برای دخترم و به یاد پسرم
دوباره شب ها نمی خوابم و تا سپیده خاطرات شب های 17 سال پیش را تکرار می کنم اما این بار تو سایه مبهم شب های من هستی.
او را 14 ساله کشثند. ماه دیگر تولد 31 سالگیش است. سال غمین 67.
دخترم!
از آن زمان تا به حال همه شب به جسثجو می آمدم داخل سلول ها دنبال گمشده ای از این قفس به آن قفس از این سلول به آن دیگری تا این که تو را یافثم دردمند، آزرده، زجرکشیده، گرفتار بی رحم ترین موجودات دو پا.
بعد آن فاجعه دردناک من که دخثرانم را به هزاران مایل دورتر برده بودم آن ها روی زمین راه می روند و در هوای آزاد تنفس می کنند چرا فراموشت کردم؟ چرا تو را با خود نبردم کجا بودی چرا همه را نبردم؟
دخترم!
شب ها دوباره اما این بار همراه تو می گریم از علی رضا با هیچکس سخن نگفتم اما از تو با همه خواهم گفت یاد او را روح او را به یاريت می فرستم پنجره سلولت را بگشاید و تا سپیده، موهای نازنین تو را نوازش کند که از زخم جانیان به هم پیچیده است...
نازنینم!
تو دختر من و میلیون ها پدر و مادر دیگر هستی آن ها مرا و ما را آن روز ها تنها گذاشتند اما امروز از آن ها می خواهم با تلفنی یادداشتی به ده ها سازمان و گروه تو را تنها نگذارند.
advertisement@gooya.com |
|
عروسک هایت که از تکه های کهنه پارچه ساخته ای هنوز چشم به راه آغوش گرم تو هستند.
ای آدم ها یک نفر دارد که می میرد به یاریش به شتابید.
فوریه 2006
تورنتو - فیروز ایراني