دوشنبه 15 اسفند 1384

آن که ناموخت از گذشت روزگار، محمد اميني

سودای جمهوری اسلامی در دستیابی به سلاح اتمی، یک بازی خطرناک است که موفقیت دولتیان در این راه، کمترین سودی برای مردم ایران نخواهد داشت. اما این ماجراجویی خطرناک، بیشترین زیان را برای مردم ایران ببار خواهد آورد. یکی از بزرگ ترین پی آمدهای این کارزار، به بیراهه کشانیدن چالش سیاسی ایران است. چالش ایران، پیرامون راهکار دموکراسی و چشم انداز آینده ایران است و نه دست یابی به چند بمب اتمی.

یکسد و هشتاد سال پیش، پس از ده سال جنجال و واکنش روحانیون به پیمان گلستان که می گفتند «جان و مال و نوامیس مسلمانان را به تیخ بی رحم کفار روس» رها کرده، ملا احمد نراقی و آقا سید محمّد اصفهانی معروف به «محمد مجاهد»، فتوا دادند که جنگ با کفار روس، واجب شرعی است. در پی آمد این فتوا، سید محمّد مجاهد به سلطانیه آمد وشاه و درباریان را به جنگ با «کفار روس» برانگیخت. پادشاهی که با داشتن هفتسد زن در حرمسرای خویش هنوز نگران «کیفیت نکاح درجَـنـَت» بود و یکی ازسدها فرزندانش، شاهزاده شیخ الملوک، به یاری مجتهدی در ملایر، با دختر شاه پریان ازدواج کرده بود، زمام مُلک و ملـّت را به پاسداران خرافات سپرد و کمر به «تنبیه کفار روس» بست. پادشاه خرافاتی و سست نهاد قاجار، چشم برآن چه که در جهان می گذشت فروبست و منشیکوف، سفیر روس را که برای صلح به ایران آمده بود، از دربار خود راند. هرگز نیاندیشید که کفار روس که هم پیمان با کفار بریتانیا، در آن روزگار با کفار فرانسه در ستیز می بودند، به آرامش در مرزهای جنوبی خویش نیاز داشتند. به اندرز وزیر خارجه خویش، میرزا ابوالحسن خان ایلچی و دیگر دیوانسالاران و امیران نیروی نظامی نوپای ایران بهایی نداد و گوش به فرمان و فتوای روحانیون بست. و به این گونه، دور دوم جنگ های خانمان سوز ایران و روس آغاز گشت. در پی آمد این فاجعه، همه سرزمین های قفقاز که سدها سال در حوزه فرمانروایی ایران بود از ایران جداشد و دولت قاجار نه تنها در ترکمانچای به پرداخت غرامت تن درداد، چیرگی و دخالت پایدار روسیه را نیز در سیاست و اقتصاد ایران پذیرفت. شگفت این که در کشاکش این جنگ، سپاه روس، به تشویق یکی دیگر از همان مجتهدین، میرفتاح تبریزی، به تبریز و مراغه وارد شد و همان میرفتاح مجتهد، با آنکه بیست هزارتومان برای هواداری از سپاه ایران از مادر پادشاه رشوه ستانده بود، همچنان به هواخواهی از کفار روس پرداخت و به نام نیکلای تزار روسیه، در تبریز خطبه خواند! پاره ای از تن ایران از این سرزمین گسست و نه ایران تواناتر شد و نه مسلمانان قفقاز امنیتی بیشتر یافتند. از این پس نیز فرایند فروپاشی مرز های سی سد ساله ایران آغاز گشت.

اینک نیز پس از گزینش آقای احمدی نژاد به ریاست جمهوری اسلامی، گویی باز، فتحعلی شاه به قدرت رسیده است. از یک سو، گروهی از روحانیون بی مایه، خرافاتی و عوام فریب، مردم را فرامی خوانند که رستگاری خویش را که در بیست و هفت سال وعده «رفاه و قسط اسلامی» نیافته اند، اینک در چاه جمکران جستجو کنند؛ واز دیگر سو، همان شمشیر فتحعلی شاه را از روی بسته اند و به بهانه «اعمال حق حاکمیت ایران» ، «مقابله با استکبار جهانی» و حرف هایی از این دست، با برانگیختن کارزارهسته ای، منافع ملی و زندگی سیاسی و اقتصادی مردم ایران را به خطر انداخته اند.

آقای رئیس جمهور و پیرامونیانش، هـَل مَن مبارز می طلبند. چونان فتحعلی شاه قاجار که پس از رسیدن خبر لشگرکشی روسیه به گرجستان، شمشیر از نیام برکشید و درباریان فریاد برآوردند که «وای بر اُرُس»، از مال و جان مردم ایران مایه می گزارند. می گویند که هر آینه غرب به تجاوز نظامی و یا بمباران تأسیسات اتمی ایران دست یازد، ایشان، در پیشاپیش مردمی که گویا قباله هستی خویش را به این دولت سپرده اند، ایران را دریای خون و گورستان متجاوزان خواهند کرد. گویی ایران، میراث شخصی پدران ایشان است. گویی، گزینش ایشان در آن انتخابات رسوا و شرم آور، سرزمین چندین هزارساله ایران را به وجه المعامله گروهی که کمترین پیوندی با پیشینه، امروز و آینده این سرزمین ندارند، تبدیل کرده است. گویی سرنوشت مردم ایران و سرزمین های پیرامونش، مهره قماری است که تازه از راه رسیدگان روزگار سیاست می توانند، حق نایافته و برات نپرداخته، در راه سوداهای سبک سرانه خویش خرج کنند. راستی را که به گفته بیهقی، بلایی فزون تر ازآن نیست که فرومایگان به بلندی رسند!

بروارثان ملا احمد نراقی و سید محمد مجاهد، حَرَجی نیست که بیم ایشان نه از این دنیا است و نه از آخرتی که چه بسا خود نیز به آن باور نمی دارند. هست و نیست مردم ایران را به هیچ نمی دارند. اما از گروهی ازپیوستگان به جنبش اصلاح طلبی درایران و نیز کسانی در خارج از کشور که به نام پاسداری ازحق حاکمیت ملی و حقوق مردم، هشدار می دهند که مبادا با سودای دولت های بیگانه هم آواشویم، انتظاری بیش از این است. شگفت از کسانی است که رنج داغ و درفش بنیادگرایان را بر تن و روان خویش دارند و آشکار است که پیوندشان به این سوی گفتمان سیاسی ایران است، اما، کوته دلانه و بی آنکه به پی آمد های ماندگار و ویرانگرایانه این بازی خطرناک سردمداران دولت ایران بیاندیشند، دل به سراب تامین حق حاکمیت ملی از سوی برانگیزندگان ماجراجویی هسته ای بسته اند. به گفته مترجم گمنام قرآن در سده چهارم «گویی ایشان کـَرانندی که نمی شنوندی و کورانندی که نمی بینندی!»

کوشنده سیاسی آزادی خواه، خانم ملیحه محمدی به تازگی نقدی نوشته اند به اعلامیه ای که با امضای گروهی از ایرانیان، و از جمله صاحب این قلم، در واکنش به سیاست خطرناک دولت آقای احمدی نژاد منتشر شد. (ایران امروز، سه شنبه ٢ اسفند ١٣٨٤) هم اینجا بگویم که ایشان از انگشت شمار کسانی هستند که در این راستا و نیز درباره دیدگاه عمومی شان پیرامون جمهوری اسلامی، از بیان آشکار اندیشه خویش، بیم ندارند. تنی دیگر نیز گاه به نعل و گاه به میخ زده، اما همین گونه دیدگاه را در واکنش به کارزار هسته ای ایران، تکرار می کنند. این اندیشه، گوهر دیدگاه بخشی از رهبران حزب مشارکت و اصلاح طلبان ملی/مذهبی ایران نیز می باشد.

نقد خانم محمدی و هم فکرانشان به مخالفان دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای در دو راستا است. یکم اینکه در حوزه حقوقی، با اشاره ای درست به انگیزه پاره ای از دولت های خارجی و به ویژه ایالات متحده در رودررویی با برنامه انرژی هسته ای در ایران، به افشای دوگانگی این رفتارمی پردازند و سپس نتیجه می گیرند که دست یابی به سلاح هسته ای، که دولتیان منکر آن اند، حق ملی حاکمیت و مردم ایران است. می نویسند که مخالفان دستیابی ایران به سلاح هسته ای، « تسلیم به جٌوکاذب وهزارمنظوره به اصطلاح جامعه جهانی! ـ بخوان فرامین ایالات متحده آمریکا» شده اند. اگر پاکستان با آن همه «مدرسه قرآنی که طالب تربیت می کند»، حق دستیابی به سلاح اتمی را دارد، پس چرا ایران نباید از چنین حقی برخوردار شود. آقای فرخ نگهدارپیشتر در این باره نوشته اند که «دكترين بنيادين هر حاكميتی كه مسئول حفظ امنيت كشور باشد اين خواهد بود كه كشورهايی كه ايران در تيررس آنهاست از انباشتن سلاح‌های نامتعارف دست بردارند و در غير اين صورت ايران نيز به قدرت دفاعی متناسب با آن مجهز شود.» (ایران امروز، شنبه ١٤ شهريور ١٣٨٣)

گرفتاری این گفتمان حقوقی در این است که حوزه چالش جهانی و منافع مردم ایران و پی آمد های ناشی از این رفتار را به یک گفتگوی دادگاهی خلاصه می کند. گویی این رویدادها در مشتری و یا سیاره ای دیگر به وقوع می پیوندد و نه در زمین خاکی! مخالفت نیروهای آزادی خواه ایران با سیاست پنهانی جمهوری اسلامی در دنبال کردن سلاح هسته ای، مخالفت با یک اصل کلی به نام حق حاکمیت مردم ایران نیست. با این است که این رفتار دودوزه در دستیابی به سلاحی که به هیچ روی، امنیت بیشتری را برای ایران به ارمغان نمی آورد، منافع فوری و بزرگ تر مردم ایران، و از جمله یگانگی این سرزمین را به مخاطره انداخته و تند روترین جناح های سیاسی را در ایران توانا ساخته است. به بهانه حق انسان ها در داشتن کبریت، نمی توان گرفتن کبریت را از دست یک لولی مَست که به انباری از باروت رفته، محکوم کرد!

بزرگترین گرفتاری این گفتمان حقوقی، خارج کردن آن از شرایط مشخص جامعه ایران و خاورمیانه و پرداختن به گفتگویی است که برای تمرین در سال اول دانشکده حقوق، ارزش دارد. کدام حق حاکمیت ملی؟ حکومتی که هیچ حق دیگری را برای اکثریت مردم ایران قائل نیست و تبعیض سیاسی، دینی و اجتماعی را بیست و هفت سال است که قانونی و رسمی کرده است، حالا می خواهد از حق حاکمیت مردم ایران، آن هم در خلأ پاسداری کند؟ مگر می توان این رفتار را از پشتیبانی آشکار رهبران دولت کنونی از گروه های تروریستی در گوشه و کنار جهان، از گسیل آدم کش برای کشتن مخالفان به چهار سوی گیتی و از پشتیبانی مالی و نظامی از تندروترین گروه های سیاسی عرب در فلسطین، لبنان و عراق جدا کرد؟

بنای حقوقی این داوری نیز برآب نهاده شده است. رفتار داروغه و نقض بی طرفی دادستان، از گناه بزهکار نمی کاهد. مردی را که همسرش را زده و مجروح کرده، نمی توان به این بهانه که پلیس به گاه دستگیری او خشونت به خرج داده است، از مجازات رهانید. این گفته که دم خروس از زیر عبای پاره ای از مخالفان دستیابی ایران به سلاح اتمی پیداست، چه جایی در حوزه نقد حقوقی به رفتار ایران دارد؟ دم خروس که هیچ، دم همه خروس های همه مرغداری های اروپا و ایالات متحده هم که پیدا باشد، باز جای گفتگو نیست که این ماجراجویی خطرناک راکه دولت ایران به آن دست زده، باید محکوم کرد و آشکارا دربرابر آن ایستاد.

از این هم فراتر رویم؛ روی آوری به یک گفتگوی حقوقی، فراموش کردن روزگاری است که اینک درآن زندگی می کنیم. گیرم که حکومت غیر دموکراتیک پاکستان که پرورنده طالبان بوده وهست، به سلاح اتمی دست یافته باشد. از این فاجعه نمی توان نتیجه گرفت که پس اینک چاره این است که همه دولت های دیگر این منطقه نیز به سلاح اتمی مجهز شوند! بر پایه این استدلال حقوقی، چگونه می توان هوادار دگرگونی مسالمت آمیز در ایران بود؟ آیا منطقی نیست که بگوییم، از آن جا که سپاه پاسداران و بسیجی ها، مسلح هستند و از این اسلحه برای سرکوبی مخالفان دولت بهره می جویند، پس باید هوادار مسلح شدن مخالفان دولت و همه مردم بود؟ داشتن اسلحه هم یک حق انسانی است. چرا از آن پشتیبانی نمی کنید؟ به درستی خواهید گفت که تشکیل گروه های مسلح در گوشه و کنار ایران، این سرزمین را به فاجعه خواهد کشانید.

در دنیای امروز که دهکده ای جهانی است، رفتار یک دولت و یا گروهی از مردمان می تواند زندگی گروهی دیگر و یا همه ساکنان این دهکده را به خطراندازد. فاجعه چرنوبل در اوکراین زندگی همه مردم اروپا را به مخاطره افکند. بیماری آنفولانزای مرغی در آسیای جنوب شرقی، همه مردم جهان را بیمناک کرده است. دولت ایران به هیچ روی دارای این حق طبیعی نیست که با دستیابی به سلاح هسته ای، زندگی مردم ایران، مردم منطقه و مردم اروپا را که در حوزه دسترسی موشکی ایران هستند، به مخاطره افکند. این هم وظیفه روشنفکران و نیروهای پیشروی پاکستان است که با ماجراجویی های دولتی که هنوز یک پایش در چاله طالبان است، مخالفت کنند و نه اینکه در شادمانی دستیابی نخستین کشوراسلامی جهان به بمب اتمی، نقل و نبات پخش کنند. آن هم دولتی که تا چند ماه پس از رویدادهای یازدهم سپتامبر هنوز نیروی اصلی مدافع طالبان در افغانستان بود.

نزدیک به دو سده پیش، هرآینه پادشاه خرافاتی و حرمسرایی قاجار، تن به تحریک روحانیون نداده و گوش به اندرز دیوانسالاران فرهیخته اش سپرده و پیمانی آبرومندانه را با روسیه امضا کرده بود، چه بسا که بخش های بزرگی از قفقاز هم اینک نیز هم چنان بخش از ایران می بود. اینک نیز وارثین آن گونه رفتار، چشم خودرا به خطری که ایران را تهدید می کند، فروبسته اند و می خواهند به سودای دستمالی، قیصریه را به آتش کشند. و دریغا از روشنفکران و کوشندگان سیاسی که در میانه چنین آتش افروزی ها، به گفتمان حقوقی تجریدی درباره حق حاکمیت ملی و حقوق برابر ملت ها می پردازند و به دیگران نیز اندرز می دهند که تند نروید و یک جانبه رفتار نکنید!

و اما سخن این دوستان در راستای سیاسی، از منطق حقوقی ایشان نیز سُست بنیاد تراست. می گویند که اپوزیسیون دموکرات ایران «نمی‌تواند اینگونه تمام قد در جدالی بایستد که غرب با حاکمیت ایران به راه انداخته است؛ گرچه خود در مقابل این حاکمیت است! زیرا که نمی‌توان علیه زور و سلطه در داخل بود و به استقبال سلطه نیروی قویتر واز بیرون رفت و اپوزیسیونی که از زمانی که خود در محاق است سیاست‌های خود را با قدرت خارجی همسو می ‌کند پس از آن نیز نمی‌تواند بر استقلال خود پای بفشارد.» شگفتا از این داوری! فراموش نکنیم که با همین گونه داوری ها بود که روشفکران مذهبی و چپ ایران به هوادرای از «مبارزه ضد امپریالیستی» بنیان گزاران جمهوری اسلامی پرداختند. فراموش نکنیم که به بهانه «جدالی که غرب با حاکمیت ایران براه انداخته» بود، درمیان هوراکشی بسیاری از شرکت کنندگان جنبش چپ ایران، سفارت ایالات متحده اشغال شد و «لانه جاسوسی» نام گرفت. پی آمد آن رفتار ناشایست، چیرگی بنیادگرایان بر دولت، انفراد ایران در جهان، تحریم اقتصادی، مصادره دارایی های ایران در بانک های خارجی و سرانجام زیان های ماندگار بر اقتصاد ایران بود. در آن هنگام هم دولت نوپای جمهوری اسلامی از احقاق حق حاکمیت ایران سخن می گفت و درآن کارزار، از پشتیبانی بیشتر نیروهای چپ ایران نیز برخوردار بود. اینک، هواداران بازگشت به سیاست های آغازین جمهوری اسلامی، آن فاجعه را در مقیاسی بسی بزرگ تر تکرار می کنند و این بار نیز گروهی از اصلاح طلبان حکومتی و تنی چند از مخالفان سکولاردولت، با توسل به مقولات تجریدی چونان حقوق ملی و برابری حقوق همه کشورها با یکدیگر، اندرز می دهند که اپوزیسیون نباید «تمام قد در جدالی بایستد که غرب با حاکمیت ایران به راه انداخته است!» راستی این است که هرآینه «تمام قد» دربرابر آن هیاهوی دروغین مبارزه با امپریالیسم در آن سال های نخستین جمهوری اسلامی ایستاده بودیم، سرنوشتی به از این می داشتیم.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

میزان پیشرو بودن و یا واپسگرایی یک اندیشه نیز در این نیست که تا کجا ازسیاست دولت فاصله دارد و یا با فلان سیاست یک دولت خارجی هماهنگ است. اگر نقد به رفتار جمهوری اسلامی، مثلا در اجباری کردن حجاب اسلامی درست می بوده است، گیرم که پرخاش ما به این رفتار، مارا در این راستا با دولتی که چشم بر منابع زیر زمینی ایران دارد و فلان گروهی که از بنیاد با اسلام در ستیز است، دریک سوی قرار دهد. و یا گیرم که نقد ما به سیاست لشگرکشی غیرقانونی ایالات متحده به عراق، مارا با بنیادگرایان اسلامی هم صدا سازد. درستی یک سیاست، در دوری و نزدیکی آن، از سیاست های دیگران نیست. به چشم اندازی که در پس آن سیاست نهفته و به راستایی که آن سیاست دنبال می کند، بستگی دارد. محکوم کردن سیاست دولت ایران در دستیابی به سلاح هسته ای، کاری است درست، هرچند که در این کار درست، ابلیس هم چه بسا با انگیزه ای دیگر با ما هم آوا گردد. اگر این دست داوری ها را بپذیریم، جبهه ضد فاشیسم راهم باید کاری نادرست بدانیم، چرا که انگیزه بسیاری ازدولت های شرکت کننده در این چالش، چیرگی اقتصادی و سیاسی بود. پاره ای از ایشان هم پیش از پیوستن به کارزار نظامی در برابر آلمان، به مسلح شدن آن کشور یاری رساندند.

می گویند که موضوع چالش هسته ای ایران، یکی از مهمترین مسائل ملی است و منتقدان به سیاست های دولت نمی توانند و نباید حساب خویش را از اکثریت مردمی که به دلیل کارزار تبلیغاتی دولت در این راستا، جانب جمهوری اسلامی را می گیرند، جداکنند و با دولت های خارجی هم نوا گردند. گیرم که بیشترین مردم در این کارزار، سوی دولت را بگیرند. آیا چنین رویدادی، گواه درستی یک سیاست است؟ آیا کار ما این است که در هر شرایطی، تابع داوری گمراهانه اکثریت باشیم؟ آن هم اکثریتی که با دراختیار داشتن یک جانبه همه بلندگوهای تبلیغاتی به دست آمده است؟

خانم محمدی، سپس این واکنش را به «کار نادرست» ارائه طرح رفراندم «درست درایامی که باید اپوزیسیون دموکرات ایران در جهت بیشترین آمادگی‌ها برای انتخابات ریاست جمهوری بسیج می‌شد»، مقایسه می کنند و می نویسند که «اینک نیز در بحبوحه یکی از مشکلات تاریخی ملت ایران»، ما به هم آوایی با دولت های خارجی برخاسته ایم. نگاه ایشان همان نگاه دولت گرایانه ای است که سراپای وجود جامعه روشنفکری و سیاسی ایران را گرفته است. شلوغ نکنید، مردم را به راه های دیگر برنیانگیزید که کار اصلی اپوزیسیون دموکرات، بسیج برای انتخابات ریاست جمهوری است. همان انتخاباتی که به یک تن از آن اپوزیسیون دموکرات، پروانه شرکت نمایندگی نداد. همان انتخاباتی که به موجب قانون اساسی اش، من و خانم محمدی از شرکت درآن محروم بودیم! امروز هم، همین نگاه دولت گرایانه، فاجعه ای را که ساخته و پرداخته گروهی از دولتیان است، «یکی از مشکلات تاریخی ملت ایران» می خواند. چراکه برپایه این نگاه دولت گرایانه، کشاکش میان دولت ایران با کشورهای دیگر، خواه ناخواه، کشاکش ملت ایران با خارجیان برای احقاق حق حاکمیت خویش می شود! درپایان نیز به ما اندرز می دهند که از مصدق بیاموزیم! فراموش می کنند که ماندگاری مصدق در تاریخ ایران، ازاین رواست که او چالش برای ملی کردن صنعت نفت را به خیابان آورد و آن را به یک جنبش اجتماعی متحول ساخت. اگر او می خواست به اندرز خانم محمدی گوش سپارد، باید کار را به همان کمیسیون نفت و گفتگو با گلشاییان و حائری زاده و چند سفر دیپلماتیک به لندن خلاصه می کرد!

سودای جمهوری اسلامی در دستیابی به سلاح اتمی، یک بازی خطرناک است که موفقیت دولتیان در این راه، کمترین سودی برای مردم ایران نخواهد داشت. اما این ماجراجویی خطرناک، بیشترین زیان را برای مردم ایران ببار خواهد آورد. یکی از بزرگ ترین پی آمدهای این کارزار، به بیراهه کشانیدن چالش سیاسی ایران است. چالش ایران، پیرامون راهکار دموکراسی و چشم انداز آینده ایران است و نه دست یابی به چند بمب اتمی.

محمد امینی
يكشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۴
پنجم مارس 2005

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'آن که ناموخت از گذشت روزگار، محمد اميني' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016