دوشنبه 18 اردیبهشت 1385

مرغ وای جغد جنگ و خموشی نخبگان، عليرضا جباري

عليرضا جباری (آذرنگ)
جنگ و تحريم اقتصادی گسترده، برای مردم ايران، ثمری جز ويرانی افزون تر اقتصادی؛ تلفات پرشمار انسانی؛ پيشگيری و بازداری از تبيين حقايق زندگی شان از طريق مسدود كردن راه های آزادی قلم، بيان، انتشارات و مطبوعات، اعتراضات و تظاهرات مسالمت‌آميز؛ وجود تبعيض های گوناگون اجتماعی و محرومیت از ديگر حقوق و آزادی های دموكراتيك، به بهانه‌ی وجود جنگ و بحران؛ و شيشه‌كردن بيشتر خون مردم از يك سو و طرح مسئله‌ی نقض حقوق بشر در ايران بموازات آن که شدت بحران دامنگير ملی را دو چندان می كند از دگرسو، در برنخواهد داشت

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

alirezajabari@yahoo.com

فغان زجغد جنگ و مرغ واي او
كه تا ابد پريده باد ناي او


چرا نخبگان كشورمان خاموش مانده‌اند؟ هجوم به سايتهاي اطلاع رساني و رسانه‌هاي بي‌طرف بين‌المللي گوش آنان را بر مرغ واي جغد جنگ مي‌بندد؟ گذاشته اند تا نخست خويشتن خويش را بيايند و بر هراسن‌ها، ترديدها، دوري‌ها ، برخوردهاي آرماني ، نظري، سياسي و سازماني راه بربندند و آن گاه دم برآورند؟ از نهيب به جا ماندگان فداييان دين مي‌هراسند يا در انديشه ي آن‌اند كه مبادا با دم برآوردنشان قدر قدرتان جهاني چشم از آنان برگيرند و آنان را در مبارزه براي تحقق آزادي بي‌پناه گذارند؟ در وزندهي تصميم‌گيريها مانده‌اند يا در اين انديشه‌اند كه در روند شتابان رخدادها پيش‌روند و به هنگام زدوده شدن ابهام‌ها و روشني‌گرفتن راه، ديدگاههاشان را تنظيم كنند و صدايشان را به گوش مردم ايران و جهان برسانند؟
از آنجا كه در ميان نخبگان جامعه‌ي ما به تعداد افراد- حتي نه گروهها –صدا هست، ممكن است درباره ي هر كدام پاسخ يك يا چند سؤال ياپاسخ پرسشهاي ديگري از اين دست صادق باشد؛ اما، ديرگاه است و بحران انرژي هسته‌اي كشورمان به گونه‌اي شتابان و بي‌امان به پيش مي‌تازد. شايد فاجعه‌اي سترگ بر سر راه زاد بوممان در كمين باشد.
ديرگاهي است دولتيان- به گفته‌ي حلقه‌هايي از سياست‌گذاران جهان غرب- خواسته‌هاي هسته‌اي خود را- كه جاه‌طلبي‌هاي هسته‌اي نام گرفته است- از چشم جهانيان پنهان مي‌د‌ارند وگویا در زير لواي كاربرد مسالمت آميز انرژي هسته‌اي ، هدف دستيابي به جنگ‌افزارهاي هسته اي را پي‌مي‌گيرند.اما ، اين مدعا، در پرتو دوری سیاست گذاران دولتی از هنجار های بین المللي ؛ بي سروساماني برخورد بامسئله‌ي همزيستي مسالمت‌آميز ، بدون تن سپردن به مداخله در امور داخلي كشورها؛ موج ترور و انهدام فيزيكي و معنوي دگرانديشان در مقياس كشور و جهان؛ سركوب همه‌ي آزادي ‌هاي اساسي- به بهانه‌هاي گوناگون يا حتي بي‌هيچ بهانه-؛ برانگيختن كشاكش‌هاي منطقه‌اي و مداخله در امور داخلي كشورهاي ديگر منطقه و در يك كلام فاصله گرفتن دم افزون دولتيان از بيشتر هنجارهاي سياست‌گذاري مسالمت‌آميز در اغلب پهنه‌هاي ملي و بين المللي, معني پيدا مي كند.
از دگرسو، صدور "دموكراسي" با برافروختن آتش جنگ- چنانكه در كشورهاي همسايه‌مان افغانستان و عراق پيش‌آمده است- نيز ، تنها در پرتو منافع قدر قدرتان جهاني و در درجه‌ي نخست ايالات متحد امريكا در عرصه‌هاي گوناگون- از جمله نياز به واردات انرژي با توجه به محدود بودن ذخاير انرژي فسيلي در بيشتر كشورهاي صنعتي مسئله‌اي ؛ مسئلهِ ی برابري نرخ ارز؛ ايجاد بازار گسترده‌ي فراورده‌هاي انحصارات نظامي و صنعتي در سراسر جهان، به ويژه در منطقه‌ي ثروتمند خليج فارس؛ تأمين جهاني اين منافع و تقسيم آنها در گرما گرم رقابتها و برخوردهاي منافع كشورهاي بزرگ صنعتي و حفظ نظام تك قطبي به بهاي نگهباني از برتري كشورهاي شمال و حفظ موازنه ي طبقاتي ، به سود انحصارهاي فرا-ملي، تعريف پذيراست.
نشانه‌ي اين حقيقت مداخله‌ي ايالات متحد و انگليس در ايران در گرماگرم نهضت ملي دهه‌ي سي‌و ملي شدن صنعت نفت؛ حضور امريكا و فرانسه در آسياي جنوب شرقي در نيمه‌ي مياني سده‌ي بيستم؛ حضور امريكا در سومالي و هائيتي و ديگر كشورها ؛ كودتاي خونين شيلي، با حمايت امريكا براي سرنگون كردن حكومت قانوني آن كشور به رهبري سالوادور آلنده؛ نگه‌داري و تقويت نظام بنيادگراي اسلامي طالبان در افغانستان تا زمان وقوع رخدادهاي دهشت‌آفرينانه‌ي 11 سبتامبر 2000 در امريكا و سرنگوني آن؛ و نيز مداخله‌ي آشكار نظامي در عراق و سرنگوني نظام بعثي در آن كشور، در مدتي بس كوتاه است.
امريكاييان براي صدور اين دموكراسي از بيان اين حقيقت كه در هر نقطه از جهان كه منافعشان به خطر بيفتد ، از هيچ‌گونه مداخله، حتي مداخله‌ي نظامي، دريغ نخواهند ورزيد پروا ندارند.
ترديدي نيست كه اكنون ايشان با سران سرمايه‌داري بوروكراتيك و انحصاري در ايران، به ويژه انحصارهاي نفتي، نظامي- ديوان‌سالار و تجاري ايران همصدا شده و سركردگانشان نيز خودانحصارات فراملي همانندي را – به ويژه در زمينه‌ي نفت - نمايندگي مي‌كنند. هركسي مي داند كه انحصارات كشورما در حدي نيستند كه بتوانند با انحصارات نفتي بزرگ جهان- كه هم اكنون, به سبب نقش عمده‌ و دم افزون منابع انرژي در رشد صنعتي بين‌المللي و محدود بودن منابع در دست استخراج نسبت به نيازهاي دم افزون بيشتر اعضاي كشورهاي صنعتي جهان, نقشي سرنوشت ‌ساز در روند رخدادهای جهان، به ويژه منطقه‌ي نفتخيز خاورميانه پيدا كرده است- رقابت كنند. اين است كه براي كار در سطح فراملي، بي‌ترديد نياز به قرار گرفتن در تقسيم‌كار بين‌المللي انحصارات فراملي دارند و ناچارند به برخي قيدهاي تحميلي شده از جانب اين انحصارات تن دهند. به ويژه نام برخي از انحصارات كنسرسيوم بين‌المللي نفت كه در پهنه‌ي سياسي ايران در زمانهاي يشين نقش تعيين كننده داشته‌اند نيز در كنار اين انحصارات داخلي ديده مي‌شود(شركت هلندي- انگليسي رويال داچ-شل).
مثلي است معروف كه مي‌گويند:«فرض محال، محال نيست.» با ناديده گرفتن محال بودن اين فرض كه انحصارات پيشگفته در كشور ما ، به ويژه انحصارات نفتي – كه ماهيت بوروكراتيك دارند- به گونه‌اي مستقل از تقسيم كار جهاني سرمايه‌داري و كارتل فراملي نفت عمل مي‌كنند و با آن به رقابت برخاسته‌اند، و با پذيرفتن اين اصل كه تضادهاي انحصاري نيز همچون پيروي و مشاركت در اين تقسيم كار، در سرنوشت ميهن ما و روند تحول آن بي‌اثر نيست نتيجه مي‌گيريم كه حاصل اين برخوردها - صوري باشد يا ماهوي – با منافع مردم ميهن ما پيوندي سازنده ندارد و تنها با منافع انحصارات فراملي درون و برون كشورما و آشتي يا قهر و رقابت آنها گره خورده است- كه ،با توجه به سرنوشت مردم عراق و افغانستان پس از حمله‌ي نيروهاي متحد به اين كشورها ، حاصل آن از پيش معلوم و مشخص است. امريكاييان از يك سو پياپي اعلام مي‌كنند كه اگر دولت ايران از پذيرش درخواستهاي جهانيان در زمينه ي تعليق غني سازي اورانيوم – كه به گفته‌ي آنها در نهان فعاليت براي دستيابي به سلاح هسته‌اي را نيز در بر مي‌گيرد- سرباز زند به كارگيري هرگونه گزينه‌اي در بازداري آن از تحقق اين هدف در دستور كار خواهد بود؛ و از دگرسو اعلام مي دارند كه امريكا و متحدانش در به كارگيري اين گزينه‌ها, نه با مردم ، بلكه با دولت ايران- كه به تعهدهاي خود و مقررات بين المللي پايبند نيست- رو ياروي‌اند. آنان در بيان اين سخنان اين نكته را به فراموشي مي‌سپارند يا از كنار آن مي‌گذرند كه چگونه ايران را تحريم اقتصادي و سرانجام نيز به آن حمله‌ي نظامي خواهند كرد، بي‌آنكه به مردم ايران آسيبي برسد. هركسي مي‌داند كه سراني كه در برج عاج خويش نشسته‌اند و همه‌ي امكانات و نهادهاي اقتصادي كشور را به انحصار خود در آورده‌اند و براي به دورماندن از نتايج حمله‌ي نظامي به كشور نيز پناهگاههاي عميق زير زميني بناکرده اند ، در صورت تحقق مجازات‌هاي اقتصادي و نظامي آسيب‌هايي بمراتب‌اندك‌تر از مردم ستمديده‌ي ايران را تحمل خواهند كرد كه در زندگي نسل كنوني خويش آسيب‌هاي شگفت دوره‌ي 8 ساله‌ي جنگ با عراق را نيز تاب آورده‌اند.
از سويي سران ايران دستيابي به انرژي هسته‌اي-«براي تحقق هدفهاي صلح‌آميز» - را حق مسلم خود مي‌شمارند و از سوي ديگر امريكاييان و متحدانشان حق دفاع از خود- و نه تهاجم به خاك ديگران -را در شمار حقوق مقرره‌ي خويش به حساب مي‌آورند. هردو بر طبل جنگ مي‌كوبند، اما در انديشه‌ي تحقق منافع خويش‌اند. و آن كس كه در اين ميان زيان مي‌بيند، مردم ثروتمند، اما فقير نگه‌داشته شده و آسيب‌ديده‌ي ايران و ماليات دهندگان امريكايي‌اند كه هر روز ناگزيرند بار اقتصادي و انساني بيشتري را از رهگذر جنگ در افغانستان و عراق به دوش بكشند. واي اگر ايران نيز ميداني ديگر براي تاخت و تاز امريكا و متحدانش از كار در آيد.
شايد چنين گمان برده شود كه جمهوري اسلامي يكي از مراكز ثقل تحركات ضد افغاني، ضد عراقي و ضد اسرائيلي است و جاي پاي ايران در بيشتر رخدادهاي منطقه‌اي كه به زيان منافع امريكا و متحدان غربي آن است ديده مي‌شود.
از اين رو، تهديد ايران از رهگذر تحريم اجتماعي و سرانجام گسترش آتش جنگ به آن، يكي از مركز‌هاي عمده‌ي تهاجم« ضد دموكراسي»را در معرض بحران گسترده‌تر و زوال تدريجي قرار مي‌دهد. اما، اين گمان را به هيچ‌رو نمي توان پذيرفت. ايران سرزميني است پهناور و سرشار از تنوع طبيعي و با نقشه‌ي جغرافيايي سرسخت و رخسار برافروخته كه گشودن آن براي نيروهاي منظمي كه به گفته‌ي خود امريكا ييان از ديدگاه پيش برد جنگهاي متعارف بهترين ، اما از نظرگاه رودررويي با نيروهاي نامنظم چريكي و نيروهاي شورشي در شمار بدترين ‌هايند هزينه‌اي بسيار افزونتر از عراق و افغانستان دارد؛ زيرا در عراق اكراد ساكن مناطق كوهستاني شمال با گرفتن سهم خود در تعيين سرنوشت و حاكميت ملي عراق تن به پذيرش نيروهاي غرب دادند و خاك افغانستان نيز وسعتي بمراتب اندك تر از ايران دارد . طالبان نيز نيروهاي دست ‌پرورده‌ي خود امريكا و به طور عمده در همسايگي پاكستان، كشور متحد امريكامستقر و به آن كشور همسايه متكي بودند. و از همه مهم تر اينكه دو كشور همسايه‌ي ما، پس از افزون بر، به ترتيب، سه و دو سال از هجوم متحدان غربي هنوزهم آرام نگرفته‌اند، بلكه در شمار كانونهاي شعله‌ور آتش در جهان‌اند. ايرانيان نيز هرچند كه با دادن كمك‌هاي مالي كلان به نيروهاي ضد اتحادغرب در منطقه به برخوردهاي منطقه‌اي دامن مي‌زنند، اما عامل اصلي اين برخوردها – كه به طور عمده در درون خود اين كشورها مستقر است – نيستند.
اما، اين هم كه متحدان غربي به جنگي نامتعارف در منطقه- با به كارگيري جنگ افزارهاي كشتار جمعي رو كنند- دور از باورعقل سلیم مي‌نمايد. چون چنين حمله‌اي به ايران از سوي آن نيروها به كشتار جمعي و آلودگي گسترده‌ي منطقه‌اي مي‌انجامد كه پيامدهاي مخاطره‌آميز انساني و زيست ‌محيطي جبران ناپذير به بار مي‌آورد. چنين گزينه اي تنها در صورتي ممكن است در دستور كار قرار گيرد كه امريكا و متحدان جهاني و منطقه‌اي آن دريابند كه به جد دستخوش تهديد اتمي ايران قرار خواهدگرفت. چنين امكاني به باور متخصصان دست كم به 5 تا 10 سال زمان نيازمند است؛ اما، حمله ي متعارف به مراكز هسته‌اي ايران براي نابود سازي آنها كه در شرايط كنوني مي ‌تواند زيانهاي اندك‌تري را به منطقه‌تحميل كند، در شرايط نبود امكان به كارگيري گزينه‌هاي ديپلماتيك, محتمل تر است- كه ممكن است با حمله‌ي متعارف به ساير مركزهاي مهم تصميم‌گيري و اقدام سياسي و نظامي همراه شود.
سران امريكا تاكنون بارها اعلام كرده‌اند كه براي پيشينه‌ي فرهنگي و تمدن ديرين سال كشور ايران احترامي ويژه قايل‌اند و تنها با حاكمان امروزي كشورمان- كه آنان را يكي از محورهاي شرارت در جهان به حساب مي‌آورند- تعارض دارند. اما هيچ گاه به اين پرسش پاسخ نگفته‌اند كه چنين سخني چگونه ممكن است تحقق پيدا كند. چگونه مي‌تو‌ان سران يك كشور را به لحاظ سياسي ، اقتصادي و نظامي تهديد كرد، بي‌آنكه به مردم ستم ديده‌ي آن كشور كه سالهاست در معرض تهديد بخش عمده‌ي قواي حاكم بر آن و پايمال شدن حقوق و آزاديهاي اساسي مورد نياز مرحله‌ي ديرپاي كنوني تحول كشورشان قرار دارند لطمه‌اي وارد شود؟ مگر نمي دانند كه زمام سرنوشت و همه‌ي منابع اقتصادي و مالي كشور يكسره در دست لايه‌هاي ثروتمند بازرگان، نظامي- ديوان‌سالار و دلال صفت و نفتي سرمايه داري انحصاري است كه هيچ سهمي از آن براي مردم زحمتكش و تهيدست نمي‌ماند كه حتي در خور آسيب ‌پذيري باشد؟
به اين تعبير، اين سخن سران كشور امريكا را مي ‌توان چنين اصلاح كرد: « مردم زحمتكش ايران در برابر تهاجم نيروهاي خارجي چيزي جز زنجير خويش ندارند كه آن را از كف بدهند.»
جنگ و تحريم اقتصادي گسترده، براي مردم ايران، ثمري جز ويراني افزون تر اقتصادي؛ تلفات پرشمار انساني؛ پيشگيري و بازداري از تبيين حقايق زندگي‌شان از طريق مسدود كردن راه هاي آزادي قلم، بيان، انتشارات و مطبوعات، اعتراضات و تظاهرات مسالمت‌آميز؛وجودتبعيض های گوناگون اجتماعی و محرومیت از ديگر حقوق و آزاديهاي دموكراتيك، به بهانه‌ي وجود جنگ و بحران؛ و شيشه‌كردن بيشتر خون مردم از يك سو و طرح مسئله‌ي نقض حقوق بشر در ايران بموازات آن که شدت بحران دامنگير ملي را دو چندان مي كند از دگرسو، در برنخواهد داشت. و همه‌ي اين پيامدها سرانجام دست به دست شدن قدرت، بي حضور آگاهانه‌ي مردم تهيدست و ناآگاه نگه‌داشته شده را در پي خواهد داشت.
برخي از نيروهاي حاشيه‌اي اپوزيسيون در ميدان اين نبرد ، بي‌توجه به وضعيت كنوني ايران در پهنه‌ي ديپلماسي جهان، به مواضع تندروانه‌اي ، همانند با سران افراط گراي دولتی، در غلتيده‌اند و انرژي‌هسته‌اي را حق مسلم ايرانيان معرفي مي‌كنند. آيا اينان نمي‌دانند كه برخورداري هرچه سريعتر از حقوق و آزاديهاي دموكراتيك و حق تعيين آزادانه‌ي سرنوشت دير گاهي است كه از مردم كشورشان دريغ داشته شده است و ما اكتون پس از گذشت صد سال از تدوين قانون اساسي مشروطه، هنوز ناگريز به پي گرفتن خواسته‌هاي سده‌ي پينشينيم ؟ و آيا تأمين اين حقوق و آزاديها حق مسلم ما نيست؟ آيا اينان نمي‌دانند كه اكثريت قريب به اتفاق زحمتكشان وحقوق , دستمزد و مستمري بگيران ايران در زير خط فقر نسبي زندگي مي‌كنند و به تبع وضع دشوار زندگي‌اشان، برق اتمي را نوعي كالاي گران قيمت و لوكس مي شمارند كه اكنون دستمايه‌ي تهديد و تهاجم به سرزمين كشورشان وشوربختي و گسترش و ژرفش فراينده‌ي فقر آنان نيز شده است؟ چگونه در خلأ گام بر مي دارند و حال آنكه مي ‌بينند كشورمان ، گام به گام، به سوي سرنوشتي همانند عراق- با پرونده‌ي سلاح اتمي‌اش – گام بر مي‌دارد. و چگونه به وضعيت نا به سامان امروزي كشور همسايه توجهي نمي كنند؟
از دگرسوي، بخشهايي از اپوزيسيون كشورمان را مي ‌بينيم كه سخت در انتظار تهاجم بيگانه‌اند و در اين آرزو كه:« اي كاش همين فردا حمله‌ي كارساز خويش را آغاز كند؟ » اين انديشه‌ي خام كه غرب به ناگزير دموكراسي را در طبق زرين به ما هديه خواهد كرد نيز خيال خامي بيش نيست.اينان نيز در سرانجام حركت خود به همانجا مي‌رسند كه گروه اول خو اهند رسيد. اين دو گروه دوروي يك سكه اند. ما به دموكراسي مقطعي ، نيم‌بند، صوري و بي‌توجه به عدالت اجتماعي كه ممكن است غرب – با تحمل شرايط دشوار جنگ و تحريم به ما هديه كند- نيازي نداريم. تاريخ به ما مي‌گويد كه بايد خواهان دموكراسي گسترده و ژرفي باشيم كه برپايه ي مشاركت و خود آگاهي همه‌ي مردم، به ويژه زحمتكشان ستمدیده و تهيدست ، بنا شود. و البته در اين راه از همكاري و همراهي همه ي مردم آزاده و انسان دوست ایران وجهان- از جمله در كشورهاي پيشرفته ي صنعتي و به ويژه امريكا- بي ‌نياز نيستيم. حكم تاريخ اين است كه ما خود باروي مستحكم و پايدار چنين مردم سالاري تمام عياري را – كه در برگيرنده‌ي همه‌ي حقوق و آزاديها باشد- در ميهنمان پايه گذاري كنيم؛ از آن كاخي بلند بسازيم كه از باد و باران دورانها گزند نبيند. و اين كار نيازمند رفتن به ميان مردم است و آگاهانيدن آنان از شرايط دشواري كه در آستانه ي آن به سر مي بريم. نمي ‌توان اول بناي مردم سالاري فراگير را در رؤياي خويش پي نهاد و آن گاه آن بنا را با نگين و قاليچه‌ي سليمان به ميان مردم ، به سان پايگاه انساني آن برد. بايد با مردم و در ميان مردم بود و براي حركت پيشرو فردا از آنان الهام گرفت. و از آنجا كه چنين كار كارستاني به تلاش سنجيده و ديرپاي نيروهاي پيشرو نيازمند است، به هيچ رو نمي توان آن را از وظايف روزمره ي اين نيروها تفكيك كرد و يكي را پيش ‌نياز ديگري و مقدم بر ديگري شمرد.
در اتحاد عمل در باب بحران هسته‌اي: امروز را در يابيم كه فردا دير است.

علیرضا جباری (آذرنگ) - تهران

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'مرغ وای جغد جنگ و خموشی نخبگان، عليرضا جباري' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016