پنجشنبه 27 مرداد 1384

از خاتمی تا احمدی نژاد؛ بررسی هشت سال دولت اصلاحات در پالتاک جمهوری خواهان با ملیحه محمدی، حسن شریعتمداری و فرخ نگهدار

شنبه 13 آگوست دومین جلسه از سری بحث های بررسی دوره هشت ساله ریاست جمهوری محمد خاتمی، با شرکت سخنرانان خانم ملیحه محمدی و آقایان حسن شریعتمداری و فرخ نگهدار در پال تاک اتحاد جمهوری خواهان ایران برگزار شد.
ضیا و پروین عابدی اداره این جلسه را به عهده داشتند.

گروه پال تاک اتحاد جمهوری خواهان ایران

فرخ نگهدار با اشاره به اینکه از دیدگاه جمهوریخواهی به مسائل و اهداف جنبش اصلاح طلبی میپردازد، بحث را آغاز کرد:
تحلیل دوره 8 ساله اصلاحات را میتوان از جوانب مختلف انجام داد. به نظر من آنچه میتواند برای ما جالب و مهم باشد، برسی از دیدگاهی است که در آن پروسه انتخابی شدن تمام نهادهای قدرت مد نظر است. در عین حال باید تاکید کرد که از دیدگاه مذکور اصول حقوق بشر و دمکراسی به عنوان پایه های نظام مورد نظر مطرح هستند. من خود را متعلق به این دیدگاه میشمارم و از همین دیدگاه دوره اصلاحات را بررسی میکنم. بحث خود را به چهار بخش تقسیم میکنم:
1 – عملکرد سیاسی رئیس جمهور و اصلاح طلبان
2 – عملکرد اجرائی اصلاح طلبان حاکم
3 – عملکرد سایر عوامل مؤثر
4 – درسهائی که از این دوره برای آینده به جا مانده است

1 – عملکرد سیاسی رئیس جمهور و اصلاح طلبان
در اینجا من نوع برخورد نیروهای اصلاح طلب با دیگر نیرو ها، با نهاد های مدنی و بخصوص با توده رای دهنده را در نظر دارم.
احزاب و سازمانهای اصلاح طلبی که پس از 2 خرداد در قدرت شریک شدند وعده کردند تا بخشهایی از قانون اساسی را که در آنها رابطه حکومت با مردم مورد توجه قرار گرفته بود به اجرا درآورند. به زبان دیگر هدف آنها این بود که با پیشبرد پروسه ای که توسعه سیاسی نام گرفت شهروندان ایرانی بیشتر با حقوق خود آشنا شده و بتوانند نقشی را که قانون اساسی برای تاثیر گذاری شهروندان در نظر گرفته بود متحقق کنند.
هدف این پروسه را میتوان در این خلاصه کرد که پس از این دوره میبایست رابطه دولت با ملت اصلاح شده و رای مردم از ارزش بالاتری نسبت به گذشته برخوردار میشد. طبعا میتوانیم انتظار داشته باشیم که هر گاه این پروسه موفق میشد در پایان راه اصلاح طلبان حاکم و رهبری آنها از پشتیبانی وسیع مردمی برخودار میشد. اما ما شاهد چیز دیگری هستیم. به خصوص در سالهای آخر دولت آقای خاتمی به نظر می آمد که سرمایه اعتماد مردم به نیروی اصلاح طلب حاکم تا حدود زیادی مصرف شده بود. پروژه هایی که در رابطه با تحریم مطرح شد، طرح بی معنا بودن انتخابات در رژیم جمهوری اسلامی ( با توجه به وجود نهادی همچون شورای نگهبان) و .... بیانگر گسترش روند ناامید شدن و ناامید کردن شهروندان از استفاده از مجاری انتخاباتی بود.
نتایج انتخابات و تقسیم آرا 22 میلیونی آقای خاتمی میان معین، کروبی ، مهرعلیزاده و قدری هم رفسنجانی نشان داد که مردم در مناطق اصلی ایران، یعنی به استثنای مناطق خلقی [ احتمالا استانهای غیر فارس ایران مد نظر است – ویراستار] در هر صورت پای صندوقها رفته و به استدلالات طرح شده از سوی مخالفان شرکت در انتخابات، توجهی ندارند.


2 – عملکرد اجرائی اصلاح طلبان حاکم

به طور خلاصه ارزیابی من در رابطه با عملکرد اجرائی اصلاح طلبان این است که نحوه عمل ایشان در رابطه با موضوع مطبوعات، نشر، فرهنگ، فیلم و سینما و ادبیات به صراحت از دوره های پیشین و دوره بعدی متمایز هست و خواهد بود. آنچه سیاست ها ی آقای خاتمی در 8 سال گذشته در موارد مذکور سبب شد را میتوان در گسترش و اعتلای فرهنگ اطلاع رسانی خلاصه کرد.
در زمینه اقتصادی و صنعتی نیز شاهد توسعه چشمگیری هستیم. البته این رشد علاوه بر اینکه در اثر سیاست ها ی آقای خاتمی در این 8 سال صورت گرفت، بویژه در سالهای آخر این دوران میتواند نتیجه افزایش قیمت نفت نیز محسوب شود.
سیاست خارجی نیز به گونه ای بود که میتوان به عنوان یک عرصه مثبت از آن نام برد. نگاه و برخورد جهانی با ایران تغییر کرد و ازآنچه در گذشته بود و احیانا در آینده نیز شاهد خواهیم شد متفاوت بود. اما در این عرصه نیز ناپیگیری اصلاح طلبان سبب شد تا معضل اصلی سیاست خارجی ایران، یعنی رابطه با ایالات متحده حل نشده باقی بماند.

3 – عملکرد سایر عوامل مؤثر

به عنوان یکی از عوامل مؤثر در این دوره میتوان به شیوه عمل و برخورد رهبری جمهوری اسلامی با اصلاحات اشاره کرد. رهبر و نیروهای اطراف او پس از خرداد 76 به تجدید قوا نشسته و به سرعت تلاش کردند تا تمام اهرم های از دست رفته قدرت را باز پس بگیرند. تلاش آنها به اینجا انجامید که اکنون تمام ارگانهای قدرت را در دست خود متمرکز کرده اند.
تغییرات در عرصه جهانی، واقعه 11 سپتامبر و پیامدهای آن و جنگ علیه عراق و افغانستان در همسایگی دیوار به دیوار ایران را میتوان به عنوان دیگر عوامل مؤثر در این دوره بر شمرد. به نظر من این وقایع به طور قطع تاثیری منفی در مسیر اصلاحات در ایران داشتند.
سومین نکته ای که به نظر من تأثیری دو گانه بر روند اصلاحات گذاشت، سمتگیری نیروهای مخالف جمهوری اسلامی بوده است. بخشی از این نیروها با دامن زدن به جو ناامیدی سبب تاثیری منفی شدند. بخش دیگر با حمایت از پروسه اصلاح طلبی توانست تاثیری تقویت کننده بر روند جاری در کشور بگذارد.

4 – درسهائی که از این دوره برای آینده به جا مانده است
یکی از درسهای 8 سال اصلاحات و انتخابات اخیر آن است که گرچه دمکراسی و حقوق بشر نیاز تمامی اقشار جامعه هستند اما برای اقشار وسیعی این خواسته ها از مرکزیت برخوردار نیست. پس لازمه موفقیت آن است که حرکت به سوی دمکراسی سیاست ها و عملکردها طوری طرح گردد که بتواند این اقشار وسیع را نیز در بر بگیرد.
درسی دیگری که از عملکرد سیاسی رهبری اصلاحات میتوان گرفت این است که نیروئی که با شعارها و خواسته های اصلاح طلبان به میدان می آید، میبایست سازماندهی مردمی و توجه به نهادهای مدنی را در مرکز سیاست های خود قرار دهد اما متآسفانه دغدغه اصلی اصلاح طلبان حفظ رای مردم و بسیج سازمان یافته نیروهای مردمی نبود.

آقای حسن شریعتمداری سخنران بعدی بود:
من از دیگاه دیگری به بحث میپردازم. ما میتوانیم در انتها نتایج بحث را با یکدیگر به مقایسه بگذاریم.
به عقیده من مجموعه دوران آقای خاتمی باید در چارچوب محدودیت های موجود در سیاست ایران بررسی کرد. این محدودیت ها عبارتند از اینکه اولا، ایران به جرگه کشورهای نفت خیز تعلق دارد. از این روی ایران با دیگر کشورهای در حال گذار به دمکراسی تفاوت داشته و از این دیدگاه استثنائی محسوب میشود. در حالی که سطح درآمد متوسط مردم در مرحله گذار به دمکراسی مهم مینماید شاهدیم که کشورهای نفت خیز با درآمد متوسطی نسبتا بالا هنوز در مراحل ابتدایی این گذار دست و پا میزنند.
یک نتیجه غیر مستقیم این فاکتور افزایش نسبت نقش سیاست خاری به سیاست داخلی در این کشورها است. با کمی دقت شاهد هستیم که سیاست داخلی این کشورها تحت تأثیر سیاست خارجی آنها قرار دارد که یا به عنوان زائده سیاست های قدرت های بزرگ و یا در ضدیت با آنها تعریف میشود. در هر دو این حالت ها حکومت مورد نظر سیاست های خود را به گونه واکنشی ( تایید یا تخاصم) تنظیم میکند و به این ترتیب تحت تاثیر سیاست های نیروهای بزرگ عمل میکنند. آقای خاتمی و دولت وی از این قاعده مستثنی نیست. همانطور که پیشیرفت اقتصادی ایران بیشتر در گرو قیمت نفت در بازار جهانی و کمتر در اثر سیاستهای اقتصادی دولت قرار دارد، سیاست های داخلی نیز غالبا در واکنش به سیاست های قدرتهای بزرگ تنظیم میشود. قیمت نفت در بازار جهانی عاملی است که تاثیر دولت ایران بر آن ناچیز است، همانطور که تاثیر ایران بر سیاست های قدرت ها طبیعتا ناچیز است.
من از همین زاویه به بررسی دولت اصلاحات تحت رهبری آقای خاتمی میپردازم. در عین حال بررسی خود را به دیدگاه جمهوریخواهی محدود نمیکنم.
در ابتدا میخواهم از دیدگاه نیروهای طرفدار خاتمی به موضوع بپردازم. اینها بارها اعلام کرده اند که نظام ایران را سلطانی میدانند و تلاش میکنند تا از طرق مسالمت آمیز و مدنی سلطان را به قانون اساسی مقید کرده و مشروطه بر پا کنند. یک بررسی اجمالی نشان میدهد که از همین دیدگاه نیز دولت اصلاحات موفق نبوده است زیرا سلطان به قانون مقید تر نشده است و این پروژه سیاسی به شکست انجامیده است.
از دیدگاه جمهوریخواهان پیگیر که به سکولاریسم و دمکراسی اعتقاد داشته و قانون اساسی اسلامی را رد میکنند، دوران اصلاحات فرصتی بود تا ایده جمهوری خواهی در میان جامعه گسترده شود. تضاد های اساسی نظام طرح و دمکراسی خواهی توسعه یابد. از این دیدگاه میتوان گفت که بررسی 8 سال اخیر نتایج مثبت به دست میدهند.
امروز نیروهای وسیع اصلاح طلب داخل نظام مانع اصلی بر سر راه توسعه دمکراسی در ایران را همان نیرو های اقتدارگرا در اطراف رهبر معرفی میکنند. امروز هسته های جمهوریخواهی درمیان دانشجویان تشکیل شده است. امروز گفتمان جمهوریخواهی و حقوق بشر وضوح و شفافیت بیشتری نسبت به 8 سال پیش پیدا کرده است این امر میتواند به عنوان بخش مثبت کارنامه خاتمی و اصلاح طلبان هوادار او مطرح شود.
از موضع نیرو های بنیاد گرای داخل نظام که برای برخوردهای مسالمت آمیز اصالت قائل نیستند دستاورد آقای خاتمی میتواند این باشد که دوران اصلاحات نشان داد که در قوانین حاضر جمهوریخواهی از جایگاه ویژه ای برخوردار نیست و حرکت به سمت دمکراسی در این چارچوب به سرعت با موانع عدیده قانونی مواجه میشود.
در رابطه با سیاست خارجی دولت آقای خاتمی دوران فرصت سوزی ها در برقراری رابطه ای مسالمت با کشورهای مختلف جهان از جمله آمریکا و اسرائیل بوده است. ایشان فرصت های متعدد پیگیری شجاعانه منافع ملی ایران در سطح جهان را از دست داد. در عین حال سیاست های ایشان سبب دادن امکان به دست نیرو های جنگ طلب شد که بتوانند خود را سازمان داده و گامی دیگر به سلاح های اتمی نزدیکتر شوند. این نیرو از این فرصتها استفاده کرد تا جایگاه خود را در حکومت محکمتر کرده و احیانا با دستیابی به سلاح اتمی در آینده حکومت خود را در مقابل گزند فشارهای داخلی و خارجی بیمه کند.
چرا چنین شد؟ آیا تقصیر آنچه شد و یا نشد به گردن آقای خاتمی است؟ مثلا اگر او با اراده تر بود و نسبت به رهبر قاطع تر مقابله میکرد طور دیگری میشد؟
من بر این عقیده نیستم. گرچه نمیتوان کتمان کرد که قاطعیت بیشتر دستاوردهای بیشتری را سبب میشد اما این تفاوت کیفی نمیبود.
حال ببینیم خاتمی چه میتوانست بکند تا دستاوردها را افزایش بدهد ولی نکرد. روشن است که تقابل نیروهای طرفدار مسالحه، دمکراسی و حقوق بشر با مخالفان این اندیشه ها نه تنها در حکومت که همچنین در جامعه جریان دارد. وظیفه تمام طرفداران دمکراسی وحقوق بشر درون یا برون حکومت میبایست گسترش پایه های اجتماعی این تفکرات میبود. آیا آقای خاتمی چنین کرد؟ میدانیم که اقشار میانی در برش افقی و نهادهای جامعه مدنی در برش عمودی، پایه های مادی دمکراسی را تشکیل میدهند.
خاتمی علاوه بر اینکه با استفاده از بلند گوهایی که به عنوان رئیس جمهور در اختیار داشت به گسترش این گفتمان کمک کرد با اصلاحات اقتصادی به تحکیم پایه های مادی دمکراسی نیز پرداخت. از آنجا که این اصلاحات غالبا در درازمدت تأثیر میکنند او نمیتوانست نتیجه آنها را در دوران ریاست جمهوری خود ببیند. اما عدم انجام آنچه در کوتاه مدت میتوانست تعادل نسبی جامعه در این رابطه را حفظ کند به بر هم ریختن تعادل و ایجاد یک پلورازاسیون فقر و قنا در جامعه انجامید. یعنی نیروهای میانی که به لحاظ فرهنگی تکیه گاه تفکر دمکراسی طلبی هستند، در طول 8 سال دولت آقای خاتمی از جهت اقتصادی به میان اقشار آسیب پذیر جامعه سر خوردند. وضعیت اقتصادی یک معلم و یک کارمند امروز به مراتب ضعیف تر از خرداد 76 شده است. اینها به لحاظ فرهنگی رادیکالتر و از جهت اقتصادی به محرومان شهری نزدیکتر شده اند. نیرو های اقتدارگرا با هوشمندی از این مسأله استفاده کردند.
نکته دیگر اینکه هر ساله ایران به یک میلیون و دویست هزار فرصت شغلی نیاز دارد تا این تعداد از جوانان تازه وارد به بازار کار، به خیل نیروهای پوپولیست نپیوندد. دولت آقای خاتمی در این رابطه به هیچ وجه موفق نبود. گرچه همینجا باید تاکید کرد که مسؤلیت این عدم موفقیت تا حد زیادی به عهده اقتدارگرایان قرار دارد که به طور حساب شده از یک سوی مانع اقدامات در این جهت شدند و از سوی دیگر به امنیت جامعه تهاجم بردند. یعنی نان و امنیت را از جامعه سلب کردند و دمکراسی را به شعار لوکسی تبدیل کردند که پایه های مادی آن روز به روز ضعیف تر میشد.
آنچه به نیروهای اصلاح طلب بازمیگردد اینکه آنها به کلی از این مهم غافل بودند که تأمین امنیت اجتماعی و اقتصادی به وظائف اساسی هر دولت تعلق دارد. بنا بر این میتوان ادعا کرد از آنجا که پروژه اصلاحات کامل نبود و بیشتر جنبه فرهنگی و سیاسی را مرکز عمل خود قرار داده بود از همان آغاز ناکام بود.
جنبه دیگر که برای خود ما نیز مهم است این است که یک دمکراسی فرهنگی بدون توجه به پایه های مادی آن میتواند موجب تقویت نیروهای توتالیتر و گهواره اقتدارگرایان گردد. جمهوری وایمار آلمان و حکومت منشویک های روسیه نمونه های برآمدن غولهای توتالیتر تحت شرائط نامبرده هستند.
جامعه ایران دیگر یک جامعه توده ای نیست و از طبقات با منافع مشترک تشکیل شده است. نیروهای دمکراسی در این میان جایگاه خود را دارند و باید تقویت بشوند. هر دولتی به این امر توجه نکند شرائط را برای بازتولید توتالیتاریسم گسترده است.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

سپس خانم ملیحه محمدی که تا این لحظه به دلیل مشکلات فنی امکان صحبت نبافته بود به ارائه بحث خود پرداخت:

واقعیت این است که اگر بخواهیم بر پایه ارقام و آمار قضاوت کنیم، نتیجه این خواهد بود که دستاوردهای دوران اصلاحات در عرصه های توسعه اقتصادی و سیاسی چشمگیر نیست. در عین حال غالب ما موافق هستیم که درگیری های بخش های انتصابی و انتخابی به آچمز نیرو ها انجامید تا آنجا که در دوسال اخیر با وجود افزایش سرسام آور قیمت نفت ما با کاهش رشد اقتصادی مواجه شدیم. روشن است که کارشکنیهای اقتدارگرایان در این را ستا بی تأثیر نبود.
این نتیجه ای است که از تحلیل آمار بدست میآید اما در عین حال ما امروز با جامعه ای روبرو هستیم که چهره ای متفاوت از جامعه ابران در سال 1376 دارد. روابط بین المللی ایران امروز به کلی تغییر کرده است و دولتی که در حال ایزولاسیون بین المللی تحویل گرفته شده بود در مسیر تشنج زدائی روزافزون پیش رفت. اینها را میتوان از دستاوردهای بزرگ دوم خرداد قلمداد کرد. با این وجود شاید بتوان گفت که ریختن ترس مردم در این دوره بزرگترین دستاورد بود. در این باره بیشتر توضیح خواهم داد.
من معتقد نیستم که اصلاح طلبان میتوانستند تغییرات اساسی وارد کنند. ما باید جامعه را در کلیت آن ببینیم. هر گاه چنین کنیم از داده های عمومی در خواهیم یافت که جنبشی که من آن را نه جنبش اصلاح طلبی بلکه جنبش تحول خواهی مینامم و در جامعه وجود داشت، آنقدر قوی نبود که خواسته های رادیکالتری را در مقابل رهبران خود قرار دهد. محدودیت توانائی این جنبش در پائین، در قدرت استبداد طلبان در بالا منعکس بود. استبدادی که در بطن جامعه ریشه دارد با رفتن رژیم یا دولت و نوین شدن آن رخت بر نمیبندد. این استبداد در لباس های گوناگون خود نمایانده و مینمایاند.
به طور خلاصه بگویم ، با دو خرداد جامعه ترس و رعب گذشته را ترک کرد و از تخاصیم دائم با حکومت دست بر داشت. بعد از دو خرداد شرائطی که در آن همواره دولت و حکومت در مقابل مردم مطرح میشدند، موقتا تغییر کرد. تقابل به تعامل و نقد تبدیل شد.
این امر در جامعه استبداد زده ما که به هیچ وجه نمیتوان آن را خودآگاه نامید، نقد و گاه نقد بیرحمانه دولتی را آغاز کرد که آن را دشمن خود نمی پنداشت بلکه با آرای بیشتر از گذشته حاضر به انتخاب مجدد آن بود ( انتخابات دوم خاتمی)
اصلاح طلبان اما در پشت کردن مردم به ایشان بی تقصیر نبودند و ایجاد انتظاراتی که به هیچ وجه توانائی برآورده ساختن آنها را نداشتند یکی از این اشتباهات بود که به سرد شدن مردم انجامید. مردم چه کردند؟ شوراها را از دست دادند اما درس نگرفتند، مجاس اصلاحات را به مجلس هفتمی ها سپردند و درس نگرفتند و سر انجام نیز انتخابات اخیر.
البته من هیچ کدام از این وقایع را فاجعه نمیشمارم. جامعه ایران زیستن در ترس را ترک کرده است. این جامعه مشکل اصلی را به خوبی تشخیص میدهد و در جهت حل آن اقدام میکند. بگذارید در همین رابطه به دو خرداد نگاه کنیم. نویسنده و هنرمند جامعه ایران در دو خرداد آزادی اندیشه میخواست و مردم آزادی استفاده از تولیدات فرهنگی و هنری ، اینها میخواستند موسیقی مورد علافه اشان را گوش کنند و از مزاحمت هائی که به خاطر پوشش و غیره برایشان ایجاد میشد به تنگ آمده بودند یعنی اقشار مختلف مردم به دنبال ذره ای هوا برای تنفس بودند. گرچه در آن لحظه این یک "ذره هوا" تبدیل به دغدغه اصلی جامعه شد. اما واقیت این است که این تمام مسأله نبود. همانگونه که هیچگاه و در هیچ جامعه ای آنچه در لحظه به معضل اصلی تبدیل میشود تمام معضل نیست.
گرچه امروز بسیاری به اصلاح طلبا ن انتقاد میکنند که اینها عدالت اجتماعی را فراموش کرده بودند اما تا قبل از انتخابات بیشترین انتقاد در این خلاصه میشد که اصلاح طلبان قول های خود در ارتباط با دمکراسی را پیگیرانه دنبال نمیکنند. اینها نمیخواستند ببینند که اقشاری در ایران دمکراسی را با آموزه های قرآن برابر میبینند.
میگویند در مقابل رفسنجانی هر کسی پیروز میشد. اما سوال نمیشود چرا مردم رای خود را به "بنده درگاه رهبر" سپردند. همه به خاطر داریم که دلیل پیروزی خاتمی را عدم تمایل مردم به کسی که میخواست در رهبری ذوب شود میشمردیم. چرا مردم یک روز به خاتمی رای میدهند که به رهبر و به سمبل نظام نه بگویند و روز دیگر درست به عکس آن عمل میکند؟ مگر احمدی نژاد آستان بوس درگاه رهبر نبود؟ این تناقض را چگونه توضیح میدهیم؟
پاسخ من این است که سوال مردم نظام و سمبل آن نیست مردم به مشکل امروز خود میاندشند و بر این اساس تصمیم میگیرند. یک روز مسأله نفس کشیدن است و روز دیگر معیشت نقش اول را میگیرد.
اگر ریختن ترس مردم و ترک عادت به زیستن در خفقان را تنها دستآورد اصلاح طلبان بدانیم، من آنها را موفق ترین گروه اپوزیسیون تاریخ ایران میدانم که در جامعه سیاسی ایران پیدا شدند، تجربه کردند و به تجربه های ما افزودند.

Copyright: gooya.com 2016