یکشنبه 13 فروردین 1385

هولوكاست را يادآوري نكنيم، احسان نراقي

احسان نراقی
ما با طرح "افسانه بودن هولوكاست" و زير سئوال بردن يهودكشی هيتلر به دنبال كدام عايدی هستيم و چه چيزی را در حساب شخصی‏مان ذخيره خواهيم كرد؟ در داستان يهودكشی ما نه رنج و دردی كشيده‏ايم و نه رنج و دردی بر كسی تحميل كرده‏ايم. اكنون اما چرا و به چه علت پای ما و مردم ايران بايد به چنين خاطره دردناكي گشوده شود؟ حمايت از فلسطين نه لزوماً با انكار ظلم‏هايی كه بر قوم يهود رفته حاصل می‏شود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

در سال 1947 براي تحصيل در دانشگاه ژنو به اروپا رفتم. اين اولين باري بود كه از نزديك اروپا را مي‏ديدم و جالب آنكه علاوه بر ديدار از اروپا اين فرصت نيز نصيب من شده بود تا آثار باقي مانده از جنگ جهاني را نيز در اذهان و صورت مردم از نزديك مشاهده كنم. دوستانم آنچه را كه در اين جنگ اتفاق افتاده بود برايم باز گو مي‏كردند و در ميان تمام آن گفتارها، آنچه متأثر كننده‏تر از همه بود، رفتاري بود كه ماموران ويژه نظامي آلمان (اس اس) با خانواده‏هاي يهود داشتند. خانواده‏هايي كه گويي تنها جرمشان اعتقاد به يك دين الهي بود و لاغير. دولت آلمان كه اداره آن مبتني بر فاشيسم هيتلري صورت مي‏گرفت، يهوديان را از تمام فعاليت‏ها منع كرده و باب معيشت را نيز به روي آنان بسته بود. اينچنين بود كه يهودي‏هاي آلماني مهاجرت به اروپا و آمريكا را آغاز كردند. اما ستاره اقبال آنها گويي خاموش بود كه هيتلر اشغال كشورهاي اروپايي را نيز در دستور كار خود قرار داد. فرانسه، بلژيك، هلند، يوگسلاوي و لهستان يكي پس از ديگري آماج حمله هيتلر قرار گرفتند و ضديت او با يهود از مرزهاي محدود آلمان به ديگر كشورهاي اروپايي صادر شد. اكنون مقررات ضديهود ديگر فقط در آلمان نبود كه دامان يهوديان را مي‏گرفت، بلكه در ممالك اشغال شده نيز به اجرا درمي‏آمد.

وقتي در تعطيلات تابستان به پاريس رفتم، دوستانم برايم تعريف كردند كه سربازان آلماني چگونه به خانه‏هاي يهوديان يورش و آنها را به اسارت مي‏بردند. اسارت در يك بازداشتگاه و پس از آن اسارت در بازداشتگاهي با شرايط سخت‏تر از بازداشتگاه اول و... تا آنجا كه نوبت به مرگ واقعي پس از اين مرگ تدريجي فرا مي‏رسيد. آنهايي كه از اين بازي جان سالم به در مي‏بردند حتي بيشتر از هفت درصد بازداشت‏شدگان را هم شامل نمي‏شدند و غيريهودياني كه از بازداشت آلماني‏ها جان سالم به در مي‏بردند نيز خود گواه اين مدعا بودند كه يهوديان در اين بازداشتگاه‏ها تحت بيشترين فشارها قرار مي‏گرفتند. در آن سال‏هايي كه در پاريس بودم، به لطف يكي از دوستان با زني يهودي آشنا شدم كه از شناسائي دقيق‏تر بازداشتگاه‏هاي يهودستيزانه هيتلر پيدا كرده بود. او به بازداشتگاه آشويتس در لهستان فرستاده شده بود. او مي‏گفت وقتي مي‏خواستند ما را با قطار از فرانسه به لهستان انتقال دهند براي اينكه ما در واگن قطار خودمان را به قصد فرار از پنجره به خارج پرتاب نكنيم لخت عريان همه ايستاده مدت سه روز بايد در قطار بمانيم و دو زن در طول سفر حامله بودند كه در بين راه نوزاد به دنيا آمد و افسر آلماني دستور داد فوراً نوزاد را از پنجره به خارج پرتاب كردند. او تعريف مي‏كرد كه غذاي آنها در اكثر اوقات سوپي بود تشكيل شده از پوست سيب‏زميني. اين زن يهودي همچنين توضيح مي‏داد كه چگونه مأموران هيتلري شبانه به داخل بازداشتگاه مي‏آمدند و هر فردي را كه به بيماري‏هايي همچون تيفوس يا اسهال خوني مبتلا بود، روانه اتاق گاز مي‏كردند. او از استخرهايي با دماي 29 درجه زير صفر سخن مي‏گفت كه بازداشتي‏ها را درون آن مي‏انداختند و پس از آن روانه حمام بغايت داغ مي‏كردند و در اين ميان اطبا و دانشمندان پزشكي خود را براي مطالعات لازم بر روي اين تيره‏بختان اعزام مي‏كردند. پس از اين عمليات كمتر فردي از آنها زنده مي‏ماند. بسياري از اين جنايات قابل كتمان نيز نيست. چرا كه در دادگاه نورنبرگ برخي از ژنرال‏هاي آلماني خود از چنين فجايعي سخن گفتند. و فيلم‏هائي كه از اين فجايع براي هيتلر ساخته بودند به نمايش گذاشتند. مخالفت هيتلر و نظام فاشيستي او با يهوديان دلايلي تاريخي و اجتماعي داشت. در تاريخ روايتي اسطوره‏اي وجود دارد كه مي‏گويد يهوديان عيسي را به روميان لو دادند و اينچنين است كه بدبيني به يهوديان در ذات انديشه كاتوليك‏ها نشسته است. اما از اين داستان اسطوره‏اي و تاريخي كه بگذريم در ضديت كاتوليك‏ها با يهوديان ريشه‏اي ديگر نيز نهفته است كه براي شناخت آن بايد به گذشته رفت. به دوران فئوداليته در قرون وسطي. در آن دوران اشراف اروپا، يهوديان را از مالكيت زمين ممنوع كردند چرا كه از ورود يهوديان به جرگه اشراف ترسان و لرزان بودند. يهوديان منحصراً به بازرگاني و تجارت پرداختند و از فئوداليته كه به اشرافيت منتهي مي‏شد بازماندند. اما با ظهور انقلاب صنعتي در قرن هجدهم ميلادي كاپيتاليسم و سرمايه‏داري بر كرسي‏اي نشست كه تا پيش از آن فئوداليسم نشسته بود. «پول» در نقطه محوري همه امور قرار گرفت و قيود مذهبي و اجتماعي به تبع انديشه‏هاي آدام اسميت از عرصه زندگي اجتماعي كنار رفتند تا عرصه براي حضور «پول» در نقطه مركزي زندگي اجتماعي گشوده شود. يهوديان كه در عصر گذشته فارغ از زمين‏داري و فئوداليسم با تجارت و اقتصاد خو گرفته بودند، اكنون به لحاظ اقتصادي موفق‏ترين قوم در عصر جديد بودند. اين ضرب‏المثل در ميان فرانسوي‏ها معروف و مثال‏زدني است كه »يكي با تپانچه خود يك يهودي را تهديد كرد؛ يهودي با دست به تپانچه او زد و گفت: اين را چند مي‏فروشي.« اشراف زمين‏دار بدين ترتيب اگرچه جاي خود را به يهوديان ثروتمند و اقتصادباور نداده بودند اما ديگر نمي‏توانستند يهوديان را شهروندي درجه چندم و ناشايست معرفي كنند. اينچنين بود كه حسادت اشرافيت اروپايي دامان يهوديان را گرفت و در حافظه آنها ماند تا زماني كه با يهودكشي هيتلري پرونده آن گشوده شد. هيتلر از زمينه منفي موجود در ذهن بورژوازي عليه يهوديان استفاده كرد و يهودستيزي خود را سامان بخشيد. سكوت معنادار طبقه بورژوازي نسبت به يهودستيزي هيتلر نيز برآمده از چنين درك تاريخي‏اي بود. اين سكوت نيرويي بود كه چرخ يهودستيزي هيتلر را روان‏تر و سيال‏تر به چرخش درمي‏آورد. با چنين مختصاتي بود كه كشتار يهوديان به يك امر استثنايي در تاريخ بشريت تبديل شد. ما در تاريخ اگرچه با كشتار جمعي روبه‏رو بوده‏ايم اما هيچ گاه اين كشتارها به صورت برنامه‏ريزي شده و در يك پروسه طراحي شده صورت نگرفته بود. هيتلر علناً در«نبرد من» از اهميت نژاد آريايي سخن گفت و پس از آن نيز محو يهودي‏ها را «آرياسازي جامعه» ناميد. با شروع جنگ او نگاه راديكال‏تري نسبت به يهوديان را از خود به نمايش گذاشت وقتي گفت كه يهوديان عامل فساد جامعه هستند و براي از ميان برداشتن فساد، يهوديان را از ميان بايد برداشت. پيش از آن در قتل‏هاي تاريخي و دسته‏جمعي صحنه تنازع، ميدان جنگ و كوچه و خيابان بود، هيتلر اما عرصه اين تنازع را به خانه‏ها كشيد و يهوديان را با يورش به خانه‏هاي آنها رهسپار بازداشتگاههاي از پيش تعيين شده خود كرد.

اينچنين است كه خاطره يهودستيزي به عنوان يكي از شنيع‏ترين واقعيات جنگ دوم جهاني همچنان در ذهن‏ها باقي ماند و طرفداري از يهوديان نيز در سال‏هاي پس از جنگ تبديل به يك ضرورت و حتي يك وظيفه شد. مظلوميت قوم يهود تا آنجا اذهان بيشتري را آزرده كرد كه اسرائيلي‏ها نيز توانستند به واسطه اين مظلوميت تاريخي اعتباري كسب كنند و اين اعتبار را در برابر فلسطيني‏ها به حساب خود واريز كنند. يهودي‏هاي مستقر در آمريكا كه از توانايي‏هاي مالي مناسبي نيز برخوردار بودند. دولت خود را براي دفاع از يهوديان در جهان تحت فشار قرار دادند و از قضا اين فشارها به حمايت آمريكا از اسرائيل انجاميد و كفه اسرائيل را در برابر فلسطين سنگين كرد. يهودكشي هيتلر آنقدر غيرقابل دفاع و مشمئزكننده بود كه امروزه روز كشورهاي اروپايي و امريكا خود را به لحاظ اخلاقي در برابر يهوديان جهان بدهكار مي‏دانند و با حمايت از آنها قصد جبران گذشته را دارند. اكنون مي‏بينيم كه آنگلا مركل صدراعظم آلمان نيز بي‏آنكه اشاره‏اي به يهودكشي‏هاي هيتلر در آلمان داشته باشد، با حمايت شديد از يهوديان جهان سعي در جبران گذشته غيرقابل دفاع حاكمان كشورش را دارد.
حال بايد پرسيد كه ما با طرح «افسانه بودن هولوكاست» و زير سئوال بردن يهودكشي هيتلر به دنبال كدام عايدي هستيم و چه چيزي را در حساب شخصي‏مان ذخيره خواهيم كرد؟
در داستان يهودكشي ما نه رنج و دردي كشيده‏ايم و نه رنج و دردي بر كسي تحميل كرده‏ايم. اكنون اما چرا و به چه علت پاي ما و مردم ايران بايد به چنين خاطره دردناكي گشوده شود؟
حمايت از فلسطين نه لزوماً با انكار ظلم‏هايي كه بر قوم يهود رفته حاصل مي‏شود.
مي‏توان با مشاركت در صدور قطعنامه به حمايت از فلسطين در سازمان ملل حسن نيت خود را به فلسطينيان نشان داد و با آنها همراهي و همكاري كرد. اما آن گاهي كه حماس نيز در مخالفت با اسرائيل چنين مواضع راديكالي را از خود به نمايش نمي‏گذارد، ما در كجاي اين بازي قرار داريم؟
به ياد دارم كه در سال 1993 وقتي كلينتون قرارداد «متاركه» را به دنبال قرارداد »اسلو« ميان اسرائيل و فلسطين به امضا رساند، ما به دعوت يونسكو در اسپانيا سميناري را برگزار كرديم. با حضور 15 اسرائيلي، 15 فلسطيني و تعدادي از روشنفكران جهان. اين سمينار محلي بود براي بحث در باب قرارداد متاركه. من بر اين گمان باطل بودم كه فلسطيني‏ها و اسرائيلي‏ها در اين جمع بيگانه و ناآشنا با يكديگر مراوده‏اي نيز با هم نداشته‏اند. اما وقتي به «مايور» گفتم كه از حاضران در باب شناخت و آشنايي‏شان از يكديگر پرسش كند و او چنين سئوالي را مطرح كرد، يكي از ميان جمع پاسخي داد كه براي من باورنكردني و پندگرفتني بود. او گفت كه من از ميان اين جمع و از دو گروه متقاضيان حاضر 15 تا 16 نفر را بخوبي مي‏شناسم كه طي بيست سال گذشته با يكديگر گفت وگوهاي مستقيم ولي محرمانه داشته‏اند. اين سخن او حاكي از آن بود كه اسرائيلي‏ها و فلسطينيان در اين سال‏ها خود در درونشان به دنبال صلح لحظه‏شماري و تلاش مي‏كرده‏اند. چندي پيشتر نيز وقتي در مسير خانه‏ام در پاريس از كنار يك رستوران عبور مي‏كردم، سفير اسرائيل و سفير فلسطين را در حال شام خوردن و گفت و گو با يكديگر ديدم. از آنها متعجبانه پرسيدم كه اين گفت و گو را چگونه بايد تحليل كرد در حالي كه آن دو در سرزمين‏شان به منازعه با يكديگر مشغولند. آنها در پاسخ گفتند كه ما در بيت‏المقدس در كودكي همبازي بوده‏ايم و هرگز رضايتي نيز از منازعه نداشته و نداريم، بنابراين باز هم بايد اين سئوال را مطرح كرد كه طرح افسانه بودن هولوكاست چه تأثيري در منازعه فلسطين و اسرائيل دارد و آيا ما دايه‏اي مهربان‏تر از مادر نشده‏ايم؟
اخلاق حكم مي‏كند كه ما از آنجا كه در داستان يهودستيزي آلمان‏ها نبوده‏ايم و واقعيت‏ها را نديده‏ايم و لمس نكرده‏ايم تصرفي نيز در تاريخ نكنيم و امروزيان و آيندگان را نسبت به خود دل آزرده ننماييم. آنچه ما از يهودستيزي و يهودكشي آلمان‏ها در عصر هيتلري شنيده‏ايم، قبيح و غيرانساني است تا آن حد كه يادآوري آن همراه با مذمت بوده و قابل توصيه نيست. از همين روي بايد عاجزانه از حكومت‏مردان ايراني خواست كه دست از اين ماجرا بردارند و افسانه خواندن هولوكاست را به افسانه‏نويسان واگذارند نه مسلمانان و نه حتي فلسطيني‏ها رضايت نمي‏دهند كه براي دفاع از حقوق آنها حقوق بر باد رفته ديگران را انكار كنيم. سخن از «افسانه بودن هولوكاست» افتخارآفرين نيست، آن هم براي ملتي كه نه قرباني هولوكاست بوده است و نه شكنجه‏گر در آن داستان اين واقعيت را باور كنيم و از آن بگذريم.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'هولوكاست را يادآوري نكنيم، احسان نراقي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016