واقعیت این است که نظام سرمایه داری همچون هر نظام طبقاتی مبتنی بر حکمرانی اقلیت ثروتمند و بهره کش، قرابتی با حقوق توده مردم ، برابری و دمکراسی واقعی ندارد . اگر می بینیم که امروزه چه در حوزه تأمین اجتماعی و چه در حوزه حقوق و آزادیهای مدنی و سیاسی از " مواهب" معینی بر خورداریم، این نه ناشی از ذات و ظرفیت های بنیادی کاپیتالیسم، بلکه ناشی از عقب نشینی ناگزیر در برابر فشارجنبش های اجتماعی متنوع از جنبش کارگری و سوسیالیستی گرفته تا انواع جنبشهای مدنی بوده است .
در انقلاب کبیر فرانسه که افتخار به کرسی نشاندن اولین " اعلامیه حقوق بشر" را یدک می کشد، نه تنها نیمی از مردم یعنی زنان، از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن برخوردار نبودند، بلکه اکثریت قابل توجهی از مردان نیز که مالک و صاحب سرمایه نبودند از حقوق سیاسی محروم بودند. همین نابرابری مدنی را در اعلامیه استقلال آمریکا پس از پیروزی جنبش استقلال طلبانه علیه استعمار بریتانیا، شاهد هستیم ، با این تفاوت که نه تنها زنان و تهیدستان ، بلکه رنگین پوستان ( سیاهپوستان و بومیان موسوم به سرخ پوست و ....) نیز حتی اگر زمین و سرمایه ای در تملک میداشتند از حقوق اجتماعی برابر با مردان سفید پوست مالک، محروم بودند . و تاسف بار اینکه در آمریکا، هزار تا دو هزار سال پس از محو نظام برده داری در اروپا، آسیا و حتی آفریقا، نوعی نظام برده داری پدید آمد که محصول قرنها شبیخون مهاجران و مهاجمان سفید پوست به قبایل سیاهپوست آفریقا و انتقال اجباری وجنایتکارانه این " غنائم انسانی" به قاره آمریکا بود. در جریان این برده سازی های میلیونی، مالکان و سرمایه داران سفید پوست و اروپائی تبار ساکن آمریکا توانستند، به ثروتهای افسانه ای دست یابند. آنها پیش از این ، همین نسل کشی را در قبال بومیان (سرخپوستان) به مورد اجرا گذاشتند. اشغالگران اسپانیایی، پرتغالی ، انگلیسی و .... در طول پنج قرن از زمان کشف قاره آمریکا توسط کریستف کلمب ، ضمن غارت ثروتهای بومیان ، صدها هزار تن از آنها را قتل عام کردند . به نحوی که جمعیت بومیان به شدت کاهش یافت و به جماعت های کاملا منزوی و منکوب شده تبدیل شدند. در مورد سیاهپوستان نیز علیرغم لغو نظام برده داری در دهه 60 قرن نوزدهم ( که این نیز محصول جنبش های ضد برده داری در داخل و خارج از آمریکا و نیز بروز جنگ داخلی میان ایالات شمال و جنوب آمریکا بود) باز این تحول مثبت به معنای برسمیت شناختن حقوق شهروندی برابر برای آنها نبود . نژاد پرستی ، آپارتاید و تبعیضات سیستماتیک، در سراسر آمریکا بر سیاهپوستان و دیگر رنگین پوستان غیر اروپائی تبار اعمال می شد .
درکنار این تبعیضات " قانونی" و رسمی که توسط نهادهای دولتی، قضایی و انتظامی اعمال می شد، دستجات گوناگون نژاد پرست مسیحی سفید پوستان و از جمله کوکلوس کلانها، بطور روزانه مشغول کشتار و سر به نیست کردن و لینچ کردن سیاهپوستان و یا به آتش کشیدن خانه ها ، مزارع و اماکن کسب و کار آنها بودند. در آمریکای دهه 50 و 60 میلادی در شرایطی که جنگ جهانی دوم با شکست فاشیسم و نازیسم به پایان رسیده بود ، نوعی از افکار راسیستی امثال هیتلر ، بطور سیستماتیک در حال اجرا بود. یکی از این نوع جدا سازیها ی نژادی و تبعیض آمیز ، قانون استفاده از اتوبوسهای شهری بود .
برمبنای این قانون و " عرف" ، سیاهپوستان باید در صندلیهای عقب اتوبوس می نشستند و هر گاه سفید پوستی دنبال جا برای نشستن می گشت ، فرد سیاهپوست باید صندلی خود را به او پیشکش می کرد . اما در روز یک دسامبر 1955 زنی سپاهپوست از اهالی " مونت گومری " ایالت آلاباما بنام " رزا " ROSA تصمیم گرفت که دست به یک اقدام تاریخی بزند . او که بعنوان خیاط در یک فروشگاه بزرگ کار میکرد ، موقع برگشت به خانه، در خیابان " کلیولند" در شهر مونت گومری بر صندلی یک اتوبوس نشست و با خود عهد کرد که از این پس بجای مقاومت " پاسیو" مقاومت مدنی فعال را در پیش گیرد.
او پیش از این ، به سبک خود، جدائی سازی نژادی را بر نمی تابید. مثلاً در محل کار خود و دیگر ساختمانهای چند طبقه ، بجای استفاده از آسانسور که با تابلوی" فقط رنگین پوستان" و دیگری با " فقط سفید پوستان" مجزا شده بودند ، ترجیح میداد از پله استفاده کند تا زیر بار این تحقیر نرود. و یا ترجیح میداد تشنه به خانه برگردد اما از " شیر آب" مخصوص سیاهپوستان ننوشد. و یا خیلی مواقع پیاده به خانه بر میگشت تا سوار اتوبوسهای مبتنی بر جدائی نژادی نشود . اما در روز اول دسامبر 1955" رزا " مصمم شد که برزمد و این قانون مشمئز کننده را به چالش بگیرد .او حاضر نشد جای خود را به یک سفید پوست بدهد. لذا توسط راننده اتوبوس به دلیل زیر پا گذاشتن " قانون " تحویل دستگاه پلیس داده شد.
البته هر انسانی در یک شرایط نرمال و مبتنی بر برابری حقوقی، می تواند جای خود را به یک بیمار یا معلول ، مسن یا خردسال بدهد و از این کار انسانی خود لذت ببرد، اما در یک فضای راسیستی و مبتنی بر نا برابری، همانا حفظ جا است که ارزشهای نیکوی انسانی را قوام می بخشد. در دادگاهی که سیستم قضایی شهر مونت گومری با دستیاری پلیس نژاد پرست برای خانم رزا پارکز تشکیل داد، او محکوم شناخته شد و به پول آنزمان به پرداخت 10 دلار جریمه به اضافه پرداخت 4 دلار هزینه دادگاه !!! ملزم گردید . غافل از اینکه با این عمل خود، شعله های یک جنبش مدنی سراسری را در میان سیاهپوستان و حامیان سفید پوست مترقی آنها بر افروختند . در فردای این ماجرا، رزا به همراه پنجاه تن از فعالین سیاهپوست ( که در میان آنها مارتین لوتر کینگ جوان هم دیده می شد) طی نشستی ، تصمیم به بایکوت اتوبوسهای شهری در مونت گومری می گیرند . این بایکوت موفقیت آمیز 382 روز طول کشید و طی آن شرکت های اتوبوسرانی به ورشکستگی کشیده شدند . در طول این " نافرمانی مدنی"موفقیت آمیز ، نژاد پرستان با حمله به خانه ها و اماکن کسب و کار سیاهپوستان و یا ضرب و شتم آنها ، سعی درخفه کردن این جنبش مدنی داشتند، آنها حتی یکبار بطرف رزا تیراندازی کردند ولی تیرشان به هدف اصابت نکرد . رزا بعلاوه بدلیل همین مقاومت ، شغل خود را از دست داد. با این همه تربیت خانواده گی او به گونه ای بود که بر ارزشهای انسانی پای بفشارد .
رزا در 4 فوریه 1913 بدنیا آمد، مادر او که یک معلم بود ، امر آموزش او را تا 11 سالگی خودش بر عهده گرفت . بعد از آن رزا وارد مدارس ویژه سیاهپوستان شد . او در سن بیست سالگی با " ریموند پارکز" که در یک سلمانی کار می کرد، ازدواج کرد .بعد از ازدواج در کالج ایالتی آلاباما مشغول تحصیل گردید و سپس بعنوان یک خیاط و خدمتکار مشغول کار شد. او یکی از فعالین " موسسه ملی برای پیشرفت رنگین پوستان" ( NAACP ) و " لیگ رأی دهنده گان مونت گومری" بود. این تشکل به شهروندان سیاهپوست کمک میکرد که از مراحل سخت گیرانه دولت فدرال و دولت ایالتی برای ثبت نام رأی دهنده گان رنگین پوست ، عبور کنند.
رزا در سال 1943 بعنوان دبیر شعبه مونت گومری تشکل NAACP انتخاب شد. در سال 1955 – سالی که اقدام معروف خود را انجام داد- او 42 ساله بود و در جامعه سیاهپوست شهر ، بعنوان فردی محترم و قابل اعتماد شناخته شده بود . در سال 1957 – یکسال پس از لغو قانون جدا سازی نژادی در اتوبوسها توسط دادگاه عالی آمریکا- او وهمسرش به شهر دیترویت در ایالت میشیگان نقل مکان کردند ، جائی که او ضمن ادامه کار خیاطی، بعنوان مسئول جمع آوری کمک های مالی برای NAACP فعالیت های مثمر ثمری از خود نشان داد.
در سال 1965 او به استخدام یکی از نماینده گان کنگره آمریکا و یکی از فعالین حقوق مدنی بنام " ژان کان یرز" در آمد تا سر پرستی دفتر او را در شهر دیترویت بعهده داشته باشد.
advertisement@gooya.com |
|
بعد از فوت همسر رزا در سال 1987 او اقدام به ایجاد " انسیتو رزا و ریموند پارکز برای ترقی خود" نمود که عمدتاً یک برنامه تابستانی برای جوانان سیاهپوست و علاقه مندان دیگر ، ترتیب میداد که در آن، جوانان متعلق به نژادها و ملیتهای مختلف با تاریخ آمریکا و جنبش حقوق مدنی آشنا می شدند . اسم این تور و برنامه ،" مسیر آزادی " بود. این انسیتو اکنون نیز به همت دوستداران رزا و فعالین حقوق مدنی، به کار خود ادامه میدهد. با این وجود ، هم رزا و هم فعالین جنبش مدنی آمریکا واقف بوده و هستند که آنها علیرغم کسب دستاوردهای بزرگ، هنوز با اشکال گوناگون تبعیض و نابرابری روبرو هستند که باید به همت جنبش ها و تشکل های مردمی ، محو شوند.
رزا پارکز در یکی از مصاحبه های اخیر خود ضمن اشاره به این حقیقت تلخ می گوید : " برای من درد آور است که هنوز شاهد فعالیت کوکلوس کلانها و اقدامات راسیستی باشم. من فکر می کنم شما موقعی می توانید اظهار شادمانی کنید که به همه چیزهایی که نیاز دارید وخواستار آنید، دست یابید و چیز دیگری برای آرزو کردن وجود نداشته باشد . من هنوز به این پلّه نرسیده ام ".
متاسفانه قلب این انسان شریف در روز 24 اکتبر 2005 از تپش ایستاد ، اما جنبشی که او از آغازگران آن بود همچنان در تب و تاب است تا نابرابری را ریشه کن سازد .
یادش را با ادامه راهش گرامی بداریم !
--------------------------------------------------------------------------
منابع:
1- رهبر حقوق مدنی مُرد - نوشته Ezra Bilinkoff
2- زنی که یک ملت را تغییر داد – نوشته Kira Albin
3- کتاب " مقاومت آرام " – نوشته Rosa Parks - چاپ 1994 انتشارات Zonder Van