Taghi_roozbeh@yahoo.com
«خبرخوش» احمدی نژاد وچند فقره اشتباه لپی!
براساس برخی گزارش ها،مردم ایران دربرابر شعار"حق انرژی هسته ای" و دست یابی رژیم به "اکسیر حیات جاودان" و توزیع کیک زرد و یاوه سرائی های احمدی نژاد،قریحه تاریخی اشان به ذوق آمده و طنزها و متلک های متعددی کوک می کنند. براستی بین طنزووقوع فاجعه چه پیوندی می تواند وجود داشته باشد؟
شاید یکی ازکارکردهای طنز این باشد که بخشی ازواکنش دفاعی ارگانیسم،بهنگام وقوع فاجعه را تشکیل می دهد. شاید هم درورای این بی اعتنائی شگفت انگیز،بخشی ازملزومات تدارک یک جنبش رهائی بخش را شاهدیم:به سخره گرفتن دشمن بظاهرنیرومندی که با شمشیرآخته خودچرخ می زند و"هل من مبارز" می طلبد و بی اثرکردن شرایط مرعوب کننده ای که نفس ها را درسینه حبس می کند.شاید هم بحران هسته ای و ابعادعواقب محتمل آن برسرنوشت تک تک ما ایرانیان آن چنان است که گاهی لازم می بینیم بجای اندیشیدن برابعاد هولناک آن ودرشرایطی که قدرت مصاف رودررو را درخود نمی بینیم، به وادی طنز پناه بریم. درهرحال در واکاوی این گونه طنزهامی توان رگه هائی از دل بستن به اصل امید و حرکت را مشاهده کرد.البته طنزفقط دروجه مثبت خود بخشی ازوجود ما را تشکیل نمی دهد. بلکه درمعنای منفی آن، خود وجودجمهوری اسلامی هم –به تعبیری- یک طنز تلخ و گزنده تاریخ است. تاریخی که همواره هم چون جریان یک رود خانه آرام و صاف نیست. بلکه گاهی هم به خشم آمده وبا لاروبی خود لجن های کف رودخانه را به سطح می آورد.کشورما وجمهوری اسلامی اکنون درچنین برهه ای قراردارد.
حکومت اسلامی ازمدت ها پیش به موازات ازدست دادن تکیه گاه های مردمی وبین المللی خود و لاجرم به وخامت گرائیدن بحران موجودیتش،به سلاح هسته ای هم چون حبل المتین نجات و یا چون اکسیرحیات نگریسته است.ازاین رودرخفا وبدورازانظار مردم ایران و جهان بخش عظیمی از سرمایه و امکانات ملت را صرف دست یابی به انرژی هسته ای کرده است.با این وجود پروژه هسته ای متضمن چنان ابعاد گسترده ای ازمجموعه اقدامات بهم پیوسته ای است که نمی توانست برای همیشه پنهان ماند.آنهم درجهانی که دستگاه های کنترل و جاسوسی پیچیده دولت های بزرگ چهارگوشه آن را تحت نظارت خود دارند.ازاین روحکومت اسلامی باهمه پنهان کاری خود نتوانست دراین باره به آرزوی خود یعنی رسیدن تا دم آزمایش هسته ای وکشتن گربه در دم ِحجله دست یابد.دم خروس اززیرقبای آن برون افتاد وباین ترتیب ازاین پس دردسرهای نقدِ رؤیای دست یابی به سلاح هسته ای برمزایای نسیه آن فزونی گرفت. وفزونی گرفتن وجه نقد برنسیه،رژیم را دربرابردوراهی الگوی لیبی و نمونه"عراقیزه شدن" قرارداده است. گواین که خود حکومت ،تلاش می کند که الگوی کره شمالی را راهنمای حرکت خویش قراربدهد.
رژیم که دردوره دست بگریبانی با اصلاحاتِ درون حکومتی،تبحر لازم برای پیشبرد حاکمیت چماق تحت لوای "قانون" را بدست آورده وباموفقیت"چماق قانون"را جایگزین"قانون چماق" کرد،برآن شد تاهمین تجربه را درعرصه چالش هسته ای نیز بکارگیرد.ازطریق بازی با مقررات و قوانین آژانس هسته ای،ازطریق استتارهدف های دست یابی به سلاح هسته ای درپشت ادعای دست یابی به انرژی هسته ای با اهداف صلح آمیز.هدف آن بود که توانائی ساختن سلاح هسته ای را تا آن جا که ممکن است تحت لوای مقررات آژانس پی بگیرد تا لحظه فرخنده تبدیل "سلاح قانون" به "قانون سلاح" فرابرسد.
والبته این بازی باتورقانون که امروزه با فتوای رهبری مبنی برحرام بودن بمب اتمی نیزمزین شده،می توانست ومی تواند به سهولت بریدن یک کیک، دریک شب پرشکوه-یکی ازآن شب های قدراسلامی- و درتوفان یک "جشن ملی"، تحت عنوان مصلحت نظام به پایان رسیده وحلالِ حلال اعلام گردد.
بااین همه،آن چه که تارسیدن به آن لحظه "حیات بخش" دایما مچ رژیم را بازمی کند،تناقضات حل نشدنی موجود فی مابین میان ادعا های ظاهری با اهداف واقعی است. رژیم بجای آن که اول چاه را بکند و سپس گلدسته را برباید، ابتدا به دزدیدن گلدسته مبادرت کرده واکنون جابجا درجستجوی یافتن چاهی است که یافت نمی شود. چنان که خود مدعی است، با صرف میلیاردها دلارهزینه اکنون به انرژی هسته ای دست یافته است، اما کو آن نیروگاه هائی که این انرژی فوق العاده گران قیمت را درآن بکارگیرد؟!.ازپروژه های مکمل برای دست یابی به موشک های حمل کننده کلاهک هسته ای دربرملاکردن هرچه بیشتراین تناقضات بگذریم،اما دوگانگی اهداف واقعی و ادعاهای ظاهری چنان است که اعتراف به هدف های واقعی حتی درسخنان واظهارات خود سردمداران دست اول رژیم هم بکرات بازتاب یافته است.اگرچه شورای امنیت رژیم،خطاب به دست اندرکاران، بارها بخش نامه های محرمانه صادر کرده که دراظهارات خود حول این مساله دقت لازم را بکارگیرند، واحتمالا چندین کلاس آموزشی بخصوص برای شخص احمدی نژاد که ریاست این شورا راهم یدک می کشد، تشکیل داده اند. اما تاکنون این هیچ کدام ازاین تلاش ها افاقه نکرده است.یک نمونه درخشان ازاین باصطلاح خطاها –که البته خدامی داند که هرکدامشان به چه قیمت سنگینی برای کشور و مردم تمام می شود- اشتباه لپی ودسته گل تازه ای است که احمدی نژاد دربحبوحه اعلام "خبرهای خوش" به آب داده.جالب است که کشف این "اشتباه لپی" ابتدا توسط منابع خارجی صورت گرفته است. آن ها با یاد آوری عواقب آن به مقامات رژیم، خاطرنشان ساخته اند که بیش ازاین کار را برای خودشان و کشورهائی که می کوشند تا ازکشانیده شدن پرونده هسته ای ایران به مراحل تحریم و مداخله نظامی ممانعت به عمل آورند خراب تر نکنند. بدیهی است که آن ها البته دلشان به حال ما شور نمی زند.بلکه نگران میلیاردها دلار سرمایه گذاری و قراردادهائی هستند که درصورت برافروخته شدن آتش جنگ می تواند دود شده و بهوا برود. حیات و ممات دست یابی به این گونه رانت های گران بهای اقتصادی وسیاسی، درگرو تداوم همین وضعیت نه جنگ و نه صلح است.
برای روشن شدن ماجرای این اشتباه لپی ابتدا به این خبرتوجه کنید:"خبرگزاری روسی «ریانووستی» در گزارشی به نقل از کارشناسان اتمی این کشور نوشت که احمدی نژاد درباره ورود کشورش در "باشگاه هسته ای" اشتباه لفظی کرده است. در اين باشگاه به طور رسمی روسيه، ايالات متحده آمريکا، بريتانيای کبير، فرانسه و جمهوری خلق چين عضويت دارند. این خبرگرازی نوشت کارشناسان باور نمی کنند که ايران به تکنولوژی چرخه کامل هسته ای که محصول آن بتواند سوخت نيروگاه اتمی يا بمب اتم باشد، رسيده باشد. به نظر کارشناسان، متخصصين هسته ای ايران آزمايشاتی برای غنی سازی اورانيوم درمقادير بسيار ناچيز انجام داده اند و دستاورد اخير آن ها چيزی فراتر از آن چه پيش از اين نيز انجام می دادند، نيست".
بعبارت دیگر آن ها فیل هواکرده اند که بقول این خبرگزاری مصرف داخلی والبته باید گفت هم چنین بین المللی دارد.دراین جا نمایش قدرت بیش ازخود قدرت اهمیت دارد.
حالا که خبرفوق را خواندید این خبررا هم بخوانید:
"به گزارش خبرگزاری ايرانيوز،دكتر سعيدی معاون بينالملل سازمان انرژی اتمی تأکید كرد كه اصطلاح «باشگاه هستهای» در دنيا برای كشورهای دارای سلاح هستهای به كار میرود و اين واژه نبايد در مورد ايران استفاده شود زيرا كه ايران سلاح هستهای ندارد!" این مقام هسته ای سعی دارد که به مقامات کشور بیاموزد که اصطلاح ورود به باشگاه کشورهای دارای غنی سازی را بکارگیرند.
خبرخوش بعدی!
این جنابِ مقام هسته ای در مصاحبه خود، نکات جالب دیگری را نیزمطرح ساخته است که اشاره کوتاه به آن ها خالی ازفایده نیست:
درتلاش برای یافتن چاهی جهت رهاشدن ازرسوائی مناربدوش بودن، ایشان گفته اند همانطور كه در توليد سوخت هستهای به مرحله غير قابل بازگشت رسيديم،در ساخت نيروگاههای اتمی هم به اين مرحله خواهيم رسيد. خبر خوش بعدی، خبر ساختن نيروگاه اتمی بومی در داخل كشور است.وقتی چرخه سوخت هستهای را ايجاد كرديم، قطعاً نيروگاه اتمی هم میتوانيم ايجاد كنيم .بنابراين ظرف چند سال ديگر در داخل كشور نيروگاه اتمی خواهيم ساخت.
باین ترتیب اگر چند سال(براستی چند سال؟) صبرکنید،حفر چاه برای دفن این گلدسته آماده خواهد شد. والبته طرح این سؤال که سرنوشت عاطل وباطل ماندن این همه سرمایه و تأسیسات درطی این سال ها،وتا تهیه نیروگاه های بومی که بی شک، تهیه اشان برای "دانشمندان و سربازان گمنام امام زمان" به سادگی دست یابی به بازارسیاه عبدالغدیرخان ها نخواهد بود، چه خواهد شد، البته سؤال ناقابلی است که نباید با پرداختن به آن کام شیرین شده ازخبرهای خوش و کیک های زرد را تلخ کرد.
نقطه عطف بی همتا!
معاون بينالمللی نکته سنج سازمان انرژی اتمی، ایراد دیگری هم به نحوه طرح خبرخوش گرفته است:
او رسيدن به چرخه سوخت هستهای را يك نقطه عطف در تاريخ علمی كشور دانست و ابراز داشت: مقايسه ملی شدن صنعت نفت با رسيدن به فناوری هستهای نوعی كم لطفی است. زيرا برای فناوری هستهای خودمان تلاش كردیم(ولابد برای ملی شدن صنعت نفت دیگران) و با كار شبانهروزی اين شرايط را به وجود آورديم در حالی كه قبل از ملی شدن صنعت نفت، ذخاير كشور توسط بيگانگان غصب میشد و پول آن به جيب آنها ريخته میشد.
نباید کفران نعمت کرد. بدون این که خودمان خبرداشته باشیم، به چنان نقطه عطف تاریخی رسیده ایم که هیچ رویدادی درتاریخ چندهزارساله خود برای مقایسه کردن با آن درچنته نداریم. البته ازاین جناب کارشناس باید بخاطراصلاح کردن اشتباه لپی سران رژیم درموردمقایسه این دست آورد بی نظیر باملی شدن صنعت نفت وآسان کردن کاراپوزیسیون دربه چالش کشاندن این ادعای رژیم، تشکرکرد. اما نباید ازحق گذشت که اوناخواسته حقیقتی را نیز بیان داشته است: راست است، ما درنقطه عطفِ سرنوشت سازی قرارگرفته ایم. درنقطه ای چنان بحرانی و باپتانسیلی چنان ویرانگرانه که تنها ازدست یک حکومت مطلقاانگل ومطلقا بیگانه با مردم و منافع آن ها وازجانب لجن های رویهم انباشته شده رودخانه تاریخ کشورمان برمی آید. او راست می گوید. این نقطه عطف ازآن گونه نقطه عطف ها نیست که با عروج مردم و فرارروئیدن یک جنبش رهائی بخش و یا مهاروفراری دادن ویا درهم کوفتن بساط استبداد یک دیکتاتوربطی داشته باشد.دراینجا برعکس ما با وضعیت بس ویرانگرانه ای مواجهیم که درتقابل با موجودیت کشور و مردم قرار دارد.دراینجا با معادله ای روبروئیم که درآن،حکومت اسلامی بعلاوه سلاح هسته ای=یک استبداد به مراتب مخوفتروخفه کننده تر.اگراین کارشناس هسته ای ما قدری به ذهنش فشارمی آورد، شاید می توانست نمونه هائی چون قرارداد ترکمن چای را بیابد،که اگرنه دراندازه و دامنه،لااقل درماهیت ویرانگرانه و تباه کننده اش با وضعیت کنونی قابل مقایسه باشد.
advertisement@gooya.com |
|
بدنبال سراب!
جناب کارشناس و مسؤل هسته ای در بخش ديگری ازسخنانش می گوید برنامه هستهای يعنی گام برداشتن در ميدانی كه راه بازگشتی ندارد.راه بی سرانجام وراه بی بازگشت.دراین جا او براستی جان کلام را بزبان می آورد. چرا که دست یابی به اکسیرموهوم ونجات بخش برای بقاء وماندگاری هم چون دویدن بسوی سراب-سراب قدرت- است که پایانی جزمرگ و نیستی ندارد.نه فقط قدرت وامنیت بیشتربدست نمی آورد،بلکه با برانگیختن وفعال کردن جبهه ای جهانی و نیرومند برعلیه خودکه بهیچ وجه نمی تواند بنیادگرائی مسلح به سلاح هسته ای را تحمل کند، بردامنه مخاطرات،بی امنیتی و فشارهای بین المللی می افزاید.توانائی این قدرت های بین المللی اگرنه درساختن اما درویرانگری برکسی پوشیده نیست. خامنه ای پیش ازاو و بیش ازیک بار، دیگرسران نظام را جمع کرد و به آن ها اتمام حجت کرد که اگرکوتاه بیایند وعقب نشینی کنند، بدانند چنان دنبالشان خواهند کرد که نه ازتاک ماند نشان و نه ازتاک نشان.او گفت راه عقب نشینی بسته است، فقط باید بجلورفت. اما او هم مثل هردیکتاتور دیگری که درمسیردست یابی به قدرت بیشتر درمقاطعی دچار خطاهای هولناک می شود،دچارچندین اشتباه محاسبه اشتراتژیک شده است: نخست درمقایسه شرایط خود با الگوی کره شمالی وامکان تحمیل واقعیت هسته ای خود به قدرت های غربی.سپس درندیدن نقش سیاست های تحریک آمیز خود درفراهم کردن اجماع جهانی علیه خود و کمک به بیرون آمدن نومحافظه کاران آمریکا ازبحران موجود وایجاد فضای مناسب برای فراافکنی آن ها ودرندیدن توان ویرانگریشان. وسوم،داشتن توهم نسبت به مردم ایران-آری مردم بزخوکرده ایران-که گویا با ِسحرشعاراقتدارهسته ای به مردمی مسحورو متوهم تبدیل شده و یا خواهند شد که هم چون دوران تسخیرسفارت ویا جنگ با عراق کلیدهای بهشت را بگردنشان بیاویزند.وچهارم این خطای استراتژیک که گویا می توان جنگ کنترل شده و محدودی را پیش برد.غافل ازآن که اگرجرقه های آن افروخته شود، با توجه به آن اصلی که می گوید جنگ ادامه سیاست است درشکل دیگر،آنگاه دامنه آن را هدف های ژئو سیاسی وژئواستراتژیک اربابان حاکم برجهان که درچهارچوب تغییرجغرافیای سیاسی منطقه،سودای تغییررژیم و برگماری کارگزاران نوین وگوش بفرمان واین که برای چنین منطقه ای حساس و حیاتی ایران کنونی بیش ازاندازه لازم بزرگ ودردسرساز است، درسردارند.
*****
اکنون تاریخ به فکر لاروبی مجددخود افتاده است.تکانه های بس خطیری درکمین است. تنها برآمد وعرض اندام یک نیروی سوم وواقعا دمکراتیک می تواند نقش آفرینی این ویران گری دوسویه را مهارکند. نباید فراموش کنیم که هم نومحافظه کاران حاکم برکاخ سفید و هم فقهای حاکم برکشورما هرکدام برای نجات خود ازمخصمه ای که درآن گرفتارامده اند نیازمند به فراافکنی هستند و هریک درجدال با دیگری راه نجاتی را برای خود جستجو می کنند.اما راه آن ها-همان گونه که دیده ایم- با مرگ و تباهی همراه است.بگذار به صدای سوم امید به بندیم.به بیداری بزرگ وعروج جنبشی بیاندیشیم که می تواند و ناگزیراست ازدل پاسخ گوئی به این ضرورت سربرکشد.اکنون نباید درعزم تاریخ برای لایروبی خود واجتناب ناپذیری آن درپهنه کشورمان تردیدی رواداشت.حالا دیگر مسأله نه در ضرورت ویاعدم ضرورت این لایروبی،بلکه درآنست که آن بدست کی و بچه قیمتی صورت خواهد گرفت.مسأله مبرم آنست که جامعه ما اکنون نیازبه قابله دارد واگرمردم ایران خود قابلگی نکنند،قدرت های امپریالیستی این مهم را ودرانطباق با مطامع خود،به انجام خواهند رساند.بی شک این قابلگی یک شبه فراهم نخواهد شد.اما درک این ضرورت خود بخش مهمی ازفرایند آماده شدن را تشکیل می دهد.اکنون درشرایطی که همه عوامل برای یک زایش طبیعی فراهم نشده،به موازات تلاش دوچندان برای تکوین وبلوغ این شرایط واجتناب اززایمان زودرس، باید ازشتاب گرفتن گردونه های ویرانگرکاست.اولین واساسی ترین پیش شرط زایش طبیعی همانگونه که اشاره شد آنست که مردم ایران به این آگاهی دست یابند که براستی برسرگزینش یک دوراهی تاریخی قرارگرفته اند.اکنون اصل موجودیت و حیات آن ها با اصل موجودیت وحیات جمهوری اسلامی درتقابل رودررو قرارگرفته است.دوم آن که برای زایش مجدد ونه هم چون زایمان نارس انقلاب بهمن 57 نیاز به قابله،آن هم یک قابلهِ قابل وجود دارد وسوم آن که دیگران،چه طبقات فرادست وچه قدرت های امپریالیستی،نمی توانند قابله های مورد اعتمادی باشند. تنها خود مردم هستند که می توانند قابلهِ قابلی برای زایش نوین خود باشند.
www.taghi-roozbeh.blogspot.com