اکنون بعد از سالها تازه دوزاریم افتاده که چرا نیروهای راستین چپ از دیکتاتوری پرولتاریا دم می زدند. در واقع اگرمن اشتباه نکنم آنها نیز به رأی آزاد مردم به این شیوه و شکل اعتقادی نداشته و احتمالا ندارند، زیرا بباور چپهای راستین انسان آگاه و دانا باید ازخود گذشته باشد و نیرویش را درخدمت بالا بردن آگاهی توده ها بکار گیرد، نه در خدمت رسیدن به جاه و مقامی. بهمین دلیل اکثر آنان با پشت کردن به این جاه و مقام، قید زندگی راحتی را زدند و همه گونه توهین "وابسته بودن، خائن، وطن فروش و نظیر آنهارا" به جان خریدند و رفتند. آنها می خواستند و چه بسا هنوز هم بازماندگانشان می خواهند، کاری کنند که توده ها به حق و حقوق خویش کاملا آگاه شوند. نیروهای چپ و دمکرات بر این باور بوده و احتمالا هنوز هم هستند، تا زمانی که توده های مردم به حق خود آشنا نشوند، محال است بتوانند آن را به راحتی به دست آورند و از آن دفاع کنند. گویا به همین دلیل چپها خودرا مدافع حقوق توده ها می دانند و براین باورند که تا مدتها بجای آنها باید تصمیم بگیرند. دراینجا وقتی از نیروهای چپ راستین سخن به میان می آید، امکان دارد، پرسیده شود: نیروهای چپ راستین دیگر چه سیغه ایست؟ مگر چپ دروغین هم داشته ایم؟ درپاسخ باید گفت: مگر کسانی مانند آقای یلثین و گورباچف و نظیر آنها که ده ها سال در کمیته مرکزی انقلابی ترین حزب سیاسی جهان بودند، خودشان را به عنوان چپ قالب نکرده بودند؟! همین آقای یلثین بعد از شکست بلوک شرق بهترین دوست سیاسی هلموت کول صدراعظم آن زمان آلمان شد و مارگرت تاچر هم اولین نماینده شاخه راست سرمایه داری هار بود که گورباچوف صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی را به لندن دعوت نمود و با او گرم گرفت و گویا در همان لندن همه کارها تمام شد. پس چپ دروغین نیز فراوان داشته و هنوز هم داریم. آنها بهمان اندازه به دمکراسی اعتقاد دارند که دوستانشان یعنی نمایندگان شاخه راست سرمایه داری مانند مارگرت تاچر، نخست وزیر سابق، انگلیس، جورج دبلیو بوش رئیس جمهور فعلی آمریکا و هلموت کول صدر اعظم پیشین آلمان و امثال اعتقاد دارند.
بر گردیم به انتخابات آزاد و نتیجه غم بار برخی از آنان. پاک و پوست کنده باید گفت که در تاریخ هم ثبت شود، نتیجه فاجعه بار انتخابات اخیر فلسطین خواست نیروهای راست اسرائیل و آمریکا بود. آنها بهیچ وجه نخواسته و نمی خواهند که خاورمیانه و نزدیک روی صلح و آرامش به خود ببیند. اعمال نظامیان اسرائیلی و رسانه های این کشور و نیز رفتار غیر دوستانه و گاه دشمنی محافظه کاران آمریکائی ها با نیروهای میانی اعراب فلسطینی خود گواه بر این مدعاست. برای مثال از آقای منشه امیر گوینده سابق رادیو اسرائیل در سطح پائین کشور گرفته تا رؤسای افراطی و ضدفلسطینی درسطح بالای حکومت اسرائیلی ها درپیروزی چشم گیر حماس بی تقصیر نبوده اند. انسان کافی بود فقط یک ماه تفسیرهای زهرآگین و کین توزانه و انتقام برانگیز همین آقای منشه امیر و نظیر ایشان را در رادیو اسرائیل علیه فلسطینیان گوش کند. درکنار چنین سمپاشی بی مسئولانه برخورد برخی از فرماندهان و نیروهای نظامی اسرائیلی با خانواده های بیگناه فلسطینی را در صفحات تلویزیونها باید دید و یا باید کار شکنی کین توزانه جورج بوش علیه یاسر عرفات و هوادارانش را خوب بخاطر آورد و آنگاه براین ادعای بنده به یقین صحه گذاشته خواهد شد. پس نتیجه انتخابات فلسطین را می توان در مرحله اول انتقام جوئی اعراب از اعمال نابخردانه محافظه کاران اسرائیلی و دوم نتیجه نا آگاهی توده ها که این متأسفانه به نسبت کم و بیش در سطح جهان حاکم است، دانست. مثال فراوان در این باره داریم، یعنی در جائی که انتخابات به اصطلاح آزاد برگزار می شود و نماینده سازمان ملل هم آن را نظارت و تأیید می کند، اما ملاحظه می شود که از صندوقهای رأی حضرت جورج دبلیو بوش رئیس جمهور آمریکا و آقای احمدی نژاد رئیس جمهور ایران سر در می آورند! پس دیگر چه انتظاری داریم که گروه حماس در فلسطین، اکثریت آراء را کسب نکند؟! حالا اگر ازجنبه های لجاجت و انتقامجوئی چشم پوشی کنیم و واقع بین باشیم، مگرمی شود دیگر به این رأی آزاد مردم اعتمادکرد؟! مگر می شود گفت که همه مردم برامور آگاه اند و بادانش سیاسی انتخاب درست کرده و می کنند؟ منعم نکنید من دیگر باور به چنین رأی آزادی ندارم و هرچه هم توی سرخودم زده ومی زنم، نتوانسته و نمی توانم از این شعر منتصب به عمر خیام نیشابوری که درباره زییندگان روی زمین گفته است، فاصله بگیرم:
گاويست بر آسمان، قرين پروين، گاويست دگر بر زبرش جمله زمين:
گر بينائى چشم حقيقت بگشا: زيرو زبر دو گاو مشتى خر بين.
البته خود بنده یکی از این زییندگان روی زمینم و آرزومندم که این مقایسه توهین به این حیوان نجیب خر نباشد، زیرا اگر خرها روزی تصمیم بگیرند که در انتخابات شرکت کنند و بخواهند نمایندگانی و رئیسی برای خود بر گزینند، بدون شک نه جورج بوش، نه احمدی نژاد، نه ملا عمر و نه گروه حماس، هیچ کدام شانسی نخواهند داشت که در رأس خران قرار گیرند. حالا من در تعجبم که چرا ما انسانها حتا به اندازه یک صدم خران پیشرفت نکرده ایم! و نمی خواهیم یاد بگیریم که هر اتفاقی در جهان بیافتد به ما مربوط است. بهیچ وجه نمی توانیم کاری به کار سیاست نداشته باشیم. باید بدانیم که تغذیه کردن و نان خوردن ما نیز سیاسی است و هر کاری می کنیم سر از آخور سیاست در می آورد. پس مجاز نیستیم تمام عمر، خودرا با این جمله قانع کنیم، که: "من کاری به کار سیاست ندارم"، ولی هنگام رأی دادن و شرکت در تعیین سرنوشت خود بلافاصله، صاحب نظر می شوم و آزادم و دلم می خواهد به هر کسی که خواستم رأی بدهم و بدون هیچ گونه احساس مسئولیتی با سرنوشت خودم و دیگران بازی کنم که نتیجه آن هم جورج دبلیو بوش، احمدی نژاد، ملا عمر طالبان و رهبران افراطی حماس بشوند.
خوانندگان عزیز، احتمالا با من هم آوا هستند که یکی از مشکلات ما انسانها در بوجودآوردن چنین فاجعه ای نخست بی تفاوتی ماها نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی است و بعد هم بدون هیچ گونه دانش و آگاهی درباره کاری که انجام می دهیم، همانند شرکت درانتخابات، یعنی رفتن به پای صندوقها و انداختن رأی به سود فردی که بر ضد روابط درست انسانی عمل کند. با تأسف باید گفت که: این مسئله فقط مختص مانیست، بلکه در سراسر جهان و در هر کشوری بنحوی چنین بدبختی را داریم. بیان نکات زیرین هم خنده آور است و هم غم انگیز. هنگامی که انسان آمار رأی دهندگان به اصطلاح پیشرفته ترین کشور جهان را در یک برهه از زمان ملاحظه می کند و می بیند که مثلا برای نمونه در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 1961 طبق یک نظر سنجی حدود 63% کسانی که به کندی رأی داده بودند، فقط بخاطر آن بوده که او خوش تیپ بوده و در خلال سخنرانی هایش جوکهای زیبا و خنده دار می گفته است (کندی ایز هند سام، اند تلز فانتستیک جوک!!). خوب در این کشورهای به اصطلاح مدرن، اگرچه آزادی وجود دارد، ولی با فراهم نمودن انواع سر گرمی ها، انسانها را در مجموع غیر سیاسی بار می آورند، بطوری که در هنگام انتخابات بسیار ساده می توانند رأی دهندگان را بهر سوئی که بخواهند هدایت کنند. یک نمونه دیگر: من بارها در گپ زدنهای محفلی با دوستان از همان انتخاب دور دوم گرهارد شرویدر صدر اعظم آلمان، تأکیدا می گفتم و خوشبختانه شاهد زنده هم هست، که سوسیال دمکراتهای آلمان می خواهند یک ائتلاف بزرگ با دمکرات مسیحی ها تشکیل دهند. زیرا در رسانه ها نیز به روشنی دیده می شد که زمینه را برای آن فراهم می کنند و دست به تبلیغ زده اند و مردم و افکار عمومی را برایش آماده می نمایند. این خود دو دلیل داشت، اول اینکه آنها بتوانند باهم سر و سامانی به وضع اسفبار اقتصادی مملکت بدهند که هر دو حزب بزرگ، عامل اصلی نا هنجاری های اقتصادی و بدهکاری سرسام آور دولت به بانکها بوده و دوم اینکه گرهارد شرویدر بطوریکه از دهان نزدیکانش شنیده می شد، جاه طلب و مقام پرست است و می خواست یک قدم از ویلی برانت هم پارا جلو تر بگذارد. ویلی برانت درائتلاف بزرگ سالهای 1966– 1969 وزیر امور خارجه بود، اما شرویدر می خواست خودش صدر اعظم بماند و یکی از دمکرات مسیحی هارا وزیرامورخارجه کند که بغیر از این آخری، بقیه درست از آب در آمد. پس درجهان به اصطلاح پیش رفته خوب می دانند که چگونه مردم و رأی دهندگان را هدایت کنند، اگر چه در بعضی موارد سر فرمان هم از دستشان خارج می شود، اما در هرحال می توانند بر اوضاع تسلط داشته باشند. در کشورهای ما به دلیل نا آگاهی مطلق مردم و بی سوادی بیشتر وعادت نداشتن به جستجو و خواندن، بطور کلی اکثر از جریان بی اطلاع می مانند و انتخابات هم فقط نمایشی است و نتیجه چنین انتخاباتی آن می شود که می بینیم. شاعر بزرگ ایران، ناصر خسرو قبادیانی می گوید:
"چو بد خود کنیم از که خواهیم داد مگر خویشتن را به داور بریم".
این بدی خودرا فقط می توانیم با آگاه کردن خود از اوضاع از میان بر داریم، در غیر آن به داور رفتن هم دردی دوا نمی کند. مثلا اگر یک زن ایرانی یا فلسطینی و حتا آمریکائی، قرآن مجید یا تورات و انجیل را که آقایان احمدی نژاد و بوش خیلی به آنها پایبنداند و میخواهند طبق آنها عمل کنند، دقیق خوانده و فهمیده باشند، مطمئنا اگر خود عیسا مسیح و پیغمبر اسلام هم مجددا ظهور نموده و خودشان را کاندید کنند به آنها، رأی نخواهند داد، تا چه رسد به نمایندگان دست هزارم و پیروان دست چندین هزارم آنان. مسئله انتخابات در کشورهای مدرن بستگی به تبلیغ و پرورش انسانها در مسیر خاصی دارد. ولی در کشورهای ما بیشتر جنبه اقتصادی و وابستگی افراد به عضوی از خدمه و گردانندگان مملکت دارد. مثلا من هر گز صحنه ای را که در دهکده در سنین 16 ساله دیده بودم از یاد نمی برم. روزی ناگهان به دهکده خبرآوردند که فردا درشهر انتخابات است و مأموران دولتی با ماشین باری می آیند که مردم را برای شرکت درانتخابات به شهر ببرند. دهان به دهان تبلیغ می شد که هر کسی بیشتر از 18 سال دارد می تواند برای رأی دادن به شهر برود و در انتخابات شرکت کند. در آنجا ناهار چلو کباب هم میهمان فرمانداری هستند. منتها آدم باید کاغذ رأی را که به دستش می دهند به داخل صندوق بیاندازد. حالا روی کاغذ چه نوشته شده بود اکثریت رأی دهندگان از آن بی اطلاع بودند. آنهائیکه مانند من کمتراز 18 سال داشتند افسوس می خوردند که از چلو کباب مجانی محروم می شدند. با تعریف این داستان می خواهم رو راست بگویم، تا زمانی که درجه آگاهی انسان در آن حد است که رأی خودرا یا با ناهار تاخت می زند و یا فقط بخاطر دوست و رفیقش به سود کسی که نمی شناسد به صندوق می اندازد و یا از انتقام جوئی کاری می کند که فاجعه بار است، ما نمی توانیم از رأی آزاد و دمکراتیک حرف بزنیم و غبغب به گلو بیاندازیم که همه در انتخابات شرکت کرده اند و فلانی را با چندین میلیون رأی به ریاست رسانده اند. اگر روزی برسد که ما حاضر نباشیم رأی خود را نه فقط با یک چلو کباب بلکه به صدها هزار دلار هم تاخت نزنیم، آن زمان است که باغرور می توان از انتخابات آزاد ودمکراتیک و آگاهی توده ها حرف زد. یک مثال بسیار ساده دیگر برای اثبات این که متأسفانه اکثر مردم هنوز در نا آگاهی مطلق به سر می برند، در اینجا می آورم. خوانندگان عزیز خوب به خاطر دارند که آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر به عنوان "فرزند امام" در انتخابات اولین ریاست جمهوری آن زمام بیش از سیزده میلیون رأی آوردند. همان آقای بنی صدر اکنون بسیار با سواد تر از آن وقت و چه بسا خیلی هم مردمی تر از آن موقع باشد. زیرا آن زمان طبق فرمان امامش می خواست که سربازان پوتین ها را از پا بیرون نیاورند تا کردستان را با خاک یکسان کنند، اما امروز فکر نمی کنم چنین کاری انجام دهند و حتا فکرش را هم نمی کنند. درهرصورت بشما قول می دهم باتبلیغاتی که در داخل ایران علیه ایشان شده و مردم بدون مطالعه آن را پذیرفته اند، اگرحتا این سیستم نیز از بین برود و ایشان خودرا مجددا کاندید ریاست جمهوری کنند، شاید صد هزار رأی هم نیاورند در عوض آن ملاحظه کردید که آقای احمدی نژاد گویا هفده یا نوزده میلیون رأی آورده بود!! پس تبلیغات و عوامفریبی و قبل ازهمه نا آگاهی از امور سیاسی فاجعه ها ببار می آورند که گاهی جبران نمودن آن غیر ممکن است.
چقدر خوب و زیباست که ما به آن اندازه از شهامت برخوردار می بودیم و واقعیت را به مردم می گفتیم. یعنی به مردم می گفتیم که انسان نمی تواند دمکرات باشد و دمکراتیک بیاندیشد، اگر مفهوم و معنای دمکراسی را درک نکند. انسان نمی تواند محبوبیت مردم را کسب کند اگر بر تری طلب باشد. انسان نمی تواند در عالم سیاست خوب و بد را تشخیص دهد، اگر حد اقل روزی یک مقدار از وقت استراحت خودرا درخدمت مسائل اجتماعی، مطالعه وکسب اطلاعات روزمره قرار ندهد. واقعیت امر این است که سیستمهای دیکتاتوری درگذشته ومحافظه کاران کنونی به هیچ وجه مایل نبوده و نیستند که مردم مسائل سیاسی را درک کنند و اکنون هم بسیار می کوشند، اکثریت مردم را نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی بی تفاوت نگاه دارند. چه بودجه هائی، در این راه از پول مالیات بده که مصرف نمی شود!
advertisement@gooya.com |
|
با این توصیف زندگی اجتماعی و در میان جمع زیستن، نیاز به کسب آگاهی به حقوق خود و دیگران دارد و بی تفاوتی بزرگترین لطمه را به آن می زند. بنا بر این کسب آگاهی سیاسی واجتماعی مانند غذا برای زنده ماندن، تغذیه افکار است و برای تصمیم گیری یک انسان آزاد اندیش لازم و ضروریست. ما نمی توانیم خود را دارای نظر و عقیده بدانیم، اگر با مسائل سیاسی و اجتماعی کلنجار نرویم. بسیار بجا و نیک است، که خودرا بیجهت فریب ندهیم. اگر کسی به قول معروف خواست هندوانه زیر بغل ما بزند و تعریف و تمجید دروغ از ما بکند (چون فقط خود ما می توانیم تشخیص بدهیم تا چه اندازه تعریف و تمجید آن فرد غیر واقعی است)، باید گفت: خودتی! خلاصه کلام اگر ما تمرین نکنیم، چیزی یاد نخواهیم گرفت و تقصیر یک بخش از به وجود آمدن فاجعات نظیر این انتخاب ها از جورج دبلیو بوش گرفته تا احمدی نژاد و حماس و غیره بر دوش خود ما خواهد ماند. بسیاری از هموطنان می گویند: "ما مرتب اخبار را گوش می کنیم و روزنامه را می خوانیم و از اوضاع مطلع هستیم". این عملی است بسیار بجا و خوب، اما کافی نیست فقط به آنچه ازطرف حاکمین، حتا دمکرات ترین آنها، ازطریق برخی رسانه ها ارائه می شود، اکتفا نمود، بلکه باید بیشتر طلبید. باید هر واقعه و مشکل اجتماعی را از آن خود دانست و از وقایع و تحولات خوب حمایت نمود و در رفع مشکلات کوشید و خودرا سهیم دانست و باید گامی در مسیر بهبودی کل جامعه بر داشت که جلو این فاجعه ها گرفته شود. بنده و امثال تا کنون کاری نکرده ایم که حاکمین و برتری طلبان جویای قدرت از ما خوششان بیاید و چه بسا با خواندن چنین مطالبی از من نوعی متنفر می شوند، اما صراحتا به شما عزیزان هموطن می گویم: اگر در روند زندگی اجتماعی این گونه عمل نکنیم، یعنی نه فقط از حق خود گذشته ایم بلکه حق دیگران را نیز ضایع نموده ایم و هر اتفاق بدی بیافتد مقصر خواهیم بود، همان گونه که نیروهای لیبرال و نوکیسه های رشوه بگیر فلسطینی حاکم و راستگرایان برتری طلب اسرائیلی در ببار آوردن فاجعه پیروزی حماس سهیم اند. همنشین بهار یکی از هموطنان دلسوز در مطلبی که توی سایت پیک ایران آمده، پرسشی را در رابطه با دمکراسی و انتخابات فلسطینیان مطرح کرده اند که بسیار بجا است، مبنی بر اینکه: "اگر فردا روز، نوبت ما فرا رسيد و در يک انتخابات آزاد، توده های روستائی و کنارشهری ايران به امثال حماس رأی دادند و آنها برنده شدند- چه برخوردی خواهيم داشت؟ قواعد بازی را میپذيريم يا بازی را بالکل به هم می زنيم؟"
اگر چه اکنون با انتخاب احمدی نژاد، حکومت ایران دست کمی از حماس بدون پرچم سبز ندارد، ولی این هموطن گرامی درست می پرسند. آیا باید این چنین انتخابات آزادی را پذیرفت؟ به نظر من چیزی که در این نوع انتخابها دیده نمی شود، آزادی است. آزادی از قید و بند نا آگاهی. اگر ما در روند زندگی اجتماعی این گونه عمل کنیم که به آگاهی سیاسی ارج نهیم و هر اتفاقی را از آن خود بدانیم، بنا بر این به ما خواهند گفت یک انسان دارای عقیده، و ما قادر خواهیم بود در بحثها به درستی اظهار نظر کنیم. آن وقت است که جورج دبلیو بوشها، احمدی نژادها و ملا عمرها و پینوشه ها و این گونه جانوران شانس حاکمیت و ریاست بر ما را بدست نخواهند آورد. پس مائیم به اینها امکان آقائی و ریاست را می دهیم، مائیم که با ندانم کاری و یابی تفاوتی درمقابل نیرنگ دیگران، حماس و طالبان را به قدرت می رسانیم، بله مائیم.
هایدلبرگ 30 ژانویه 2006
دکتر گلمراد مرادی
Dr.GolmoradMoradi@t-online.de