advertisement@gooya.com |
|
jafari farhad @ Yahoo.com
آنچه پارهي چپ ساخت سياسي را از پارهي راست آن متمايز كرده و ميدانداري درازمدت آن در عرصهي قدرت را (تا رأيگيري اخير) موجب ميشده است، سازوكاري است كه مايلم آنرا «پژو آر.دي تاكتيك » بنامم.
تاكتيكي كه اگرچه گاه و بيگاه از ناحيهي پارههاي ديگر يا خودحاكميت (در معناي يكپارچهي آن) نيز به كار بسته شده ، اما هر چه بيشتر توسط پارهي چپ آن بكار گرفته شده است تا در صحنهي عمل سياسي ،فرصت قالب ريزي و مديريت افكار عومي را از ديگران ] گاه پارههاي ديگر ساخت سياسي و اغلب جريانها يانگرههاي خارج از آن[ بربايد.
اين عنوان را از آنرو برميگزينم كه با وضوح بيشتري ماهيت آنچه را كه در اين يادداشت در پي اثبات آنم روشن و درك بلافاصلهي آنرا ممكن ميسازد.
اين فشردهي آن چيزيست كه تاكتيك مزبور توصيه ميكند:«محتوايي از پيكان را در صورتي از پژو عرضه كن».
محصول نهايي اگرچه كالايي است كه نهادهاي ناظر صنعت خودروسازي جهان در گزارش ساليانهي خود آنرا «مضحكترين و مسخره ترين تركيب ممكن» خواندهاند؛ از آن رو كه «بدترين سيستم تعليق را ب! ر بهترين بدنه تحميل كرده است» اما منافعي آنچنان حياتي براي سازنده دربرداشته است كه به رغم تمامي سرزنشها و تحقيرها هرگز از طراحي، توليد و ادامه ي ساخت آن بازنمانده است:
1 ـ توليد چنين كالايي، حيات و تداوم خط توليد پيكان را ممكن ميكند كه به نوبه ي خودواجد منا١ ?ع سرشاري براي توليد كنندهي مادر و سپس توليدكنندگان وابسته(قطعهسازان) است.
2 ـ توليد چنين كالايي، پاسخي «سريع وكم هزينه» به مطالبه و نياز رواني طبقهي متوسط رو به گسترش ايرانيست كه نه مايل و نه قادر به پرداخت بهاي! افزونتر «كالاي اصيل» است. در عين حال تمايل دارد تا هر چند «ظاهراً» از آن برخوردار باشد.
به تعبير ديگر، شهروند ايراني «محتواي پيكان» را ميپذيرد تا از «صورت پژو» و مزاياي آن برخوردار باشد.
بدين ترتيب كافيست تا با كندن آرم پلاستيكي RD از روي درب صندوق عقب اتومبيلاش، به ناگهان خود را از طبقهي اجتماعي واقعي خود يعني «متوسط رو به پايين» بركنده و در منظر بينندگان تا حد «متوسط رو به بالا» بركشد.
3 ـ توليد چنين كالايي، اگرچه ممكن است با تمسخر و استهزاء خارجي مواجه شود(چرا كه نه اين است و نه آن)، اما چه باك كه توليد «خودروي بومي» ميتواند دهان منتقدان داخلي را ببندد و آنان را در برابر تودههاي برخوردارشده از منزلت «طبقهي تصنعي جديد» خلع سلاح سازد.
4 ـ توليد چنين كالايي، ميتواند اعتبار و پرستيژ كالاي اصيل را نيز خدشهدار كند و طبقهي اجتماعي «متوسط رو به بالا»، يا «برخوردار» را از خريد آن منصرف نمايد. چرا كه ممكن است منزلت طبقاتي او آسيب ديده و به اشتباه، از سوي ارزيابي كنندگان ،فروتر از آنچه هست ارزيابي شود.
از همين روست كه حتي اعتراضهاي پياپي كارخانهي سازندهي «كالاي اصيل» كه يكي از دو شريك عمده و تقريباً منحصر به فرد صنعت خودروسازي داخلي نيز به شمار ميرود، ناديده گرفته ميشود و توليد «كالاي جعلي» با جديت محض ادامه مييايد.
«پژو آر.دي تاكتيك » از ديرباز توسط چپ سياسي داخل حاكميت به منظور مهندسي افكار عمومي بكار گرفته شده است.
از جمله پيش از آنكه چپ كلاسيك وارد عمل شود، سفارت ايالات متحده را به تسخير خود درآورد و تمامي منافع سياسي آنرا انحصاراً برداشت نمايد، چپ سياسي- مذهبي داخل حاكميت ايده و فرصت پديد آمده را ربود و به مدد انرژي اجتماعي حاصل از اين اقدام، براي مدتها ميداندار گفتمان ضد امپرياليستي سالهاي نخست انقلاب شد و توانست شكل دهي به افكار عمومي را به انحصار خود در آورد.
«مجمع روحانيون مبارز» در برابر جامعهي روحانيت مبارز، «جريان روشنفكري ديني» در برابر جريان روشنفكري، «مدينهالنبي» در برابر جامعهي مدني، «مردمسالاري ديني» در برابر دموكراسي، گستراندن GNGOها در برابر گسترده شدن NGOها ، «اصلاحطلبي» در برابر رفورميسم، «رأيگيري» در برابر انتخابات،«حقوق بشر اسلامي» در برابر حقوق بشر،«شعار ايران براي ايرانيان» نخستين بار مطرح شده توسط سعيد امامي (به گواهي عمادالدين باقي در پايان كتاب تراژدي دموكراسي خواهي در ايران)كه توسط توسط چپ سياسي مصادره و مطرح گرديد و دهها نمونه از اين دست، همه و همه! به مثابه «بدل از اصل» همان منافع و كاركردي را براي چپ سياسي داخل حاكميت به ارمغان آوردهاند كه توليد و عرضهي «پژو آر .دي» براي مديران صنعت خودروسازي كشور به همراه داشته است.
بدين ترتيب كه اگر «پژو آر.دي» براي مديران خودروساز منصوب چپ، اين فرصت گرانبها را پديد آورده است كه بدون پرداخت هر گونه هزينه ي اضافه و هر گونه نياز به دانش فني پيشرفته تر، «توهم برخورداري از كالاي اصيل » را در ذهن مشتريان خود ايجاد كنندو به مطالبات آنان پاسخ دهند ؛نسخه هاي «ديني – بومي» شده از هر پديده ي جهان جديد ،كه مديران سياسي چپ داخل حاكميت ارايه داده اند نيز «توهم برخورداري از استانداردهاي جهان جديد» را در ذهن شهروندان ايراني خواستار تحول ايجاد كرده و(اگرچه بطور موقت و كاذب) به مطالبات آنان پاسخ گفته است.
شم سياسي بالا، به همراه ارزيابي دقيق و سريع پارهي مزبور از مطالبات ملي كه پيشبيني «گفتمان مطلوب آينده» را براي وي ممكن ميساخت، به او كمك كرده است تا پيش از آنكه هر جريان رقيب داخل يا خارج حاكميت، صورت سالم و اصيل گفتمان مزبور را پيشنهاد دهد و همهي توجه افكار عمومي را معطوف خود نمايد، «نسخهي تعمداً معيوب» آنرا ارايه دهد.
در عين حال، چه نسخهي پيشنهادي چپ سياسي از «گفتمان اصيل»، تعمداً معيوب عرضه شده باشد، چه] بنا به جهات ايدئولوژيك و محدوديت هاي ناشي از آن [اجباراً و اضطراراً به نحو معيوب در دسترس شهروندان قرار گرفته باشد:
1 ـ حيات و تداوم چپ سياسي داخل حاكميت و زائدههاي آنرا به مدت طولاني موجب شده است.
2 ـ طبقهي متوسط جامعهي ايراني را در «توهم برخورداري از دموكراسي» نگاه داشته و به تقاضاي او پاسخي غيرمغذي اما سيركننده داده است.
3 ـ با پيشنهاد انواع «بومي» هر پديده ي معاصر ، نسخهي اصيل را از دسترس دور و شمار بسياري از تقاضاها را از مسير صحيح منحرف كرده است.
4 ـ با ارايهي نسخهي معيوب بسيار نزديك به اصل، ذهنيت جامعه ايراني دربارهي «كيفيت و كارآمدي نسخهي اصل» را مخدوش نموده و آنان را دربارهي حقانيت و لزوم دستيابي به آن، به ترديد انداخته است.
سرخوردگي عميق سياسي جامعهي ايراني در سالهاي اخير، تابدان حد كه حتي يادآوري عباراتي چون «اصلاح طلبي»، «شايستهسالاري»، «تساهل و تسامح»، «آزادي بيان»، «دموكراسي»، «انتخابات»، «مطبوعات آزاد»، «قانون مداري»، «تخرب»، «تكثر» و مانند آن، وضع مزاجي آنها را در هم ميريزد و به رويگرداني آشكار آنان از صحنهي عمل سياسي ـ اجتماعي منجر شده است، گواه اين مدعاست.
از همين روست كه نگارنده خدا را شاكر است كه پس از سالها، «برآمدهاي از راست سياسي داخل حاكميت»،چه با راي ايرانيان وچه در نتيجه ي «سازماندهي سيستماتيك آرا»! مهار قدرت را به دست گرفته است .
برآمدهاي كه اگر نسخهي اصيل را ارايه نميكند، دست كم نسخهي معيوب آنرا هم پيشنهاد نميدهد و بنا به تجويز «پژو آر.دي تاكتيك » بدترين سيستم تعليق را روي بهترين بدنه سوار نمي كند تا از شهروندان سواري بگيرد!
از اين روست كه نگارنده ادعا مي كند: صحنهي بازيهاي سياسي در ايران، بيش از هر وقت ديگر شفاف و مهياي تجلي «نسخه ي اصل» هر نگره است.
اينكه چه كسي و در چه زماني آنرا پيشنهاد دهد، بخش كاملا بي اهميت ماجراست.