hamid_farkhondeh@hotmail.com
بعد از پیروزی محمود احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری و تشکیل کابینه او بسیاری از شخصیت ها و سازمان هایی که انتخابات را تحریم کردند به افشاگری در مورد اعضای کابینه جدید و سیاست ماجراجویانه دولت احمدی نژاد در مورد پرونده انرژی اتمی ایران پرداختند. انگار معلوم نبود که با انتخاب کاندیدای محافظه کاران به ریاست جمهوری، وزرایی که مستقیم یا غیرمستقیم در سرکوب ها دست داشته اند بر سر کار خواهند آمد و سرکوبگرانه عمل خواهند کرد چنانچه در کردستان کردند. معلوم بود کسانی که 26 سال است افتخارشان شعار مرگ بر امریکا، ایجاد تنش در روابط بین المللی و ماجراجویی در مورد پرونده صنایع هسته ای ایران بوده است به ادامه سیاست های مغایر با منافع ملی ایران نخواهند پرداخت و راهی جز ایجاد تنش در روابط بین المللی را دنبال نخواهد کرد. دور از انتظار نبود که با استقرار وزیر جدید ارشاد به جای مهاجرانی یا مسجد جامعی مزاحم کار کتابفروشی ها و کافی شاپ ها شوند، کاری که با بستن کافی شاپ کتابفروشی نشر چشمه و نشر ثالث آغاز کردند.
آنها که تا قبل از انتخابات همه نیرویشان صرف تشویق مردم برای عدم شرکت در انتخابات شد، از خطری که دست آوردهای اصلاحات را تهدید می کند گفتند و شروع به هشدار دادن کردند. در حالیکه قبل از انتخابات آن دستاوردها را یا چندان مهم نمی دانستند و یا اینکه از امکان به خطر افتادن آنها ارزیابی درستی نداشتند. به عنوان مثال بهروز خلیق از سازمان فدائیان خلق (اکثریت) و سردبیر نشریه اینترنتی "کار آن لاین" که در آستانه انتخابات در مقالات خویش از تحریم انتخابات دفاع می کرد بجای اینکه علاج واقعه را قبل از وقوع کرده باشد، بعد از پیروزی احمدی نژاد و تشکیل کابینه او در مقاله ای در این مورد می گوید:
"ما بعد از انتخابات با حاکميت يکدست راست افراطی روبرو هستيم. برنامه اين جريان بستن فضاهای موجود، تسلط برجامعه، کنترل نهادها و تشکلها و سوق دادن فضای سياسی و فرهنگی کشور بسوی انقباض است. اما ميزان پيشروی آنها بستگی به مقاومت جامعه مدنی و جامعه سياسی و فشارهای بين المللی دارد. اگر آنها با مقاومت جدی روبرو نشوند، در پيشبرد برنامه هايشان ترديد نخواهند کرد. بهمين خاطر مبرمترين اقدام در حال حاضر مقاومت و سازماندهی مقاومت است. تنها با نيروی مقاومت ميتوان از پيشروی راست افراطی جلوگيری کرد.
...بايد از روزنامه نگاران، فعالين سياسی و فرهنگی، از جنبش دانشجوئی، کارگری، زنان و فعالين مسائل ملی، از گروههای مختلف اجتماعی بويژه جوانان و زنان، از سازمانهای غيردولتی، تشکلهای مستقل صنفی و سرانجام از سازمانهای سياسی خواست که در مقابل پيشروی راست افراطی بايستند. امروز بايد پرچم مقاومت را برداشت و اجازه نداد که راست افراطی موفق شود که برنامه های خود را پيش ببرد. فردا دير خواهد بود."(1)
با توجه به واکنش هایی از این دست و نگاهی به دیگر نوشته ها و گفته های نیروهای سیاسی طرفدار
تحریم انتخابات، به جرات می توان گفت که بخش مهمی از تحریم کنندگان چه نیروهای سیاسی و چه بطور کلی در میان مردم و بخصوص جوانان کشور اگر می دانستند پیروز انتخابات محمود احمدی نژاد خواهد بود به نحو دیگری عمل می کردند و آنها نیز هرچند با اکراه به هاشمی رفسنجانی رای می دادند. واقعیت این است که بسیاری از آنان به نوعی اطمینان کاذب دست یافته بودند که هاشمی رفسنجانی برنده انتخابات است. در عین حال آنها نمی خواستند آستان مقدس آرمانگرایی خود را با رای دادن به رفسنجانی آلوده کنند. "بد" قرار بود به هرحال انتخاب شود و لزومی نداشت در این میان از وجیه المللگی خود مایه گذاشت. در زمانی که زمزمه های شرکت هاشمی رفسنجانی در انتخابات به گوش می رسید، دائی جان ناپلئونیسم چنان بر مقالات سیاسی برخی از تحلیلگران طرفدار تحریم سایه انداخته بود که همه اختلافات واقعی در صحنه سیاسی کشور بین جناح ها و شخصیت های مختلف را بازی هاشمی رفسنجانی و
خامنه ای برای گرم کردن تنور انتخابات می دیدند و حتی برخی از تحلیلگران چندین هفته مانده به انتخابات، رفسنجانی را رئیس جمهور آینده ایران نامیدند.
دکتر ناصر زرافشان نیز در مصاحبه ای با نشریه آلمانی "یونگه ولت" که متن فارسی آن اخیرا منتشر شده است(2)، نقطه نظرات خود را در مورد انتخابات ریاست جمهوری و پیروزی احمدی نژاد ابراز داشته است. ناصر زرافشان وکیل پرونده ملی قتل های زنجیره ای و نماد حق طلبی مردم ایران است در برابر حاکمان متجاوز به حقوق ملت. او به ناحق در بند است و وظیفه ما قبل از هر چیز تلاش برای کمک به رهائی او و دیگر زندانیان سیاسی است. نقد نوشته های یک زندانی سیاسی که حتی از بسیاری از حقوق زندانیان نیز محروم است آسان نیست. اما از آنجاکه ایشان تاکنون در طی دوران زندان خود هر چند گاهی اوقات به خاطر تضییقات زندان گاهی با تاخیر، خوشبختانه کم و بیش امکان انتشار نظرات خود در مورد مسائل سیاسی کشور را داشته است، به نقد نکاتی در مصاحبه اخیر ایشان می پردازم.
آقای زرافشان در مصاحبه خود مانند بسیاری از دیگر تحلیل گرانی که موافق تحریم انتخابات بودند، تاکید بسیاری دارد تا پیروزی احمدی نژاد را نتیجه آرای سلبی مردم یعنی نه گفتن به اصلاح طلبان و هاشمی رفسنجانی به حساب بیاورد. هرچند این گفته تا اندازه ای با واقعیت نزدیک است، اما احمدی نژاد چندان هم ناشناش نبود. اگر از نظر فردی شخص محمود احمدی نژاد چندان شناخته شده نبود اما تعلق جناحی او بعد از اینکه وی در پی شرکت بسیار کم مردم در انتخابات دور دوم شوراها در تهران با آرای کمتر از 10 درصد واجدین شرایط به سمت شهردار تهران انتخاب شد، مشخص بود و دست های پشت سرش ناشناخته نبودند، مردم از رفتار حزب الهی او در شهرداری تهران کم وبیش خبر داشتند، همچنان که از مشکوک بودن وی به مشارکت در قتل مخالفان سیاسی. از حرفهایش فهمیده بودند که به کدام جناح سیاسی وصل است و حامیانش کیستند. پس مردم علیرغم دارا نبودن شناختی عمیق از شخص احمدی نژاد ولی با آگاهی از تعلق جناحی وی، از سهم تقلب که بگذریم، او را به ریاست جمهوری برگزیدند. بخش بزرگی از 17 میلیون رای داده شده به وی را افرادی تشکیل می دادند که علیرغم اینکه از تعلق جناحی احمدی نژاد خبر داشتند، فریب وعده های عدالت اجتماعی وی را خوردند، بخشی از مردم شاید خسته از درگیری های سیاسی دو جناح در قدرت فکر کردند که اگر همه قدرت در دست جناحی که قدرت اصلی را در دست دارد باشد، نیروهای حاکمان صرف دعواها و خنثی کردن یکدیگر نخواهد شد و اوضاع اقتصادی کشور سامانی خواهد گرفت. عده ای دیگر نیز شاید همانطور که آقای زرافشان عقیده دارد، تلافی کردند. به خاطر وفادار نماندن محمد خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی به وعده های خود و یا به علت ویرانی اقتصادی که عصر سازندگی برایشان به ارمغان آورده بود در فکر تلافی بودند و با انتخاب احمدی نژاد هم از اصلاح طلبان و هم از هاشمی رفسنجانی انتقام گرفتند.
عده ای نیز احتمالا از سر درد و ناچاری به امید اینکه خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد احمدی نژاد را برگزیدند.
اما آقای زرافشان معتقد است که "... اين واکنش سلبی جامعه، يک واکنش کور بود و مثل گذشته در قالبی و زير پرچمی بيان شد که نه تنها مشکلات موجود را حل نمی کند، بلکه بر شدت اين بحران هم می افزايد." یعنی آقای زرافشان انتخاب احمدی نژاد را حرکتی کور از سوی مردم می داند. در همان حال ایشان از تحریم انتخابات کماکان دفاع می کند و در مورد آنهایی که آگاهانه انتخابات را تحریم کردند می گوید "... روی ديگر سکه را بخش وسيع ديگری تشکيل می دهند که آگاهانه واکنش نشان داده و با وقوف به اين که در ساختار موجود از هيچ کس که به عنوان رئيس جمهور انتخاب شود، کاری ساخته نيست انتخابات را تحريم و از ورود به اين بازی بی حاصل خودداری کردند." سوال اینجاست که آیا اگر از نظر آقای زرافشان افزوده شدن بر شدت بحران در جامعه که بر اثر حرکت کور مردم ناشی خواهد شد و به دیگر سخن روی کار آمدن راست افراطی به سود پیشبرد جامعه ایران به سوی مردمسالاری و عدالت اجتماعی نخواهد بود، پس چرا آن بخش روشن جامعه باید در روز انتخابات ریاست جمهوری برای اینکه حرکتی کور از سوی مردم انجام نگیرد یا شانس موفق شدنش کم باشد، برای مقابله با آن در صحنه انتخابات شرکت نکنند؟ چطور می شود احتمال انجام حرکت کور از سوی مردم را دید ولی مردم روشن و آگاه را به خانه نشستن در روز انتخابات دعوت کرد؟ آیا حرکت روشن، آگاهانه و مسئولانه عدم شرکت در انتخابات و باز گذاشتن فرصت برای انجام حرکت کور از سوی توده مردم است؟ فراموش نکنیم که چه بخواهیم و چه نخواهیم در روز انتخابات عملا هر رای داده نشده به رفسنجانی کمکی بود به پیروزی کاندیدای محافظه کاران همانطور که هر رای داده نشده به مصطفی معین در دور اول، کمک به دور دوم رفتن احمدی نژاد بود. کافی بود 10 درصد آن بیست میلیونی که در انتخابات شرکت نکردند آرای خود را به نفع معین به صندوق های رای می ریختند تا امروز شخص دیگری بجز احمدی نژاد بر صندلی ریاست جمهوری تکیه زده باشد. اینکه آقای زرافشان از انتخاب احمدی نژاد به عنوان حرکتی کور و "توهمی دیگر" که اوضاع را بدتر هم خواهد کرد نام می برد گویای این است که ایشان نیز آن زمانی که در پیام خویش مردم را به تحریم انتخابات دعوت کرد، هاشمی رفسنجانی را به احتمال زیاد پیشاپیش برنده دور دوم انتخابات می دانسته است. مگر اینکه بپذیریم خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد. آقای زرافشان در مورد انتخاب رئیس جمهور جدید معتقد است که "... تنها اتفاقی که افتاده اين است که يک مهره آن يعنی رئيس جمهور قبلی که هيچگاه صاحب قدرت واقعی نبود و عملکرد او و هوادرانش آن بود که بستری را درون ساختار قدرت به وجود آورند تا نارضائی ها و اعتراضات مردم به سوی آن بستر (خودی) هدايت شود و شکل جنبش های مستقلی را به خود نگيرد که نظام از آن غافل بماند، اکنون به اقتضای شرايط از مجموعه کنار گذاشته شده، و فردی با مشخصات ديگری جای او را گرفته است." اما به نظر نمی آید که آقای زرافشان حرکتی کور که نه تنها مشکلات را حل نمی کند بلکه بر شدت بحران جامعه نیز می انجامد را منشا و مسبب یک جنبش یا حرکت اجتماعی آگاهانه ارزیابی کند که نارضائی ها و اعتراضات مردم را به سوی یک بستر مستقل هدایت کند. چراکه اگر چنین کند که دیگر حرکتی کور نیست بلکه آن را می بایست انتخابی سنجیده و روشن دانست برای اینکه با بهره برداری از نابسمان تر شدن اوضاع، مبارزات اجتماعی مستقل مردم را سازمان داد و زودتر به نتیجه رسید.
البته پیروزی احمدی نژاد آنهایی را شادمان و امیدوار کرد که یا رویای سقوط جمهوری اسلامی به کمک نیروهای خارجی را در سر می پرورانند و یا بر خلاف همه شواهد، بخصوص در سا ل های اخیر در کشورهایی که به نظام هایی مردمسالار دست یافته اند، تشدید خفقان و بالاتر رفتن هزینه فعالیت های سیاسی را راهگشای حرکت اجتماعی مستقل برای رسیدن به دمکراسی و یا انقلابی دیگر برای رهایی از دست جمهوری اسلامی می دانند.
از دیگر نکاتی که ناصر زرافشان در مصاحبه خود با نشریه آلمانی "یونگه ولت" دوباره بر آن تاکید می کند عدم امکان اصلاح رژیم جمهوری اسلامی از درون است. او در نامه ای که حدود یکسال پیش در پاسخ به سعید حجاریان که طرح "فراخوان رفراندم قانون اساسی" را "هخائی" خوانده بود از اوین نوشت و همچنین در اطلاعیه ای که در بهار گذشته در آستانه انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری برای دعوت از مردم به تحریم انتخابات منتشر کرد، اصلاح ناپذیر بودن نظام را خاطر نشان ساخت و تاکید کرد حتی اگر انتخابات آزاد در جمهوری اسلامی انجام شود، در ساختار موجود کاری از رئیس جمهور ساخته نیست، نتیجتا امکانی برای اصلاح نظام وجود ندارد و اصلاح نظام از درون توهمی بیش نیست. آقای زرافشان چه در گفته ها و مصاحبه های قبلی خود و چه در پاسخی که به سعید حجاریان داد به درستی اصلاح طلبان حکومتی را به فرصت سوزی و روی گردانی از مردم علیرغم بیش از 22 میلیون رای متهم می کند. سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که چگونه می توان از یکسو اصلاح طلبان حکومتی و یا محمد خاتمی را به فرصت سوزی متهم کرد و در عین حال معتقد بود که اصلاح نظام با ساختار حقوقی موجود اصولا از درون امکان ندارد. وقتی که از دوره هشت ساله حاکمیت اصلاح طلبان به عنوان فرصت سوزی یاد می کنیم یعنی می شد راه دیگری در پیش گرفت. یعنی اگر اصلاحات هدایت گنندگانی با اراده و با برنامه داشت، سرنوشت دیگری در انتظار پروژه اصلاحات بود. یعنی مماشات، سستی و عدم قاطعیت مجموعه اصلاح طلبانی که قوای مجریه و مقننه را با پشتوانه بیش از 22 میلیون رای در دست داشتند و در حالیکه شرایط جهانی نیز به سود تحول مردمسالارانه در ایران بود، باعث شکست اصلاحات شد. اگر انتخابات آزاد هم نتواند کاری از پیش برد و اصولا اصلاح نظام امکان نداشته باشد پس چرا از محمد خاتمی و دیگر اصلاح طلبان حکومتی اصلا ایراد بگیریم؟
از دیگر نکات سوال برانگیز در مصاحبه ناصر زرافشان "لیبرال" نامیدن اصلاح طلبان است. ایشان هم برنامه های سیاسی- اقتصادی در دوران سازندگی و هم در دوران اصلاحات را اقدامات و سیاست های لیبرالی می نامد. ناصر زرافشان عمدتا اصلاح طلبان و اقداماتشان را با عباراتی نظیر "حضرات لیبرال ها از هر رنگ و با هر تابلو"، "سیاست های نو لیبرال و نمایندگان وطنی آنها"، "افاضات نولیبرالی"، "شیوه ها ی آبکی و نمایشی اما توخالی لیبرال ها"، "نیروهای چپ و دمکراتیک که طی سال های گذشته جذب یا تسلیم موهومات لیبرالی شده اند"، "جریان های لیبرالی"، "جریان لیبرال نیم بند جبون در ساختار قدرت"، "توهمات لیبرالی و مسخ شدگی" و "جو لیبرالی در اپوزیسیون قانونی و مجاز در سال های اخیر" توصیف می کند.
advertisement@gooya.com |
|
آیا نیروهای عمده اصلاح طلبان یعنی جبهه مشارکت ایران و یا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی واقعا لیبرال هستند؟
آیا فرزندان چپ انقلاب نظیر دانشجویان خط امام دیروز، سعید حجاریان، محمد رضا خاتمی و یا بهزاد نبوی، محسن آرمین محمد سلامتی و هاشم آغاجری لیبرال هستند؟ بدون وارد شدن در بحث درست یا غلط بودن خصوصی سازی در عرصه افتصاد، آقای زرافشان خود نیک می داند که برنامه های اقتصادی این نیروهای سیاسی اگر مانند گذشته دولتی کردن اقتصاد نباشد، خصوصی کردن کامل آن نیز نیست. ایشان بر این واقف است که در بین این نیروهای سیاسی نظرات اقتصادی کاملا متفاوتی وجود دارد.
اگر کارگزاران سازندگی به رهبری پدر فکری- سیاسی خویش هاشمی رفسنجانی در پایان جنگ هشت ساله با شعار سازندگی سیاست های اقتصادی لیبرالی را در پیش گرفتند، در عرصه آزادی های سیاسی نه تنها لیبرال نبودند بلکه در زمان تسلط آنها بر قوه اجرائیه کشور به دستگیری لیبرال هایی پرداختند که جرات کرده بودند به هاشمی رفسنجانی
نامه ای سرگشاده نوشته و از نابسامانی های کشور انتقاد کنند. رفتاری چنان وحشیانه با عزت الله سحابی از امضا کنندگان آن نامه کردند تا به گمان خود از دیگر مبارزان سیاسی زهر چشم بگیرند.
لیبرال های واقعی ایران اما اتفاقا از قربانیان سرکوب جمهوری اسلامی بوده اند و هستند. ابراهیم یزدی کاندیدای
لیبرل ها از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شد و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با آن همه ادعا در مورد دمکراسی هنوز حاضر نیست برای تشکیل جبهه دمکراسی و حقوق بشر با آنها بر سر یک میز بنشینند. محمد خاتمی و دیگر فرزندان انقلابی و چپ امام خمینی، در دفاع از اصلاحات سازشکارانه عمل کردند، اما مهندس بازرگان و امیر انتظام لیبرال هر یک به وقت خود "انقلابی" عمل کردند. بازرگان در انتقاد از دخالت روحانیان و حتی شخص آیت الله خمینی در کار دولت موقت و بیان نظرات خویش سازشکار نبود و آن هنگام که سفارت امریکا توسط دانشجویان انقلابی اشغال شد به مماشات با قدرت مشغول نشد. مبارزات عزت الله سحابی و استقامت 20 ساله امیر انتظام در زندان های جمهوری اسلامی نیز نشان داد که می توان لیبرال بود اما بزرگوارانه و قاطعانه در برابر بی قانونی و اتهامات ساختگی ایستادگی کرد.
به امید آنکه بزودی شاهد مصاحبه آینده وکیل خانواده های قربانیان قتل های زنجیره ای در بیرون از زندان باشیم.
---------------------
زیرنویس ها
1. تغییرات در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی و آرایش نیروهای سیاسی بعد از انتخابات، بهروز خلیق، سایت اخبار روز، سه شنبه 22 شهریور 84
2. گفتگوی نشریه آلمانی "یونگه ولت" با ناصر زرافشان ، سایت گویا نیوز، سه شنبه 5 مهر 84