با نزديك شدن مراسم تحليف رياست جمهورى جرج بوش ، وى نيز خود را براى آغاز دومين دوره رياست جمهورى و حضور مجدد دركاخ سفيد آماده مى كند. درآستانه آغاز دومين دوره رياست جمهورى جورج بوش، منطقه خاورميانه شرايط بسيار متفاوتى را با روزهاى نخستين حضور وى دركاخ سفيد تجربه مى كند. پيروزى بوش در انتخابات مسأله دار سال ۲۰۰۰ و حضور تيم نو محافظه كاران در كاخ سفيد، سرآغازى بود براى طرح و به اجرا درآوردن اهداف تهاجمى دولت جديد آمريكا. اين سياست بخصوص پس ازحادثه تروريستى ۱۱ سپتامبر در اين كشور ابعاد گسترده و شديدى يافت.بهانه مبارزه با تروريسم، مستمسكى شد تا كاخ سفيد و نومحافظه كاران در آمريكا،نقاط هدف را علامتگذارى و ضمن به راه انداختن جنگ تبليغاتى ، افكارعمومى را براى پذيرش سياستهاى به ظاهر خيرخواهانه و صلح جويانه با خود همراه كنند. از اين رو، در پى هدف قرار دادن طالبان در افغانستان و برجسته كردن غائله بن لادن و القاعده ،دنباله آن را در خطر آفرين بودن صدام حسين براى صلح جهانى ونشانه رفتن تسليحات كشتار جمعى عراق جست وجو كردند؛ تسليحاتى كه هيچگاه كشف نشد و تنها طنابى بود كه به گردن صدام حسين آويخته شد تا بهانه اى باشد براى حمله نظامى آمريكا به عراق. با اين حال،بوش در دوره اول رياست جمهورى خود سياست خارجى پر دردسرى را تجربه كرد كه رويكرد تهاجمى اين سياست در دو حمله نظامى اين كشور به افغانستان و عراق متجلى شد. ضمن آنكه حمله نظامى به عراق و اشغال آن كه به سقوط ديكتاتورى صدام حسين و حزب بعث انجاميد، به تدريج، اهداف اصلى سياست خاورميانه اى آمريكا را آشكار كرد. رئوس اصلى اين سياست را مى توان در استفاده از برگ برنده عراق در تحت فشار قراردادن صريح و يا ضمنى كشورهاى عربى و تأييد كامل سياست اسرائيل در خاورميانه ارزيابى كرد. در اين دوره، بسيارى راعقيده بر آن است كه دولت ليبى و شخص قذافى بسيار زودتر از آنچه تصور مى شد، واكنش نشان دادند و به قولى، پيام را دريافت كردند. با اين همه، تحت فشار قراردادن سوريه و لبنان و تهديدهايى كه در نهايت، به وضع تحريم هايى عليه دمشق انجاميد و يا سياست به ميغ و به نعل زدن در قبال عربستان ومصر و ارائه طرح اصلاحى خاورميانه بزرگ ابعاد سياست خاورميانه اى بوش را در دوره اول رياست جمهورى وى در كاخ سفيد آشكار كرده است. با اين حال، آغاز دوره دوم رياست جمهورى بوش در آمريكا از ديدگاه برخى مسائل سياسى خاورميانه، به عبارتى مى تواند ادامه همان سياستهاى گذشته باشد. با اين تفاوت كه با توجه به انتقادهايى كه نسبت به سياست خارجى بوش در داخل آمريكا وحتى در ميان محافظه كاران به عمل مى آيد، تا حدى اين سياستها تعديل شود. از اين رو، آنچه در وهله اول در دوره دوم رياست جمهورى بوش و دولت آمريكا در خاورميانه اهميت پيدا مى كند، پرونده هايى است كه همچنان گشوده مانده و به سرانجام خود نرسيده است. پرونده عراق، سوريه، فلسطين، افراط گرايى و طرح خاورميانه بزرگ.
۱ـ عراق : پرونده عراق از ديدگاه دولت آمريكا مى تواندبه مراحل تعيين كننده اى رسيده باشد. حمله نظامى آمريكا به عراق و سرنگونى رژيم بعثى و ساقط شدن صدام حسين، در حقيقت، سنگ بناى سياست جديد خاورميانه اى واشنگتن بوده است.بنابراين برگزارى انتخابات سراسرى در عراق، اگرچه از نظرگاه عراقى ها ومحافل منطقه اى مى تواند نقطه آغازى براى پايان اشغال اين كشور و خارج شدن نظاميان آمريكايى از آن باشد.ولى بى ترديد نگاهى متفاوت به اين انتخابات دارند. پس از يك دوره زمانى كه مقامات آمريكايى مواضعى متفاوت نسبت به امر انتخابات درعراق اتخاذ كردند و حتى از تعويق آن سخن گفتند ، اينك آمريكايى ها از برگزارى انتخابات در موعد مقرر يعنى ۳۰ ژانويه حمايت مى كنند. اين در حالى است كه به شدت با خواسته گروههاى اهل سنت كه انتخابات رانقطه آغاز خروج نظاميان آمريكايى از عراق دانسته بودند، مخالفت كرد.
اگرچه براى حضور اهل سنت در قدرت و دولت آينده تضمينهايى به آنان داده شد. اما اگر اخبارى كه درباره انتقال پايگاههاى نظامى آمريكا در منطقه اقيانوس هند به داخل عراق عنوان شده است، صحت داشته باشد ، در اين صورت بايد اذعان كرد كه كاخ سفيد حضورى طولانى را براى نيروهاى آمريكايى در عراق پيش بينى كرده است. به همين دليل، انتخابات سراسرى در عراق از آن جهت برگزار مى شود كه آمريكايى ها نشان دهند، توانسته اند شرايطى را مهيا كنند تا مردم عراق پس از تحمل ۳۰ سال ديكتاتورى حزب بعث و صدام حسين، فضاى متفاوتى را تجربه كنند و خود، سرنوشت خويش را تعيين كنند. اگرچه در پشت اين قضيه، آنچه مهمتر است، القاى نوعى قيموميت پيشرفته به مردم عراق است.
سازماندهى نيروهاى نظامى آمريكا در عراق و در عين لشگر سياسى سفارت اين كشور در عراق به گونه اى است كه نقش سايه را براى پليس و نيروهاى امنيتى و نظامى عراقى ايفا كرده اند.
ايفاى نقش سايه مى تواند به نوعى، حضور طولانى مدت آمريكايى ها در عراق را توجيه كند. چرا كه ظاهراً با برگزارى انتخابات سراسرى در عراق، ديگر هيچ توجيهى براى ادامه حضور نظاميان خارجى بويژه آمريكايى ها در عراق باقى نخواهد ماند. بنابراين دولت آمريكا در دوره جديد رياست جمهورى بوش در كاخ سفيد در ادامه سياستهاى خود در قبال عراق درصدد خواهدبود كه تحولات اين كشور پس از برگزارى انتخابات به سود واشنگتن رقم بخورد. از اينرو، پر واضح خواهد بود كه آينده سياسى عراق در اختيار جريانى قرار داشته باشد كه ضمن مدارا كردن با حضور نظامى آمريكا دراين كشور، سياست معارضه جويانه اى با آمريكا در پيش نگيرد.
علاوه بر اين، تجربه عراق و دولتى كه در پى برگزارى انتخابات سراسرى ۳۰ ژانويه تشكيل خواهدشد، مى تواند اولين تجربه دولت سازى آمريكا در خارج از مرزهاى اين كشور به شمار آيد . موفقيت آمريكا در اين امر منوط به آن خواهد بود كه اين كشور تا چه حد توانسته باشد عناصر معارض و افراطى را در عراق از ميان ببرد و يا تحت تأثير خود قرار دهد. ضمن آنكه بتواند با تغيير فضاى سياسى و افكار عمومى در عراق، نشان دهد كه تحولات اين كشور تحت تأثير شعارها و اقداماتى بوده كه آمريكا مبنى بر اعطاى آزادى به مردم عراق و رواج دموكراسى در اين كشور انجام داده است.
به هر حال، آنچه قطعى است آنكه پروژه عراق و سرنوشت آن در دوره دوم رياست جمهورى بوش، تابلويى است براى ادامه طرحهاى آمريكا در خاورميانه.
۲ ـ فلسطين: بسيارى از تحليلگران سياسى عقيده دارند مناقشه فلسطين و بحران ناشى از آن، در دوره اول رياست جمهورى بوش به شدت تحت تأثير روابط آمريكا و اسرائيل قرار داشته است. ارائه طرح «نقشه راه» از سوى بوش كه در نهايت، تشكيل يك كشور مستقل فلسطينى در آن پيش بينى شده بود، اگرچه يك تحرك سياسى از سوى رئيس جمهورى آمريكا به شمار مى آمد، ولى در عمل، تأثيرپذيرى كاخ سفيد از سياست تهاجمى «آريل شارون» عليه فلسطينى ها موجب آن شد كه فلسطينى ها در اين سالها وضعيت دشوار و سختى را پشت سر گذارند. ارائه طرح خروج از نوار غزه از سوى شارون كه از حمايت آمريكا برخوردار شد، نشان داد كه رئيس جمهورى آمريكا به طرح «نقشه راه» پايبندى ندارد، با اين حال، برخى ناظران سياسى عقيده دارند كه درگذشت «ياسرعرفات» رئيس تشكيلات خودگردان فلسطين و انتخاب «محمود عباس» (ابومازن) تحركى در پرونده فلسطين ايجاد خواهد كرد. رئيس جمهورى آمريكا به تأسى از شارون عقيده داشت كه عرفات مانعى در راه برقرارى صلح ميان فلسطينى ها و اسرائيلى هاست. اما نگاه نامتوازن آمريكا به قضيه فلسطين و برترى بخشيدن به اسرائيل از جانب آمريكا، حتى نمى تواند خوشبينانه ترين نگاهها را نسبت به رفع و حل و فصل عادلانه بحران فلسطين اميدوار كند. آنچه آمريكايى ها از طرف فلسطينى انتظار دارند دست كشيدن از خواسته ها و حقوق خود و تسليم در برابر امتياز طلبى هاى اسرائيل است. از اين رو، اگرچه حل و فصل مناقشه فلسطين مى تواند امتيازى مثبت در كارنامه رئيس جمهورى آمريكا به شمار آيد، ولى مادام كه اراده كافى نزد طرف آمريكايى براى تحت تأثير قرار دادن اسرائيل به چشم نمى خورد، تغييرى در اين مناقشه ايجاد نخواهد شد. آمريكايى ها هر چند از انتخاب ابومازن به عنوان رئيس جديد تشكيلات خودگردان فلسطين استقبال كرده اند، ولى پشتوانه عملى اين استقبال، اراده اى است كه بايد در جهت ايجاد شرايط لازم براى تشكيل دولت و كشور مستقل فلسطينى به كار گرفته شود، كه البته اين اراده به چشم نمى آيد. ضمن آنكه استقبال صورى از به قدرت رسيدن محمودعباس، تنها مى تواند موقعيت وى را نزد ديگر جريانهاى فلسطينى تضعيف كند. از اين رو، در دوره دوم رياست جمهورى بوش انتظار تغيير در سياستهاى كاخ سفيد نسبت به قضيه فلسطين چندان محتمل نخواهد بود، ضمن آنكه حتى مى توان گفت كه در عمل، دولت جديد آمريكا آن را در اولويت كارى خود قرار نخواهد داد.
۳ ـ سوريه: جانشين «بشاراسد» در پى فوت «حافظ اسد» با تجربه در سوريه و به دنبال آن، پيروزى بوش در انتخابات نوامبر،۲۰۰۰ رئيس جمهورى جوان سوريه را درگير چالشى سخت با نومحافظه كاران در كاخ سفيد كرد. اين چالش در پى حمله نظامى آمريكا به عراق در مارس۲۰۰۳ ابعاد گسترده و آشكارى يافت. بهانه هاى آمريكا عليه سوريه مبنى بر دخالت اين كشور در اوضاع داخلى عراق و مرزهاى نامطمئن سوريه و عراق براى تحت فشار قرار دادن سوريها كافى بود. اين فشارها با وضع تحريم هاى اقتصادى عليه «دمشق» ادامه يافت و سپس، با صدور قطعنامه۱۵۵۹ شوراى امنيت كه دخالت سوريها در لبنان را رد مى كرد و خواهان خروج نظاميان سوريه از اين كشور بود، دمشق را در منگنه قرار داد. جابه جايى واحدهايى از نظاميان سورى مستقر در لبنان و حتى خروج بخشى از اين نيروها و يا ابراز تمايل دمشق به مذاكره بى قيد و شرط با اسرائيل، تاكتيكهاى مرحله اى بوده است كه بشاراسد و رهبران سوريه براى مقابله با فشارهاى آمريكا كه رد پاى اسرائيل نيز در آن به چشم مى خورد، به كار گرفتند. اين در حالى است كه باور غالب تحليلگران سياسى آن است كه نومحافظه كاران دولت آمريكا در انديشه فتح دمشق هستند. حمله نظامى آمريكا به عراق، به تعبيرى، مى تواند ناشى از رويكرد مجدد آمريكا به سياست دومينو در خاورميانه باشد، چرا كه پيشتر، اين سياست در اتحاد شوروى سابق و آمريكاى مركزى و كارآئيب به كار گرفته شده بود. جدا از عراق صدام حسين كه آمريكايى ها آن را خصم خود معرفى مى كردند، به نظر مى رسد سوريه تنها كشور عربى است كه آمريكا با آن مشكل دارد. ابتدا تصور مى شد كه دولتمردان سورى در پى سقوط صدام و اشغال عراق توسط آمريكا در موقعيتى قرار خواهند گرفت كه در ازاى تحقق خواسته هاى آمريكا و كمك به اين كشور در باتلاق عراق، امتيازاتى به دست آورند. ولى اوضاع اينگونه رقم نخورد و برعكس، اين سوريها بودند كه هدف قرار گرفتند. با اين حال، ديدارهاى اخير «ريچارد آرميتاژ» از منطقه و سوريه و احتمال وضع تحريم هاى جديد واشنگتن عليه سوريها و در عين حال، سفر «جان كرى» به دمشق و مثبت توصيف كردن آن نشان مى دهد كه سوريها همچنان با سياست چماق و هويج آمريكا مواجه هستند. بى ترديد، دولت جديد آمريكا به رياست بوش تلاش خواهد كرد تا با ادامه فشارها عليه دمشق، سوريها را ناگزير به نشستن پاى ميز مذاكره با اسرائيل كند. چنين اتفاقى ضمن آنكه به اختلافات اسرائيل با همسايگان عربش پايان خواهد داد، بيش از همه فلسطينى ها را در موقعيت ضعيف ترى نسبت به گذشته قرار مى دهد.
۴ ـ طرح خاورميانه بزرگ: مقابله با رژيم هاى ديكتاتورى، بسط و توسعه دموكراسى و آزادى و به قدرت رسيدن دولتهاى مردم سالار و مبارزه با افراط گرايى و از ميان بردن ريشه هاى آن، محتوى طرح خاورميانه بزرگ است كه به عنوان نسخه اى اصلاحى از سوى رئيس جمهورى آمريكا براى كشورهاى خاورميانه و شمال آفريقا تهيه شده است. رئيس جمهورى آمريكا به بهانه كشف و انهدام تسليحات كشتار جمعى عراق و از ميان بردن خطر صدام حسين، جنگى پيشگيرانه عليه عراق را آغاز كرد؛ جنگى كه مدعى بود با پيام صلح، آزادى و دموكراسى را براى مردم عراق به ارمغان خواهد آورد.
advertisement@gooya.com |
|
لذا طرح خاورميانه بزرگ با هدف اصلاح ساختار سياسى، اقتصادى و فرهنگى كشورهاى خاورميانه و شمال آفريقا در جريان اجلاس سران گروه۸ در آمريكا در ژوئن سال۲۰۰۴ از سوى بوش ارائه شد. برخورد متفاوت كشورهاى عربى با طرح خاورميانه بزرگ، حساسيت اين كشورها را با طرحى اصلاحى كه در بسيارى از موارد غيرواقع بينانه بود، برانگيخت. مخالفت جدى مصر و عربستان با طرح خاورميانه بزرگ بيشتر از اين جهت ارزيابى شد كه «قاهره» و «رياض» نسبت به اهداف واقعى آن ترديد داشتند. اين ترديدها از آنجا نشأت مى گرفت كه مصر و عربستان به احساس مشتركى در قبال از دست دادن جايگاه گذشته خود نزد آمريكا رسيده بودند. با اين حال، واكنش غالب كشورهاى عربى نسبت به طرح خاورميانه بزرگ آن بود كه اين طرح را تحميلى و به دور از توجه به واقعيتهاى سياسى و اجتماعى در كشورهاى منطقه مى دانستند. اعتراف «كالين پاول» وزير امور خارجه مستعفى آمريكا به شكست طرح خاورميانه بزرگ كه در پى برگزارى همايش آينده در مراكش ابراز شد، لزوم بازنگرى در اين طرح را براى دولت آمريكا ضرورى ساخته است. با اين وصف، مسأله اصلاحات در كشورهاى عربى يك مسأله كند و زمان بر است. اگرچه عملكرد آمريكا در عراق و يا تلاش اين كشور در حل و فصل مناقشه فلسطين مى تواند به اجراى طرح خاورميانه بزرگ در منطقه كمك كند. از اين رو، با توجه به موضعگيريهاى دولتهاى عربى و حتى محافل سياسى مخالف در كشورهاى عربى نسبت به طرح خاورميانه بزرگ بايد انتظار داشت كه در سالهاى دوره دوم رياست جمهورى بوش، اين طرح دچار تغييراتى شود. ضمن آنكه پيش بينى غالب، آن است كه دولتهاى عربى به برخى اصلاحات سياسى نه در جهت پاسخ به مطالبات مردم كه در جهت مستحكم كردن پايه هاى حكومت خود به اجرا درآورند. بنابراين آنچه در مصر، عربستان، مراكش و حتى در سوريه و ليبى در حال شكل گيرى است، اصلاحات هدايت شده اى است كه بتواند طرح خاورميانه بزرگ را خنثى كند.
ـ نتيجه: نتيجه آنكه در دوره دوم رياست جمهورى بوش در كاخ سفيد تغييرى در سياست راهبردى آمريكا در قبال تحولات خاورميانه به وجود نخواهد آمد. بلكه دولت جديد بوش بيشتر در جهت آن تلاش خواهد كرد كه اقدامات نيمه تمام خود را به انجام برساند. ضمن آنكه در ۴سال آينده، بايد شاهد تصحيح برخى سياستهاى به كار گرفته شده آمريكا باشيم. با اين حال، سياست خاورميانه اى بوش چه در دوره اول و چه در دوره اى كه پيش رو دارد، على رغم تلاشهايى كه براى انسانى نشان دادن و مقبوليت آن به عمل آمده است، مخالفت و اعتراض افكار عمومى را درپى داشته است. اين سياستها كه با هدف مقابله و ريشه كنى تروريسم اعمال شده، بيش از همه به رشد و گسترش ناامنى و فعاليت شبكه هاى متعدد افراطى مرتبط با القاعده منجر شده است. سياستهاى دولت بوش در ۴سال گذشته تنها به مرتفع تر شدن ديوار بى اعتمادى ملتها نسبت به اهداف آمريكا در منطقه خاورميانه انجاميده است. در شرايطى كه اوضاع امنيتى در عراق روز به روز وخيم تر مى شود و در سرزمينهاى اشغالى، فلسطينى ها به مراتب وضعيت وخيم ترى را پشت سر مى گذارند و سايه هاى ناامنى در كشورهاى عربى گسترده مى شود، حداقل، نمى توان انتظار داشت كه ادامه سياستهاى رئيس جمهورى آمريكا با واكنش مثبت در منطقه مواجه شود و براى بوش هلهله سر دهند و برايش كف بزنند.