ebrahimisin@yahoo.fr
برخلاف ادعای طرفداران سلطنت، در عصرپادشاهی پهلوی سرعت توسعه فرهنگ خرافات در جامعه کاهش پیدا نکرد، بلکه خرافاتی که «سلطنت موهبت الهی » بیرق آن را می کشید، گسترش یافت، و زمینه ساز آن رویائی شد که در زمان شاه سلطان حسین صفوی، آیت الله مجلسی داشت، یعنی سلطنت روحانیت تا ظهورامام زمان! روحانیون نواندیش شیعه، حداقل یک قرن از نواندیشان دینی اهل سنت عقب اند و بعلاوه، کانون نواندیشی دینی نه درقم ایران، که در لبنان است. آن گروه بسیجی که اکنون به 300 هزار رسیده و به حزب پادگانی مشهور شده است، می خواهد جانشین 30 هزار قزلباش شاهان خون ریز و زن باره صفوی شود.
***
« من در هر روز مرد دیگری هستم.» این را نه داروین، هگل گفته است و نه مارکس که دگرگونی انسان، تاریخ و جامعه را در زیر ذره بین خود داشتند، بلکه آقای بروجردی مرجع بزرگ شیعیان نیم قرن پیش گفته است، تا زمانی که وی زنده بود کلمه اول و آخر مراجع در مقابل و یا اگر دقیق ترگفته شود در کنار حکومت از زبان و قلم وی بیرون می آمد.
این نقل قول را آقای منتظری شاگرد ایشان در مصاحبه با خبرگزاری رویترز و در پاسخ این پرسش که شما در تنظیم قانون اساسی نقش زیادی داشتید آورده است:
ـ بلي من در تدوين قانون اساسي اول نقش زيادي داشتم . ولي اولا در آن شرايط موقعيت و قداست و نفوذ معنوي مرحوم آيت الله خميني مطرح بود، و ما هم تجربه قانون نويسي نداشتيم و امروز در اثر تجربه به نكاتي توجه پيدا كرديم كه آن روز توجه نداشتيم . روزي به آيت الله العظمي بروجردي گفتم : شما سابقا مطلب ديگري فرموديد. ايشان فرمودند: "انا كل يوم رجل" من در هر روز مرد ديگري هستم . ثانيا، ولايت مطلقه در قانون اساسي اول، نبود و بعدا آقايان آن را در بازنگري اضافه كردند و من به آن رأي ندادم .»
این مطلب نقل شده از آقایان بروجردی و منتظری که هر دو در ردیف مراجع تقلید و روحانیت سنتی شیعه قرار می گیرند. متاسفانه مرا مجاز نمی کند که بگویم روحانیون سنتی شیعه توانسته اند بر اساس اجتهاد، خود را با تحولات جامعه سازگار کرده باشند، بلکه فقط می توان گفت؛ واقعیات سرسخت جامعه ی همواره در حال دگرگونی، شماری از آنان را به تسلیم، معدودی را به شورش متحجرانه و برخی را به بازبینی مسایل در چارچوب احادیث و روایات و فقط اندکی را به تطور و تحول در حقوق عمومی فقه واداشته است؛ که آنان هم پیوسته مغضوب حکومت ها و روحانیت وابسته به آنها شده اند. چه قبل و چه بعد از انقلاب.
ریشه های فکری بنیادگرایان اسلامی ـ چه شیعه و چه سنی ـ با قرار گرفتن ایران در تعارض شدید با جامعه جهانی، به گونه ای است که خطر همراهی و همکاری بنیادگرایان ایرانی با طالبان و القاعده پیوسته می توانسته تشدید شود و با توجه به این که بنیادگرایان اسلامی در ایران اکنون به اهرمهای دولتی هم دسترسی دارند، احتمال و امکان چنین همکاری برای ایران، منطقه و جهان بسیار خطرناک است. این چکیده نخستین مقاله از سه مقاله ایست که دراین باب تهیه کرده ام. در مقاله دوم سنتگرائی در تشیع، نحوه پیدایش شیعه اثنی عشری ، و اساس تفکر آنان در باره حکومت و نظریه ولایت انتصابی مطلق فقیه را بررسی کردم. اکنون بخش سوم و آخر را می خوانید که اختصاص به مسلمانان نوگرا دارد.
در برابر بنیادگرایان مسلمان که به نمونه برداری از حاکمان نخستین اسلامی الگوبرداری از حکومت و جنگ در جبهه اولیه اسلامی در مدینه می پردازند مسلمانان نوگرا قرار دارند که ترکیب سه گانه بنیادگران، سنت گرایان و نوگرایان قرار می گیرند که هریک برنامه های سیاسی و اجتماعی خود را متکی بر قرآن و حدیث می دانند. این نوگرایان اسلامی به دودسته تقسیم می شوند:
گروه نخست، مسلمانان نوگرایی هستند که مانند بنیادگرایان اعتقاد به همه جهانی وهمه زمانی و سیاسی بودن اسلام دارند ولی درجستجوی ماهیت و ذات این دین و تبلیغ آن می باشند و درنتیجه در رجوع به قرآن و احادیث معتبر کارکرد آن در زمانهای گذشته را به آنزمان مربوط می دانند و اعتقاد دارند هرزمان باید آن ذات و معنای اصلی را با مقتضیات زمان هماهنگ کرد. این گروه کماکان به اسلام سیاسی اعتقاد دارند و در نوشته ها و سخنان خود به آیاتی از قرآن متکی هستند که این هماهنگی با شرایط زمان را کم زحمت تر می کند؛ برای پذیرش تنوع عقاید و تکثر اجتماعی و سیاسی که زیربنای دموکراسی و حقوق بشر حساب می شود این آیه ها در نظر دارند:
« ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.»1
« اگر خدا می خواست، قطعا همه مردم را امت واحدی قرار می داد، ولیکن دائم همه اقوام وملل در اختلاف خواهند بود... وبرای همین آفریده شده اند.»2
«کار دین به اجبار نیست؛ راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن گردید پس هر که از راه کفر و سرکشی برگردد و به راه ایمان و پرستش خدا گراید به رشته محکم و استواری چنگ زده که هرگز نخواهد گسست و خداوند به هرچه خلق گویند و کنند شنوا و داناست.»3
« همانا آنان که گرویدند و آنان که یهود شدند و ستاره پرستان و نصارا و کسی که به خدای و روز واپسین گروید و کاری شایسته کرد بیمی برایشان نیست و ایشان اندوهناک نخواهند شد.»4
«اگر خداوند می خواست آن چه در روی زمین بود جملگی ایمان می آوردند. پس آیا تو آنها را با اکراه مجبور به گرویدن می کنی؟»5
فقیهان و مفسران قرآن و متکلمان اسلامی در برابر تناقضات موجود در قرآن که از زمان تدوین آن بنیادگرایان، سنت گرایان و نوگرایان همواره موافق اخبار و یا رای خود در آن آیه ای را یا فته اند؛ مساله نسخ در نزول آیات قرآن را مطرح می کنند و می گویند برخی از «وحی» ها به طور موقت بر پیامبر نازل شده و بر اثر «وحی» های دیگر و در زمانی دیگر و احتمالا مکانی دیگر نسخ شده است. و به آیه 106 از سوره بقره استناد می کنند:
«هرچه از آیات قرآن را نسخ کنیم و یا باز پس داریم( حکم آن را متروک سازیم) بهتر از آن یا مانند آن را می آوریم. آیا نمی دانی خدا بر هر چیز قادر است.»
مثلا اگر به آخرین آیه هایی که از قرآن در باره پذیرش یهودیان، زرتشتیان و مسیحیان در سوره مائده در این جا آمد توجه کنیم، در تناقض کامل با آیه دیگر همان سوره مائده یعنی شماره 48 است که می گوید:
« ای اهل ایمان، یهود و نصاری را بدوستی مگیرید. بعضی ازآنان دوستدار بعضی دیگرند و هر که از شما مومنان با آنها دوستی کند به حقیقت از آن ها خواهد بود و همانا خدا ستمکاران را هدایت نخواهد کرد.»
یعنی این آیه 48 سوره مائده که دوستی با یکتاپرستان دیگر را نهی می کند ناسخ است و آیه 69 منسوخ و معدودی هم می گویند برعکس. و شماری از مفسران هم می گویند آیه 85 سوره آل عمران ناسخ است که می گوید :
« وهر کس غیر از اسلام دینی دیگر اختیار کند هرگز از وی پذیرفته نشود و او در آخرت از زیانکاران است.»
نگارنده با تمام تلاشهایش در مورد تفسیر قرآن و کلام اسلامی ، قادر نیست بر له و یا علیه آن وارد سخن شود؛ ولی این فرضیه را مطرح می کند اگر تحول و تطوری عمیق دردین اسلام مانند دین مسیحیت اتفاق بیافتد، احتمالا با تدوین متن قرآن ناسخی در سده های آینده خواهد بود که....
در هر صورت تاکنون چنین اتفاقی نیافتاده است و مسلمانان نوگرا با تکیه بر آیاتی که رابطه بدون اکراه با دین و پذیرفتن تفاوتهای موجود در بین انسانها و عقاید آنان، نظریات خود را طرح می کنند و بنیاد گرایان هم بر اساس آیاتی که در بخش اول این مقاله(ترور در اسلام...) آورده شد طرحهای خودکشی و دیگرکشی تروریستی خود را پیش می برند. و روحانیت سنتی هم حتا با «هر روز مرد دیگری شدن» کماکان پس از قرنها مشغول مباحثه احادیث و اخبار است و تغییر و تحول آن با سرعت تطور جامعه جهانی همخوانی ندارد.
اما گروه دوم مسلمانان نوگرا که در برابر بنیادگرایان قرار گرفته اند، آنانی هستند که اعتقادی به اسلام سیاسی ندارند و اعتقاد دارند نبوت حضرت محمد الهی بود و نه عرفی و برای حکومت کردن. بر اساس این اعتقاد غیر قابل تغییر(دگم) که حضرت محمد پیامبر اسلام خاتم النبین یعنی آخرین پیامبر است، اعتقاد دارند پس از درگذشت ایشان رابطه مسلمانان و خداوند مستقیم و بدون واسطه شده است. چنانکه در مائده آخرین سوره ( از لحاظ زمانی ) قرآن تاکید شده است خداوند دین خود را کامل کرده است. به زبان ساده تر بگویم، پس از درگذشت پیامبر اسلام هرکس ادعا کند که از طرف خداوند برای نبوت و یا خلافت و امامت گزیده شده است دروغ است. البته در زمان خلفای راشدین نیز کسی ادعای رسیدن وحی به خود را نداشت یعنی در دوران 4 امیرالمومنین نخستین مسلمانان(ابوبکر،عمر،عثمان وعلی) ، که از سوی همه به نیکی شناخته شده اند و مورد احترام همه مسلمانان ـ جز تشیع امامیه ـ هستند، کسی اظهار نازل شدن وحی بر خود را نکرد. و همانطور که شرح گفتگو های مهاجرین و انصار در مسجد سقیفیه در کتاب های تاریخی نشان می دهد، انتخاب و بیعت با ابوبکر برای ادامه حکومت عرفی مدینه و بالطبع تمام مسلمین بوده است. ابن خلدون در توضیح شرایط خلیفه، عدالت، کفایت، توانایی جسمی می نویسد حتا اجتهاد به عنوان یکی از ویژگی های خلافت در تاریخ اسلام مورد توجه نبوده است.
به قول ابن ابی الحدید البته از دیدگاه انتقادی در شرح نهج البلاغه «آن مردم خلافت را درشمار معالم دینی همچون نماز و روزه نمی دانستند بلکه امور دنیوی و درشمار مسایلی چون امارت بلاد، تدبیرجنگ و سیاست رعیت می دانستند و در این مورد نیز اگر مصلحت می دیدند مخالفت با نص رسول خدا را جایز می شمردند. . به عنوان مثال پیامبر دستور داد تا ابوبکر وعمر هم با سپاه اسامه به فتح شام بروند ولی آنان چون آن را به مصلحت حکومت نمی دانستند نرفتند و پیامبر هم زنده بود و مخالفتی نکرد. حتا پس از درگذشت پیامبر آنان دربسیاری از موارد که در قرآن و سنت نیامده بود به آرای خود عمل می کردند.»
این گروه از متفکرین اسلامی ضمن جدا کردن مقوله نبوت از حکومت و خلافت تلاش می کنند ثابت کنند که حکومت یک مقوله عرفی است و به دین و مذهب از این جهت ارتباط دارد که مسلمانان در آسایش و رفاه و آزادی قرارگیرند. و البته مبارزه می کنند که حکومت ها به اعتقاد ساکنین سرزمین خود که مسلمان هستند توجه کند ولی از تحمیل حقوق عمومی اسلامی بر حکومت پرهیز دارند. این تفکر، سازگارترین شکل اسلام را در یک جامعه مدرن خواستاراست، و پس از انحلال خلافت از سوی جمهوریخواهان ترک، در ترکیه و مصر و سایرکشور های مسلمان منتشر شد.
یکی از منتقدان با نفوذ تجدید خلافت و حکومت دینی فقیه برجسته مصری علی عبدالرزاق، شیخ الازهر بود که زمان جنگ جهانی اول قاضی القضات مصر بود. با این که نوشته هایش توقیف و از هیات علمای طراز اول الازهر اخراج شد.؛ ولی کتاب «الاسلام و اصول الحکم» بار ها در کشور های اسلامی چاپ شد. اگر نظریات شیخ علی عبدالرزاق را بتوان نخستین حرکت فکری نوگرایی از سوی عالمان اسلامی حساب کرد، مخالفان وی را طیفی از رشید رضا ناشر نشریه المنار تا محمد عبده از هواداران جمال الدین افغانی بودند که برای احیای خلافت اسلامی می کوشیدند، در تکوین پایه های فکری بنیاد گرایی اخوان المسلمین، واز آن طریق نظریه پردازان « ولایت فقیه» را هم تغذیه کردند. شیخ علی عبدالرزاق در کتاب یاد شده می نویسد:
«شما اگر کتاب خدا را در دست بگیرید. از سوره «فاتحه الکتاب» تا سوره «ناس» به هرکجای آیات نظر کنید، در باره امامت عامه یا خلافت در آن چیزی نمی بینید و چگونه است کتابی که در تفضیل دین از هیچ چیز فروگذار نکرده است،اشاره به موضوع خلافت ندارد؟.. زعامت پیامبر یک زعامت دینی بود که از طریق رسالت شکل گرفته بود که با وفات او پایان یافت. او هیچکس را در رهبری سیاسی جانشین خود قرار نداد، کما این که احدی را در امر رسالت جانشین بعد از خود تلقی نکرد. بنابر این زعامت بعد از آن حضرت شکل جدیدی از رهبری بود که با آنچه از ویژگی های زعامت رسول خدا می شناسیم تفاوت دارد. و رهبری بعد از پیامبر متصل به رسالت و قائم به دین نبوده است و نمی توان آن را چیزی بیشتر یا کمتر از رهبری مدنی و یا سیاسی تلقی نمود.»7
این تقسیم بندی نگرش مسلمانان به حکومت اگر در خطوط کلی بطور کامل و روشن در همه کشور های اسلامی قابل مشاهده است، با توجه به شرایط تاریخی و جغرافیای سیاسی کشور ها، وزن هریک از گروههای ترکیب کننده در آن نسبت به دیگران تغییر پیدا می کند. آن چه مربوط به کشور های شیعه نشین است، در این مذهب مساله امامت یکی از اصول دین است، به همین علت نقش مهمی در دیدگاه متفکران و عالمان نسبت به حکومت دارد که بخش دوم این مقاله به آن اختصاص داشت و همانطور که گفته شد؛ امامت سیاسی مانع بزرگی برای غیر سیاسی کردن مذهب و همفکری روشنفکران شیعه با بقیه متفکران نوگرای جهان اسلام است. نویسندگان شیعه به محض آن که از جداسازی نهاد حکومت و نهاد دین گفتگو می کنند مورد بدگمانی بخش اعظم فقها و روحانیون و حتا تکفیر آنان قرار می گیرند و در این مورد اخبار و احادیث زیادی وجود دارد که به این بدگمانی کمک می کند. در محاکمات روشنفکران مسلمان در داد گاههای جمهوری اسلامی و نقد نظریات این نوگرایان در نشریات بنیادگرایان در ایران، بار ها به این روایات و احادیث رجوع شده است که بسیار فراوان است. و هرکس برای متهم کردن دیگری می تواند نکته ای را در آن پیدا کند. باید توجه داشت که جمع آوری حدیث در میان شیعیان روش تکنیکی سنتی و نسبتا علمی اهل تسنن را نداشته است.
عالمان اهل سنت صاحب دو کتاب معتبر«حدیث» هستند که در میانه قرن سوم هجری تدوین یافته اند. یکی از آنها«الجامع الصحیح» نام دارد که دربرگیرنده7250 حدیث است و محمدبخاری از میان 600000 حدیث آن ها را درست تشخیص داده و جمع آوری کرده است. و دومی «الصحیح» مسلم بن حجاج نیشابوری است که دربرگیرنده 12000 حدیث است که از میان 300000 حدیث برگزیده است. جالب است بدانیم که ابوحنیفه فقیه برجسته و موسس مذهب حنفی از مجموع همه احادیث شیعه و سنی فقط 17 حدیث را معتبر می داند!! و بقیه را ساخته و پرداخته ناقلان می پندارد.
اما در مقابل دو کتاب «الصحیح» اهل تسنن شماره حدیث«معتبر» شیعیان در مورد حکومت از شماره خارج است. با لیست برداری و شمارش شیخ حر آملی در کتاب «وسایل الشیعه» که فقیه مورد اعتماد و استناد دستگاه ولایت فقیه است، « شیعیان.. در دو قرن اول حیات خود و در دوران ائمه اطهارتنها شش هزار وششصد کتاب حدیثی تألیف کردند.»8 که البته اکثر آنها در دوره جعفر صادق، امام ششم شیعه اثنی عشری تدوین شده اند.
این که بنیادگرایان شیعی ادعا می کنند «درمورد همه چیز برنامه دارند.» شاید با توجه به این مجموعه احادیث است که از ترتیبات حامله کردن همسر برای این که پسر حاصل شود به نقل از جعفر صادق، تا خواندن آیت الله کرسی برای حفاظت از دزدی و دزدان ـ که ما در دوران بچگی وقتی در باغ می خوابیدیم می خواندیم ـ تا گفتگوی اژدهایی که در کتاب اصول کافی به روایت از محمد باقر «امام پنجم» آمده است که وارد مسجدی می شود که علی خلیفه چهارم مشغول خطبه بود و گویا «سینه کشان پای منبر رفت و روی دم خود ایستاد و سلام کرد و از ایشان اجازه تعیین خلیفه بر طایفه جن شد.» خلاصه از قصاص و دیات، نحوه انگشتری کردن به دست،احکام دخول، ریش گذاشتن، کفش پوشیدن و امورات دیگر «احادیث معتبر» یافت می شود. با توجه به این مطالب کار دشوار محققین و متفکرین شیعه برای درک سره از ناسره را درک خواهیم کرد.
علاوه بر آن تا قرن نهم در سراسر ایران مذاهب حنفی و شافعی از اهل سنت اکثریت داشت و شیعه دوازده امامی حتا در مقایسه با دیگر شیعیان یعنی زیدی و اسماعیلی در اقلیت بود. در نتیجه به ندرت از این کتابهای حدیث شیعه پیدا می شد تا مورد نقد و بررسی عالمان ایرانی قرار گیرد؛ به قول «احسن التواریخ» روملو در آغاز سلطنت صفوی در ایران فقط یک کتاب شیعه آنهم کتاب «قواعد الاحکام فی معرفت الحلال والحرام» حلی بوده است. ولی با به قدرت رسیدن فئودال های صفوی در ایران و تحمیل اجباری شیعه دوازده امامی به ضرب شمشیرسربازان قزلباش بر ایرانیان، سیل این کتابها به همراه «ملایان» از عراق عرب ، بحرین و منطقه جبل عامل لبنان به کشور ما سراریز شد و این کتابها که بهترینشان در سطح «حلیه ا لمتقین» مجلسی است تبدیل به کتاب های مرجع در کشورمان گشتند و آن «ملایان» هم، رییس العلما و شیخ الاسلام شدند. اگر از دو قرن سکوت پس از حمله اعراب به ایران در ایران گفتگو شود باید 5 قرن سکوت شیعه دوازده امامی که از دوران سلسله صفوی آغاز شده است را نیز به آن اضافه کرد که به ضرب شمشیر پادشاهان در پناه فقها بر ایرانیان تحمیل شده است. با این تفاوت که در دو قرن اول ایرانیان نمی نوشتند و شعر نمی گفتند ولی در این پنج قرن خرافات سروده و نوشته اند. اگر آثار منتشر شده توسط جنبش کمونیستی و ملی گرایان را از فرهنگ این دوره ایران برداریم، جز فرهنگ طالبانی و خرافات چیزی باقی نمی نماند. برعکس ادعای طرفداران سلطنت، در عصر پهلوی گسترش فرهنگ خرافات در جامعه کاهش نیافت.
در آغاز جوانی همراه دوستان چند جلسه ای در حسینیه ارشاد پای صحبت های دکتر شریعتی نشستم. از تصادف روزگار آخرین جلسه ای که بودم وی در باره تشیع صفوی و علوی صحبت می کرد. وقتی بیرون آمدیم ، من این سئوال را از دوستانم کردم، اگر میراث صفوی را از تشیع حذف کنیم از آن چه باقی می ماند؟ اکنون پس از گذشت سی وسه سال از آن شب و مشاهده 26 سال حکومت «ولایت امامی» بر پایه این اندیشه بنیادگرایی، کماکان همان پرسش پابر جاست. شاید همراه با یک پاسخ کوچک. مجادله فرزندان یک خانواده (علی پسر ابو طالب) با عموزادگان خود در خلافت اموی و پسر عمو های خود در خلافت عباسی برای تصرف خلافت از دست رفته است.
advertisement@gooya.com |
|
جالب است بدانیم که حتا در دوران سلطنت سلسله صفوی در ایران که پادشاهان خود را از نوادگان خانواده موسی کاظم امام شیعه دوازده امامی می دانستند و «علامه» مجلسی فقیه عالی مقام دستگاه شاه سلطان حسین صفوی**، که از فقیهان مرجع و مستند روحانیت «ولایت فقیه» است؛ اعتقاد داشت در کتاب های ائمه اطهار مشاهده کرده است که سلطنت آنان تا ظهور امام دوازدهم دوام خواهد آورد، در چنین حکومتی که قرار بود به ظهور امام غایب وصل شود؛ حکومت عرفی در دست سلطان بود و فقط حقوق قضایی وامورات شرعی جامعه در دست شیخ الاسلام قرار داشت که «علامه» مجلسی چند دهه صاحب این منصب در عصر شاه سلیمان صفوی و سلطان حسین صفوی بود. حتا در چنین دوره ای فقیهان به آرزوی تصرف حکومت که داشتند نرسیدند و «فقط» شریک حکومت سراسر ظلم شاهان زنباره وفاسد صفوی بودند ؛ اما در عصر خانواده پهلوی، وسعت گسترش خرافاتی که «سلطنت موهبت الهی » بیرق آن را می کشید به چنان حدی رسید که شرایط رسیدن این صنف به راس حکومت و قبضه تمام آن فراهم گردید.
همانطور که قبلا گفته شد، طرفداران نظریه اسلام سیاسی شاخه شیعی در نوگرایی و آن چه به مربوط به حقوق عمومی می شود یک قرن از نوگرایان اسلام سیاسی روشنفکران اهل سنت عقب تر هستند. احزاب و تشکل های سیاسی اسلامی در ایران از این محدودیت هایی که نظریه سیاسی «امامت و نیابت امامت» فراهم می کند مبرا نیستند و بهمین علت جلو رشد کمی و کیفی و تعالی اندیشه آنان گرفته می شود و بخش دوم نوگرایان مسلمان که اندیشه اسلام سیاسی را کنار گذاشته و وارد مبارزه و رقابت همپای احزاب عرفی شده اند این محدودیت ها را ندارند ولی میزان نفوذ آنان جز در میان طبقات مرفه جامعه بسیار ضعیف است.
جمیله کدیور در تز دکترای خود که به راهنمایی و مساعدت استادان برجسته ای آن را تهیه کرده است سیر تحول گفتمان سیاسی شیعه در ایران را بررسی کرده است9، محسن کدیور فقیه نوگرا و مغضوب دستگاه ولایت فقیه که یکی از کمک کنندگان وی در تهیه این تز هست، خود 8 سال قبل کتابی 10تحقیقی تالیف کرده است که «نظریه های دولت در فقه شیعه» نام دارد و با دسته بندی دقیق موضوعی و تاریخی تحول اندیشه فقه سیاسی شیعه را از غیبت کبری ( 329 ه.ق.)تا امروز آورده است. هر چند در هر دو کار از نظریات آقای خمینی جانبداری غیر علمی صورت گرفته است.
با توجه به این دو تحقیق و نگاهی به تغییراتی که در این عرصه طی بیش از هزار سال در فقه سیاسی شیعه پیش آمده است، کندی این تطور و عقب ماندگی مضمون آن از مقولات مدرن، بیش از هرچیزی نظر خواننده را جلب می کند.
نکته دیگری که در تاریخ تحول و تطور فقه سیاسی شیعی نظر را جلب می کند عقب ماندگی و نقش ترمزکننده فقهای ایرانی در این تحولات است. اندیشه های نوگرایانه بیشتر از سوی عالمان لبنانی مطرح شده است. بی شک وجود تکثر قومی و دینی لبنان برای پیدایش افکار پیشرو تر برای آنان موثر بوده است. در میان آنان نظریات شیخ محمد جواد مغنیه و شیخ محمد مهدی شمس الدین شاخص تر است. که به دولت انتخابی اسلامی اعتقاد دارند . یعنی همانی که اهل سنت از چهارده قرن پیش کما بیش به آن اعتقاد دارد. این قصه سر دراز دارد! دوباره به سراغ نوگرایان ایرانی خواهم آمد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* برای خواندن مقاله های اشاره شده سین. ابراهیمی در متن این مقاله، به این جا مراجعه کنید:
http://www.google.fr/search?hl=fr&lr=&q=+site:khabarnameh.gooya.com+ebrahimisin
** برای آگاهی از سرنوشت سلطان حسین صفوی رجوع کنید به مقاله بالهای اتمی پروانه و "مونیخ" تهران، سین.ابراهیمی
1ـ سوره حجرات آیه 13
2ـ سوره هود آیه های 118 و 119
3ـ سوره بقره آیه 256
4ـ سوره مائده آیه 69
5ـ سوره یونس آیه 99
6ـ سوره مائده آیه 48
7ـ سوره مائده آیه 44
8ـ وسایل الشیعه شیح حر عاملی صفحه 214
9ـ این تز با کمی تغییر و اصلاح به وسیله انتشارات طرح نو منتشر شده است.
10ـ نظریه های دولت در فقه شیعه انتشارات نشر نی