پس از مرگ نابهنگام «احمدشاه مسعود» و تصرف عراق از سوى آمريكايى ها، مرگ «ياسر عرفات» سومين بدشانسى بزرگ فرانسوى ها در سه سال اخير است. عرفات يكى از نزديك ترين رهبران عرب به كاخ «اليزه» بود و اين از ديدگاه رهبران آمريكا و اسرائيل جرم نابخشودنى پاريس ـ چه در دوران سوسياليستها و چه در دوران گليست ها ـ بود.
اسرائيل و آمريكا هيچ گاه با سياست خاورميانه اى پاريس در دهه هاى اخير موافق نبوده اند. برخلاف انگليس كه پس از جنگ جهانى دوم، متحد اصلى و هميشگى آمريكا در اروپا بوده و در سرتاسر جهان در سايه آمريكا گام برداشته است و همچنين برخلاف آلمان كه به دليل كشتار يهوديان در دوره حكومت نازى ها، همواره خود را مديون اسرائيلى ها مى داند، فرانسه در نقش مدافع اروپايى فلسطينى ها عمل كرده است.
در دوره زمامدارى سوسياليستها در دهه ۸۰ و اوايل دهه ۹۰ ميلادى، «فرانسوا ميتران» رئيس جمهورى فرانسه همواره خواستار تشكيل كنفرانس بين المللى صلح خاورميانه براى حل مسأله فلسطين و ساير مناقشات منطقه بود. هنگامى كه در سال ۱۹۹۰ عراق، كويت را اشغال كرد و صدام خواستار ايجاد پيوند بين مسأله كويت و فلسطين شد، ميتران، ايده كنفرانس بين المللى خاورميانه را مطرح كرد، ايده اى كه به طور همزمان از سوى آمريكا و اسرائيل رد شد.
سالها بعد كه بحث مذاكرات صلح فلسطينى ـ اسرائيلى مطرح شد، اسرائيل و آمريكا هيچ گاه اجازه ندادند كه فرانسه و حتى ساير كشورهاى بزرگ اروپا، به يكى از ميانجيگران اصلى صلح تبديل شوند. به طور سنتى، اسرائيل نسبت به روابط عرفات و كاخ اليزه مشكوك بود و تل آويو معتقد بود كه جز آمريكا كه خود را به حفظ امنيت و برترى اسرائيل در خاورميانه متعهد مى داند، هيچ ميانجيگر ديگرى حتى سازمان ملل متحد نيز نبايد به طور جدى در مذاكرات صلح، نقش ايفا كنند.
از طرف ديگر، آمريكايى ها با بدبينى مفرط به روابط عرفات و پاريس، ورود بازيگرى چون پاريس به مذاكرات صلح خاورميانه را فراهم شدن فضا براى ارتقاى نقش پاريس در معادلات خاورميانه تلقى كردند و با آن مخالف بودند.
اعمال تحريم ۱۳ ساله رژيم صدام حسين همراه با جلوگيرى از حضور پاريس در مذاكرات صلح خاورميانه، در كنار كاهش تدريجى حضور تاريخى فرانسه در لبنان و فشار واشنگتن براى حذف فرانسه از بازارهاى حاشيه جنوبى خليج فارس، محورهاى عمده چالش فرانسه و آمريكا در خاورميانه طى دهه ۹۰ قرن ۲۰ ميلادى به شمار مى رفتند.
در اوايل دهه اول قرن ،۲۱ همزمان با توسعه حضور فرانسه در بازار اقتصادى ايران و حضور پرنقش شركتهايى نظير «توتال»، «الف»، «پژو» و «رنو» در بازار ايران، فرانسوى ها به تدريج خود را به احمدشاه مسعود فرمانده نيروهاى ضد طالبان در افغانستان نزديك كردند و كوشيدند تا حمايت واحد اروپا را از مسعود جلب كنند. فرانسه كه در بازار جهان عرب به شدت با آمريكا درگير بود، اميدوار بود كه با حمايت از احمدشاه مسعود، به سرنگونى طالبان و تأسيس رژيمى نزديك به فرانسه و اروپا همت گمارد. سفر احمدشاه مسعود به فرانسه در بهار ۲۰۰۱ ميلادى و استقبال ويژه فرانسوى ها از وى، نويد حضور پررنگ فرانسه در افغانستان را مى داد، اما ترور احمدشاه مسعود توسط دو خبرنگار مرتبط با القاعده و سپس حوادث ۱۱ سپتامبر، سناريوى افغانستان را با تغييرات اساسى و بنيادى روبرو كرد. مبنا و بستر روابط جديد پاريس و ائتلاف شمال با ترور مسعود، از بين رفت و آمريكا به فعال مايشاء در افغانستان تبديل شد و به سمت تشكيل يك حكومت مطلوب واشنگتن در كابل گام برداشت.
يك سال بعد، سناريوى تسلط آمريكا بر عراق يكى از مناطق نفوذ سياسى ـ اقتصادى سابق فرانسه كليد خورد. درحالى كه اروپايى ها با رهبرى محور پاريس ـ برلين مخالف حمله آمريكا به عراق بودند، آمريكا عزم خود را براى حمله نظامى به عراق جزم كرد و به بهانه ارتباط صدام و القاعده و تهديد سلاحهاى كشتارجمعى عراق، اين كشور را تسخير كرد و عراق كه تا قبل از جنگ ،۱۹۹۰ منطقه نفوذ اقتصادى روسيه و فرانسه به شمار مى رفت، به طور كامل تحت سيطره آمريكايى ها قرار گرفت.
كمى بعد از اشغال عراق، چنگ اندازى آمريكا به ساير مناطق نفوذ فرانسه در شمال آفريقا آغاز شد. آمريكايى ها به بهانه مبارزه با تروريسم، يك فرماندهى نظامى منطقه اى جديد در شمال آفريقا ايجاد كردند و سربازان خود را به جيبوتى ـ مستعمره سابق فرانسه ـ در شاخ آفريقا فرستادند. چند ماه قبل نيز «ويليام برنز» معاون وزير امور خارجه آمريكا به الجزاير مستعمره ديگر فرانسه رفت تا قول احداث يك پايگاه نظامى بزرگ را از سران «الجزيره» دريافت كند. آمريكايى ها به اين اندازه بسنده نكردند و ۱۴ تن از رؤساى ستاد ارتشهاى غرب آفريقا را كه عمدتاً از مستعمره هاى سابق فرانسه هستند، به «اشتوتگارت» آلمان دعوت كرده و روابط نظامى ـ دفاعى نزديكتر با آمريكا را به آنها پيشنهاد كردند.
در چنين شرايطى، طبيعى است كه مرگ عرفات، دامنه قدرت و سطح مانور فرانسويها در معادلات خاورميانه را بيش از گذشته كاهش خواهد داد. رهبرى جديد فلسطين، نه در حد و اندازه عرفات، قدرت و اراده مقاومت در برابر فشارهاى آمريكا و اسرائيل را دارد و نه به اندازه وى به فرانسوى ها تمايل دارد.
فشار مشترك فرانسه و آمريكا براى بيرون راندن سوريه از لبنان نيز اكنون پس از مرگ ياسر عرفات اشتباهى راهبردى به نظر مى رسد، زيرا بيش از آنكه تأمين كننده منافع پاريس باشد، جزئى از راهبرد كلان آمريكا براى تبديل كردن خاورميانه به يك كلوب آمريكايى شبيه است. فرانسوى ها اميدوارند كه با خروج نيروهاى سورى از لبنان، نفوذ تاريخى و سنتى پاريس در لبنان اعاده شود، اما پاريس از اين نكته غافل است كه آمريكايى ها خواهان جايگزينى نفوذ خود به جاى نفوذ سوريه در لبنان هستند و چنين نفوذى را رمز اطمينان امنيت و برترى اسرائيل در منطقه تلقى مى كنند.
advertisement@gooya.com |
|
فرانسوى ها اينك اميدوارند كه رهبرى جديد فلسطين، با گرايش بيشتر به سوى اتحاديه اروپا، حداقل بستر لازم را براى ادامه تحرك اروپا در معادله فلسطين فراهم آورد، اگرچه در پى پيروزى مجدد بوش در انتخابات آمريكا و احتمال تقويت روابط بوش ـ شارون در دوره جديد، سطح قدرت و مانور تشكيلات خودگردان در مقابل آمريكايى ها كاهش يافته و بعيد به نظر مى رسد كه نقش پررنگ تر اروپا و فرانسه در مذاكرات اعراب و اسرائيل ميسر شود. مرگ عرفات به معناى تنگ تر شدن فضا براى سياست خاورميانه اى فرانسه و به طور خاص در مسأله فلسطين خواهد بود.