jafarifarhad@yahoo.com
- براي مطالعه قسمت اول اين مقاله، اينجا را کليک کنيد.
5) حق انتخاب ما
در اين ميانه حق انتخاب داريم . هم مي توانيم چند آس پيك بگذاريم توي دست آقاي ارغنده پور تا هزينه ي بلوف اش را بين ما سرشكن كند .و هم مي توانيم فقط بنشينيم و تماشا كنيم كه چطور «راست»، دست ايشان را مي خواند و مي گويد : روكن !
بر خلاف تصور و داوري همگاني كه محصول بمباران و شانتاژ تبليغاتي چپ هاست ، «مشكلات طبقه ي متوسط » با «راست» بهتر و ساده تر حل مي شود و آرمان هاي مان توسط او زودتر برآورده مي شود تا با «چپ».
چرا كه خاستگاه طبقاتي چپ كه همه ي آرمان هايش از آن ناشي مي شوند، هرگز با خاستگاه طبقاتي ما مطابقت ندارد ( البته كه معدودي از آنها از ميان ما برخاسته اند اما به منشاء و مبداء حلقه ي نازي آباد، مديران انحصاري جنبش اصلاحي دوم خردادي ها بنگريد).
در اين باره مطمئن باشيد كه اگر شما آماده ايد تا در صورت به دست گرفتن قدرت « الزامات ، آرمان ها و منافع طبقاتي» خود را به نفع طبقه اي «فرادست تر از خود» ناديده بگيريد، بدانيد كه او هم آماده است تا حاكم شود براي آنكه منافع شما را پيش برد !
6)چپ چگونه عمل مي كند؟
چپ در ذيل «شعار ها و آرمان هاي طبقه ي متوسط و پر شمار شهري » جا خوش مي كند تا در جريان مقابله با راست، شمار افزون تري از شهروندان را به ميدان آورد و در پناه مشروعيت و محبوبيت ناشي از آن « آرمان هاي طبقه ي خود» را پيش برد .
«شعار خصوصي سازي» مي دهد اما غولچه ي دولتي عسلويه را مي سازد . و صد البته آنقدر زيرك هست كه لايحه ي امنيت سرمايه گذاري را به شوراي نگهبان بفرستد كه مي داند آنرا براي «دولت خود»مي خواهد . تصويب نخواهد كرد و او مي تواند آنرا در بوق و كرنا كند !
«شعارهاي حمايت از توليد كننده » مي دهد اما همينكه اكثريت مجلس پنجم ، در آخرين روزهاي عمر خود «طرح خروج كارگاه هاي زير پنج نفر از شمول قانون كار» را ارايه مي دهد چنان جوي در « جامعه » و «روزنامه ي جامعه» عليه آن به راه مي اندازد تا «افكار عمومي طبقه ي متوسط» را «به نفع طبقه ي خود» بكار گيرد و از تصويب آن جلوگيري كند ( اين البته از زيركي آنها و ساده لوحي ماست).
اما نگاهي به خاستگاه طبقاتي راست بياندازيد . آنها، جز از همان جايي برخاسته اند كه شما ؟ از بازار و از ميان پدران و مادران كارمند و مدير ( البته كه معدودي از آنها از طبقات فرودست تر آمده اند . هيچ طبقه ي اجتماعي يكدست و منسجم نيست و دائما عده اي از اين به آن و از آن به اين در رفت و آمدند )
7) چگونه راست ، جگر چپ را آتش ميزند ؟!
«راست» هم محض خاطر خدا موش نمي گيرد . او هم به دنبال منافع طبقاتي خود است و در جريان يك انتقام تحسين برانگيز و با استفاده از شگردي مشابه، جگر چپ را به جبران مالخود كردن و فريفتن طبقه اي كه به او (راست ) تعلق دارد ، آتش ميزند !
بدين ترتيب كه : افكار عمومي «طبقه ي فرودست جامعه» را ( كه خاستگاه طبقاتي خود او ست ) عليه گشايش هاي فرهنگي – اجتماعي چپ مي شوراند و آنها را كه به مراتب بيباك تر ، متهور تر و جان به كف تر از «نمونه هاي متناظر خود در طبقه ي متوسط» هستند _ و بدين ترتيب مشكل كم شماربودن خود را در صحنه هاي منازعه جبران مي كنند _ به جان چپ مي اندازد !
«راست » ؛ تا به هنگامي كه سرانجام _ در جريان يك تحويل و تحول دموكراتيك ، نادموكراتيك يا ضد دموكراتيك _ خود را به قدرت بلامنازع حاكم تبديل نكند ، با جديت محض همواره چنين خواهد كرد و باكي نخواهد داشت كه «هم طبقگان» او _ كه همچنان مفتون و شيداي شعارهاي آزادمنشانه ي چپ اند _ در باره ي او چه فكر مي كنند .
اما همينكه به قدرت رسيد و پس از آنكه پايه هاي قدرت اش را تحكيم كرد ، مرز بندي خود با نيروهاي اجتماعي طبقه ي فرودست را _ كه تا بدان لحظه او را همراهي كرده اند _ آغاز مي كند و با اقداماتي كه نخست منفعت خود او را دربر دارند ؛ هر چه بيش از پيش، از فاصله ي «مجازي» ،«چپ ساخته» و «خود به آن دامن زده » اش ، با خاستگاه طبقاتي مختص خود ( طبقه ي متوسط شهري )خواهد كاست .
ورشكستگي و زوال تاريخي چپ (در همه ي اشكال و گونه هايش) از همين نقطه است كه آغاز مي شود و آنها را به نيروي سياسي نه چندان موثري در معادلات سياسي پس از آن تبديل مي كند .
پي آيند چنين «سرند سياسي» و «پشت كردن طبقه ي متوسط به شعارهاي چپ» است _ كه همچون راست _ چپ نيز ناچار از افشا و اتكا به نيروي اجتماعي برآمده از «خاستگاه طبقاتي مختص خود» مي شود و از آن پس «طينت واقعي» خود را آشكار خواهد كرد .
در اين اثناست كه طبقه ي متوسط ، حيرت زده و مبهوت شاهد جوش خوردن و همگرايي چپ با جريان هايي خواهد بود كه تا آن هنگام گمان ميكرد تنها در يك نقطه به هم خواهند رسيد: « ميدان منازعه بر سر منافع او » .
اما بزودي خواهد ديد كه آنها در «پيگيري منافع مشترك طبقاتي خود» به هم مي رسند نه بر سر منافع و آرمانهايي كه طبقه ي متوسط خواهان پيگيري آن است . همچنانكه «چهار سوار سرنوشت» در پيگيري منافع صنفي خود، هم را باز يافته اند .
8) تنها مورد پيشين
پيش از اين تنها در يك نوبت «چپ ها » فارغ از هرگونه كدورت سياسي و گرايش هاي متمايز كننده ، پيگيري منافع مشترك خود را به نحوي آشكار، مشتركا ( و احتمالا بدون آنكه بدانند) به انجام رسانده اند .
وقتي كه چند سال پيش در ماجراي قراردادهاي نفتي بيع متقابل ، « ايران فرداي » سحابي آبشار حريف را گرفت و به «عصر ما» ي مجاهدين انقلاب داد تا آنها به نوبه ي خود ، آنرا به «صبح » مهدي نصيري پاس بدهند و آبشار خودي را او بر زمين حريف وارد كند !
advertisement@gooya.com |
|
9) نخستين مورد پسين
به گمانم از پس رويداد سوم تير ؛ «اصلاح قانون كار » نخستين موردي باشد كه چپ ها را درباره ي قابليت هاي موضوع براي جهت دهي به افكار عمومي عليه منافع «راست» _ و تسويه حساب جدي با او _ به «وجد» آورد و بر آن شود تا مانع «سودرساني راست به نيروي اجتماعي مختص به خودش» شود !
اگر توصيه ي «دبير شوراي نگهبان» به «وزير جديد كار» در مراسم توديع او ( كه به او مي گفت اولين و مهمترين انتظار از او ، اصلاح قانون كار است نه هيچ چيز ديگر ) توسط «چپ ها » رصد شده باشد ( كه حتما شده است ) مي توان روي اينكه نخستين منازعه ي جدي چه وقت ترتيب داده خواهد شد شرط بست .
و احتمال داد كه در آن هنگام با وضوحي فوق العاده «همه ي جريان هاي چپ» بي هيچ پرده پوشي و شرم از همگرايي به ميدان آيند و « نيروي اجتماعي مختص خود» را نيز ( طبقه ي فرودست شهري ) عليه راست بشورانند .
چرا كه به خوبي ميدانند « اصلاح قانون كار به نحوي كه به نفع كارفرمايان متعادل شود » :
1- در «كوتاه مدت» طبقه ي متوسط شهري را به اين نتيجه خواهد رساند كه مانع عمده ي دستيابي آنها به آرمان هاي گوناگون شان از «كار گرفته تا آزادي» ؛ نه «راست» و اراده اش براي كسب قدرت، بلكه «قانوني نوشته ي چپ ها» بوده است !
2- در « بلند مدت » طبقه ي فرودست شهري نيز در خواهد يافت كه در همه ي سال هاي گذشته ، از قانوني دفاع مي كرده است كه مانع عمده ي «رفاه او» و «اشتغال فرزندان اش » بوده است . «قانوني كه چپ ها آنرا نوشته بودند» !
و اين همه ي آن چيزي ست كه «چپ را وحشتزده مي كند» :
از دست دادن فرصت قالب ريزي« افكار عمومي طبقه ي متوسط» و از آن وحشتناك تر ، از كف دادن« اعتماد طبقه ي اجتماعي مختص به خودش» كه به كاهش هولناك «طراز اجتماعي چپ» در مقايسه با راست منجر خواهد شد.
و آنچه او را در اين ميانه بيش از پيش نگران مي كند آن است كه :
ميداند و مطمئن است كه «راست سنتي» در جريان داد و ستد با طبقه ي اجتماعي مختص به خود ، روز به روز «معاصر تر» و به معدل و ميانگين طبقه ي متوسط شهري «شبيه تر» خواهد شد.
اين ترانسفورميسم مثبت در راست ، «تغيير چپ» را نيز الزامي و شتابان مي كند . چيزي كه چپ، هميشه از آن عاجز و فراري بوده است . به اين دليل ساده كه:
تفاوت هايش را با راست به حداقل مي رساند . آنچنان كه تقريبا از او ، باز شناخته نمي شود !