به دنبال اظهارات آقای مصباح یزدی در هفته نامه ی پرتو سخن در ارتباط با لزوم برقراری حکومت اسلامی بجای جمهوری اسلامی در ایران با استناد به این نکته که منظور اصلی بنیان گذار جمهوری اسلامی نیز بر همین پایه استوار بوده و وی بدلیل جو حاکم بر آن زمان این عقیده را نی توانسته عنوان نماید, بار دیگر این بحث را در میان نخبه گان جناح های سیاسی در ایران به میان آورد که در حقیقت بر داشت واقعی آیت الله خمینی ازذکر این سخن که: "جمهوری اسلامی ایران, نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر" چه بوده. و آیا وی اسلامیت را بر جمهوریت نظام ترجیح می داده یعنی همان تعبیری که آقای مصباح یزدی از آن اقتباس می کند یا اینکه نقش مردم و جمهوریت در آن اولا تر از اسلامیت است و در بزنگاه های حساس که اتفاقا در این مواقع نظریات و تئوری های فلسفی کار بری خود را نمایان می سازند, این مردم هستند که تصمیم نهایی را اتخاذ می کنند. البته در این حوزه بحث های فراوانی بین کارشناسان و نظریه پردازان در گرفته که همگی کم و بیش با آن آشنا هستیم. اما مشکلی که بحث را پیچیده و بدان تداوم می بخشد عدم شفافیت مسئولان در موضع گیری خود نسبت به مقوله ی مورد بحث و در نتیجه بوجود آمدن تفاصیر متفاوت از موضوع مورد بحث است. این خود پدید آمدن خلاء تئوریک در حوزه ی علم را موجب شده و دستاویزی می شود جهت عدم پایبندی مجریان و دست اندر کاران به قواعد و قوانین موجود در جامعه. نبود شفافیت در حقیقت آفتیست که در بسیاری از زمینه ها در کشور وجود دارد و مشکلات فراوانی را نیز با خود به همراه می آورد. اصولا یکی از تفاوت های اساسی جامعه ی مدرن با جامعه ی سنتی در همین شفافیت در موضع گیری ها و سخنان افراد است که شاید آقای خاتمی نیز در پی تحقق آن بود اما هرگز موفق به انجام آن نشد. سخنان آقای ابطحی رئیس دفتر وی در این ارتباط می تواند گویای این حقیقت در ساختار سیاسی ایران باشد که در وبلاگ خود بدان اشاره داشته است. او می گوید: " به نظر می آید که یکی از بزرگترین موانع توسعه سیاسی در جامعه ، ناشی از نقاب های چند لایه شخصیت های سیاسی است.در واقع در جامعه سیاسی ایران برخلاف کشورهای مدرن و توسعه یافته، شخصیت های سیاسی نقاب دار بر جامعه حکومت میکنند، نه احزاب يا اندیشه های منسجم حزبی. بر این اساس هر شخصیت سیاسی درايران بر چهره خود یک نقاب تو در تو مینهد و پیوسته این نقاب را به اقتضای شرایط سیاسی، تغییر میدهد."
نگاهی به گذشته
رجوع به اتفاقات رخ داده طی سال های بعد از انقلاب, می تواند به درک صحیح و ریشه یابی مسئله, کمک کند. بعد از پیروزی انقلاب در سال57 نظام سیاسی نو پای ایران شاهد در گیری های فراوانی در جهت بدست گرفتن قدرت بین گروه های مختلف شرکت کننده در انقلاب بود. به فاصله ی کوتاهی پس از این نزاع ها بود که جنگ شروع شد و عملا مناسبات عادی جامعه را تحت شعاع خود قرار داد وشرایط فوق العاده در کشور اعلام گردید. این اتفاق بهانه ای شد بر بسته شدن فضای سیاسی جامعه تا سال 68. انتخابات در این سال با توجه به شرایط کشور پس از جنگ, بدون حضور محسوس توده ی مردم و در قالب رقابت های درون حزبی و خودی های نظام انجام گرفت و هاشمی رفسنجانی که رییس مجلس و گرداننده ی اصلی جبهه های جنگ بود در یک رقابت یک طرفه و بدون داشتن رقیبی سر سخت سکان قدرت را در دست گرفت و دو دوره ی پیا پی در این پست باقی ماند. در این دوران بود که کشور از حالت فوق العاده ی پس از جنگ بیرون آمد و میل به نیاز های ثانویه اجتماعی همچون آزادی های مدنی و سیاسی که از اهداف اصلی انقلاب بود, بتدریج بین قشر تحصیل کرده و روشن فکر مردم نمایان گردید. بدین ترتیب انتخابات سال 76می رفت که با حضور و مشارکت بیش از پیش مردم برگزار شود. در این زمان بود که اتفاقی جدید در ایران پس از انقلاب به وقوع پیوست و در انتخابات کسی پیروز شد که حاکمیت انتظارآنرا نداشت. خاتمی با وجود به اینکه خود روحانی و از نزدیکان و خودی های نظام بود - البته با تفاوت هایی در دید گاه و نظریات - در انتخابات پیروز درآمد و شد نماینده ی جمهور نظام حاکم.
نظریات و دیدگاه های خاتمی با بسیاری از مناسبات جاری در نظام حاکم در تعارض بود و این شد که بعد از گذشت مدت زمان کوتاهی, افرادی که ارکان اصلی قدرت را در دست داشتند, با عنایت به این گفته ی بنیان گذار انقلاب که گفته بود" مبادا اجازه دهید که این انقلاب بدست نا اهلان بیافتد" با تمام قوا با نمایند ه یا بعبارتی با شیوه ای که مردم برگزیده بودند, به مقابله پرداخته و با تاسی از وجه دیگر نظام که اسلامیت آن باشد, سعی در کنترل آن دیگری نمودند. تا جاییکه وی عملا به یک رییس جمهور بی اختیار و بی اراده تبدیل و اولین تجربه ی دموکراتیک نظام با شکست روبرو شد.این شکست اما برای طرف پیروز میدان, تجربه ای شیرین به حساب آمد. تجربه ای که می توان از این پس نیز با آن پله های دیگر را نیز پیمود و مشکل چندانی هم پیش نخواهد آمد.
advertisement@gooya.com |
|
جدال استادان و شاگردان
اما این روز ها بخشی از اعتلاف کننده گان گذشته که در بازی یاد شده پیروز میدان بودند و برد شیرینی هم نصیب کردند, در فکر ادامه ای بازی یاد شده هستند. آنها در این اندیشه اند که حال که پله ی اول را به راحتی پشت سر نهاده اند , پله های دیگر را چرا نه؟ اما طرف مقابل که نقش استادی در بازی گذشته را داشته و تمام فوت و فن بازی را نیز به شاگردان یاد داده اند, احساس خطر کرده در فکر تغییر قوانین بار دیگر به نفع خود هستند. اینجاست که جمهوریت دگربار بنا به ختابه ا ی دیگر از بنیان گذار انقلاب که گفته "میزان رای ملت است", باید ارج بیند و قدر نگهداشته شود و تخطی از آن خطایی است نابخشودنی و این داستان به این شکل ادامه می یابد تا سر انجام کدام یک از طرفین پیروز از میدان درآیند.
این همان آفتیست که در ساختار سیاسی سنتی اصولا با آن مواجه می شویم . بطوریکه افراد با تغییر قوانین, بطور کوتاه مدت شرایط را به نفع خود عوض می کنند, غافل از آن که باید منتظر پیامد های سنگین تر عدم پایبندی به قواعد بازیی باشند که نامش دموکراسی است. چرا که دیگران نیز خواه نا خواه از همان شیوه به نفع خود و برای رسیدن به اهداف خود استفاده خواهند کرد. این نکته ایست که عاقلان در پایبندی افراد و مسئولان به قواعد دموکراسی گوش زد می کنند.