mirghaium@gmail.com
بهانه:
هفته گذشته پس از درج نوشتاري از نگارنده در سايت ارزشمند «گويانيوز» با عنوان «مهار بنيادگرايان از دو سو»، به انگيزه چاپ کاريکاتورهايي موهن از رسول گرامي اسلام(ص)، به مقوله چالش مستقيم اسلام و غرب مرور مختصري داشتم. گمان نداشتم که با فاصله زماني اندکي مجددا مجبورشوم که با رويکردي ديگر به اين موضوع بپردازم.
اين بهانه را نوشته ارتدکسي-سکولاريستي "جمعه گردی ها"ي «اسماعيل نوری علا» در جمعه اخير به دستم داد. او که از اظهارات و موضع گيري هاي برخي از شاعران و نويسندگان ايراني در تقبيح آن کاريکاتورها، سخت برآشفته بود، «دون کيشوت وار» و آسيمه سر، شمشير چوبين کلام را از نيام برکشيد و به ميدان مبارزه با هم انديشان سابق گام نهاد.
در آن نوشتار، نوري علا سعي بليغي داشت تا با پرتاب واژه ها از منجنيق نفرت، تخم کين پاشي را عادي و عرفي کند. در شرايطي که سازمان عفو بين الملل با انتشار بيانيه اي مي گويد آزادي بيان شامل تبليغ نفرت نمي شود، تحرکات بنيادگرايان سکولار در نوع خود جالب، ديدني و شنيدني است:
توضيح اول
مرز بين «نقد» و «هجو» کجاست؟ پرواضح است که عرصه «نقد»، ميدان استدلال و برهان است. انسان به اقتضاي عقل سليم و فطرت در برابر استدلال منطقي و متين تسليم است. اما مقصود و غايتِ «هجو»، خوار شمردن و تضعيفِ يک «شخص» و يا تحقيرِ يک «واقعيت» است. «نقد» با تحريک عقلاني همراه است، در حالي که «هجو»، عامل محرک «احساس» است (اگر چه با زير پا نهادن عقل). «نقد» مبتني بر «دليل» است، در حالي که «هجو» متکي بر «علت».
«نقد»، آرامش رواني مي زايد، در حالي که «هجو»، اعصاب و روان آدمي (خواه مخالف و خواه موافق) را به تحريک وامي دارد. «نقد» مي تواند سبب همدلي شود، در مقابل، «هجو» شمشيرها را از نيام برمي کشد. بي شک نمي توان عقايد ديگران را هجو کرد و آنگاه از طرف مقابل توقع آرامش و برخورد عقلاني را داشت.
بي ترديد ادبيات مورد استفاده در حوزه «نقد» ِنوشتاري، ادبياتي جدي، صريح و بي ابهام است. ساختار بنيادي اين نوع ادبيات، گزاره هاي صريح و جملات تام خبري است نه گزاره هاي انشايي.
وقتي نويسنده اي در نوشتار خود از شعر، تمثيل و عبارت هاي انشايي (و نه خبري) بهره مي گيرد، نمي توان پذيرفت که او در حال نقد جدي و منطقي يک موضوع جدي است. بي شک اين گونه نوشتارها مدلل نيستند، بلکه معلل اند. يعني در آنها به دنبال «استدلال» نبايد بود، که بايد به دنبال «انگيزه» بود.
استفاده از گزاره هاي انشايي در نوشتارهاي هجوآميز مربوط به موضوعات «جدي»، برانگيزاننده عواطف بشري است. اين قبيل نوشتارها سبب تغيير روان آدمي مي شود. موافقان را به ذوق و همراهي وامي دارد و مخالفان به ستيز و دشمني. اينجاست که در چکاچک شمشيرها، عقل به مرخصي مي رود و عاطفه تعيين کننده مي شود.
عرصه هنر به مراتب وضعيتي بدتر از اين دارد. استفاده از هنر براي «هجو» عقايد انسان ها، تحريک آميزتر است و به دنبال خود خصومت هاي بيشتري مي آورد. آنگاه به مرحله اي مي رسيم که اين دشمني ها هم با هيچ عقلانيتي مهار نخواهدنخواه دشد.
مشکل اساسی اين است که سکولاريسم افراطي (ونيز افراطيون ديني)، دقيقا مرز «نقد» و «هجو» را مخدوش مي کنند. انصاف دهيم! ترسيم چنين کاريکاتورهايي آن هم از شخصيتي که به تنهايي شناسنامه همه مسلمانان است، نقداست يا هجو؟
اگرآقاي نوري علاء که به ادعاي خود از موسسين کانون نويسندگان است، اين حقيقت را درک نمي کند، مشکل ايشان است، نه مشکل مسلمانان.
توضيح دوم
اين يک حقيقت روانکاوانه است که اگر شاکله وجودي انساني از منطق و قوت استدلال محروم باشد، هنگام بحث و بررسي آراء و افعال متعارض خود، تاآنجا که مي تواند انديشه و اعمال مخالف را «ضعيف» جلوه مي دهد تا بتواند ضعف استدلال خود را بپوشاند. خلاء فکري و روحي-رواني بنيادگرايان (اعم ازس کولار و ديني) سبب مي شود که در گزارش، توضيح و تفسير يک رخداد، دقيقا از اين شيوه بهره گيرند. به بيانات آقاي نوري علا توجه فرماييد:
"کاريکاتوری که چند ماه پيش تر در روزنامه ای دانمارکی چاپ شده بود يکباره «آتش به انبان ايمانشان انداخت»، با خود «پيچ و تاب های مليحی» هم يافته است که دست خيلی از اهل انديشه کشور ما را به روشنی رو می کند."
آيا جز اين است که استفاده از عبارت هايي نظير "آتش به انبان ايمان"، "پيچ و تاب های مليح؟" و "روشدن دست اهل انديشه کشور" همين سياق را دنبال مي کند؟
به عبارت [شعله ورشدن «فرمايشي» امت...] در جملات زير دقت کنيد:
"داستان انتشار کاريکاتورهای پيامبر اسلام و شعله ور شدن «فرمايشی» امت هميشه در صحنه..."
نوري علا در جايي مي نويسد:
"مشفق (همداني) بيچاره... با ديگر دست به قلمان حزب اللهی در اعتراض به اهانت شنيع کاريکاتوريست دانمارکی به پيامبر اسلام همصدا شده است."
آيا هر مسلمان مومني که با قلم به اين اهانت شرارت آميز اعتراض کند، به زعم آقاي نوري علا حزب اللهي (البته با تعبير رايج و موهني که او از حزب الله دارد)است؟
ملاحظه مي فرماييد که بلندنظري آقاي نوري علاء تا چه پايه اي است. انصاف دهيد آيا واکنش همه مسلمانان دولتي و فرمايشي بوده است؟
آقاي نوري علا و هم انديشان او به خوبي مي دانند که بخش اعظم انديشمندان، مصلحان و مردم شرافتمند جهان اسلام(وغرب) که نسبتي باسياست هاي رايج دولت هاي اسلامي و غربي ندارند، از اين اهانت لجام گسيخته نسبت به پيامبر عظيم الشأن خود، به حق برافروخته اند.اما آقاي نوري علا چرا تجاهل مي کند؟ چرا او مي خواهد قبح افکار و اعمال برخي از حاکمان کشورهاي اسلامي را به همه مسلمانان تعميم دهد و ضعف آنان را به خيل انسان هاي مومن، متفکر و متعادل مسلمان منسوب کند؟ پاسخ اين قبيل پرسش ها هر چه باشد، «دليل» ندارد، «علت» دارد.
advertisement@gooya.com |
|
فرض کنيم که در مقام تقابل، مسلمانان با همان ادبيات تحقيرگرانه آقاي نوري علا، مدعي شوند که او و دوستانش به عنوان «مزدور و جيره خوار»در اجراي طرح "هويت زدايي از اسلام و مسلمانان"، ماموريت دارند که با قلم هاي مسموم خود نقش پياده نظام استعمار نوين غرب را بازي کنند. اگر چنين ادبياتي حاکم شود، انصاف دهيد که آيا اين برخوردها حديقفي هم خواهد داشت؟ آيا آقاي نوري علا مرد ميدان اين تنش ها هست؟ تصور نمي کنم. اگرآقاي نوري علا به جاي تحقير مسلمانان، به استدلال منتقدانه روي آورند،اکثريت مسلمانان انديشمند و متعادل قول مي دهند که هرگز از سوي ايشان، شکم او دريده نشود. البته از جانب اقليت بنيادگراي اسلامي (يا همتايان مذهبي او)، ما تضميني نمي دهيم.
توضيح سوم
اگر مطابق نظر برخي از اعضاي موسس کانون نويسندگان (ازجمله آقاي نوري علا)آزادي حدي ندارد، ديگر چه نيازي به «محاکم قانونی» است که ايشان مرشدانه از برج و باروي مدرنيته بر ساخته ذهن خود فتوا صادرمي کنند که: "... اگر بيانی مورد اعتراض کسی باشد آن کس بايد اعتراض خود را از طريق محاکم قانونی ای که به اين «آزادی بی حد و حصر» اعتقاد داشته باشند تعقيب کند".
آيا درک اين موضوع دشوار است که اگر قرارباشد «محاکم قانوني» معتقد به «آزادي بي حد و حصر» باشند، ديگر چرااين محاکم تشکيل شوند؟ قبل از تشکيل محکمه رأي اعضاي محکمه معلوم است و آن مجاز بودن همه چيز!
اين واقعيت را هر دانشجوي سال اولي دانشکده حقوق نيز مي داند که اصولا وجود «قانون» يعني «قيد وحد و حصر» در مقوله آزادي هاي بي حد و حصر!و تشکيل محاکم يعني جرم دانستن استفاده «بي حد و حصر» از آزادي و پيشگيري از خروج از حدود و ثغور آزادي! آقاي «جمعه گرد» بايد بدانند که اعتقاد به تشکيل دادگاه معتقد به آزادي هاي بي حد و حصر، مانند اعتقاد به وجود «کوسه ريش پهن»است!
عجيب است که در جهان غرب نيز اين ليبراليسم مهارگسسته اي که آقاي نوري علا از آن دم مي زنند، ديگر از حيز انتفاع ساقط است.
شايد نظريه ماقبل داروين يعني «فيکسيسم» و «ثبوت انواع»ِ ژرژ کوويه براي توضيح ثبوت و سنگوارگي انديشه هاي برخي، همچنان کارآيي دارد.
رشت اسفند 84
در اين زمينه:
[جمعه گردی های اسماعيل نوری علا: آقای دولت آبادی، شما عضو کانون نويسندگانيد يا شورای تشخيص مصلحت؟]