بايد
عذرخواهي كنند. »*
اين روزها سخنان مشابه اي را از آقاي "جك استرا" وزير امور خارجه انگليس مي شنويم. اين سخنان در شرايطي مطرح مي شود كه ايران از نظر داخلي و خارجي وضعيتي بسيار متفاوت با زماني دارد، كه خانم آلبرايت چنين سخناني را بر زبان رانده بود. آيا اين تاخير6 ساله مواضع انگليسي ها با آمريكائيها پيرامون مداخلاتشان درامور داخلي ايران امري تصادفي است؟ يا ريشه درواقعيتي است كه حكايت از تعقير رويه انگليسي ها به تبعيت از آمريكاييها و روي آوري آنها به سياست عدم مداخله در امورداخلي كشورها از جمله كشور ما را دارد.
سخنان "جك استرا" زماني مطرح مي شود كه آقاي محمود احمدي نژاد با انتخاباتي پر حرف و حديث و با ادعاهايي پر حرف و حديث تر رئيس جمهور ايران شده است. او با همه اين سرو صداهايي كه درجهان ايجاد نموده، امروز خود را مدافع حق طبيعي ايرانيان براي داشتن چرخه سوخت هسته اي نشان مي دهد، حال اينكه حكومت ايران كه او نقش رئيس مردمش را دارد، نه رئيس "آقا" بالاسرهاي بسياربسيار بالاتر ازخود را! براي دست يابي به چنين چرخه اي چه در سردارد؟ كمتر ايراني يافت مي شود كه از اين موضوع اطلاع دقيقي داشته باشد، اگر چيزي درچنته اكثريت ايرانيان آگاه يافت شود جز سوء ذن مطلب ديگري نيست.
بد نيست قبل از پرداختن به انگيزه سخنان "جك استرا" اصل سخنان ايشان را كه در پاسخ به سوالات نمايندگان مجلس عوام انگليس مطرح نموده بود، مرور كنيم، خبرگزاري فارس سخنان استرا را اينگونه گزارش مي كند:
" يكي از نمايندگان عنوان كرد جورج بوش رييس جمهور امريكا در سخنراني سالانه نشست مشترك دو مجلس كشورش خواستار برقراري حكومت دموكراتيك در ايران شد حال آن كه بنظر مي رسد احمدي نژاد واقعا از جانب اكثريت مردم ايران سخن مي گويد.
استرا بدون آن كه مستقيما به اظهارات اين نماينده پاسخ بگويد در عمل اختلاف نظر دولت انگليس با كاخ سفيد را تاييد كرد و گفت: ايران كشوري با سابقه ديرينه است كه مردمش احساس مي كنند در 200 سال گذشته توسط قدرتهاي بزرگ تحقير شده اند.
وي با پذيرش خطاهاي كشورش در مقاطع مختلف تاريخ معاصر ايران به دخالتهاي بريتانيا در جريان انقلاب مشروطه و سپس مساله اشغال پنج ساله كشورمان توسط قواي بيگانه شوروي و بريتانيا در جريان جنگ جهاني دوم پرداخت و اضافه كرد لندن به غلط از شاه كه رفتاري مخالف اسلام داشت حمايت نمود
استرا همچنين به همكاري ماموران سازمان امنيت بريتانيا و سازمان سيا در كودتا عليه دولت قانوني دكتر محمد مصدق اشاره كرد و حتي به صورت تلويحي حمايت كشورش در كنار برخي ديگر از كشورهاي غربي را از رژيم صدام حسين در جريان جنگ هشت ساله عراق با ايران بيان نمود.
اشاره وزير خارجه انگليس به اين اقدامهاي ضد ايراني توسط دولتهاي قبلي كشورش امري بي سابقه مي باشد و اين در حاليست كه تاكنون لندن حاضر نشده است رسما دخالت در كودتاي 28 مرداد را تاييد و يا از ملت ايران بخاطر سركوب حركتهاي ضد دموكراتيك و حمايتش از رژيم ديكتاتوري سابق عذرخواهي نمايد.
استرا از اين بحث خود نتيجه گيري كرد كه ايرانيها نسبت به اهداف كشورهاي غربي در برخورد با برنامه هسته اي خود مشكوك هستند و معتقدند غرب قصد دارد مانع دستيابي آنها به نيروگاههاي هسته اي بشود و تصريح كرد كه موضوع فناوري هسته اي خواسته همه ايرانيها اعم از موافق و مخالف حكومت فعلي مي باشد"**
advertisement@gooya.com |
|
علي رغم اظهارات "جك استرا" نسبت به مداخلات كشور مطبوعش در امورايران پرسش ها و پاسخ ها در جلسه نماينگان مجلس عوام با وي نشان مي دهد، انگليس به هيچ وجه حاضر به پذيرش ايران ِداراي چرخه سوخت هسته اي نيست، البته دليل اين مخالفت را "حاكمان ايران" مي داند، اما دم خروس اينگونه اظهارات كه به شبه اعترافات مي ماند، قبل از اينكه دلجويي از ايرانيان باشد، تنها به عواملشان در داخل كمك مي كند تا به هر نحو ممكن ايران را از دست يابي به انرژي هسته اي منصرف كنند، چون اينگونه "شبه اعترافات" زماني مطرح مي شود كه جامعه مدني ايران در بدترين شرايط خود قرار دارد. دلجويي آقاي "استرا" از جامعه مدني ايران نيست! بلكه اين "دلجويي"ها دست ديپلماتهاي بومي آنها را براي بازدارندگي تندروها از پيگيري برنامه هاي هسته اي ايران بازتر خواهد نمود. تندروهاي صادق، به سادگي ابزار دست ديپلمات ها قرار مي گيرند. ديپلمات هايي كه در ظاهر و در مجامع عمومي شعارهاي غليظي در حمايت از منافع ملي سرمي دهند، و در پستو و پنهان از عقلانيت و مصلحت براي حفظ مصالح نظام كه حفظ مصالح خودشان است سخن مي گويند. بايد منتظر واكنش افرادي چون هاشمي رفسنجاني نسبت به سخنان اخير"جك استرا" باشيم.
رفسنجاني در دوره اي كه برنامه هسته اي ايران از طرف دولت خاتمي دنبال مي شد و جامعه مدني ايران تلاش مي نمود، تا پرده از سياست هاي پنهاني رژيم بردارد، در نماز جمعه تهران اسرائيل را تهديد به نابودي با بمب هسته اي مي نمود. سخناني كه تنها مي توانست نقش جامعه مدني را درمقابل نقش پدرخوانده ها بي اعتباركند!
اگرسخنان آلبرايت اظهارات آشتي جويانه با جامعه مدني ايران بود. سخنان "استرا" نمك بر زخم "جامعه مدني" زخم خورده ايران است. نگاهي به پرسش ها وپاسخ هاي نمايندگان مجلس عوام با "جك استرا" نشان مي دهد، " در"ِ سياست انگليس هنوز برهمان پاشنه مي چرخد!
الف-ع-خ
* روزنامه جمهوري اسلامي: يك شنبه 14 فروردين 79، شماره 6024، ص 13 .
** سايت اينترنتي فارس