امروزه داستان کشیشان مذهبی و گالیله که وادارش کردند بگوید اشتباه کرده است و زمین گرد نیست بیشتر به لطیفه می ماند تا واقعیت. اما این حقیقت تلخ به گونه ها و شکل های مختلف و خشن تری تا به امروز ادامه پیدا کرده است. فاجعه این است که وقتی برای آرمان و عقیده ات مجوز کشتن داشته باشی وجدان آسوده ای هم داری وچه بسا حتی شبهایت را به انتظار بهشت برین به صبح برسانی. در دوران معاصرکشورمان از این گونه قتل ها بسیار داشته ایم. از قتل کسروی تا قتل زهرا کاظمی همگی با مجوز شرعی در کشور ما به وقوع پیوسته اند. و این عمق فاجعه ای است که هنوزادامه داردوخواهدداشت. جایی که خمینی در سال 67 در پاسخ به نامه پسرش در ارتباط با زندانیان سیاسی گفت حفظ جمهوری اسلامی از هر چیزی مهم تر است و مجوز شرعی کشتار بیش ازدهها هزار زندانی را بدون محاکمه داد اوج این کشتارهای درونی بود. درونی به این مفهوم که اینجا نه مغولی در کار بود نه روسی و نه هیچ دولت خارجی, حکومتی بهترین فرزندان خود را محو می کرد. اشتباهی که بعدها مجاهدین خلق در جنگ ایران و عراق مرتکب شدند وبه بهانه نبرد با حکومت به جنگ سربازان ایرانی آمدند. و چه فرق است با خمینی و آقا محمد خانی که 70000 چشم کرمانیان را به خاطر مهمان نوازیشان با کریمخان زند در آورد. اکنون به حکومت روحانیونی رسیده ایم که انتظاری طولانی را در صف قدرت پشت سر گذاشته بودند و با به قدرت رسیدنشان گویی هیچ عتابی را بر نمی تابند و فقط نگران پایان قدرتند. این قتلها که محدودشان کردند به همین 4 نفر( داریوش و پروانه فروهر, محمد مختاری, و محمد جعفر پوینده) در بر گیرنده بیش از 300 نفر از روشنفکران داخلی و خارجی مامی باشد و زمانی آغاز می شوند که سردار سازندگی( هاشمی رفسنجانی) در گیرودار جنگ با گزارشهای غلط خود به خمینی او رادر رویای قدس نگاه داشته بود تا بتواند به راحتی مخالفان داخلی را با هر فکر و اندیشه ای از میان بر دارد. و آنگاه که در بحبوبه جنگ پایگاه های دیکتاتوری خود را محکم می کنند خمینی را مجبور به نوشیدن زهر صلح می کنند. و با سرمایه عظیم نفتی که بخشی از آن را برای جیب خود و آقا زاده ها ذخیره می کنند و بخشی از آن را به تروریست های خود می دهند همه مخالفان خود را از میان بر می دارند. رانت های اقتصادی به دولت های خارجی هم مانع فشار محکم وجدی آنان بر حکومت می شود. و آنان را چه باک که حتی شهروندی کانادایی- ایرانی را هم می کشند و آب از آب تکان نمی خورد جز چند جرو بحث لفظی بین دولت ایران و کانادا.
فیلم آقای جمشید گلمکانی در همین راستا ساخته شده است. یک مستند افشاگرانه که می خواهد سندی تاریخی از واقعه ای باشد که بسیاری سعی در به فراموش سپردن آن دارند و بسیاری به گونه ای دیگر آن را باز تاب می دهند. از این دیدگاه فیلم پذیرفتنی و قابل احترام است. اما جاهای خالی بسیاری هم می توان دید که با توجه به یک تنه بودن آقای گلمکانی و نبود بودجه های آنچنانی و مشکلات فیلمبرداری در ایران قابل گذشت است. از جمله چه بهتر بود علت ریشه ای نه این گونه قتلها بلکه این تفکر بررسی می شد. و حرفهای مردم را هم در این باره می شنیدیم.
advertisement@gooya.com |
|
اکنون همه آنان فدای آرمانی شده اند که به آن احترام می گذاشتند و بر آن ایستاده بودند. سوال اصلی این است ما کجای این دایره ایم؟ تصویر محمد مختاری درحالی که دستان خود را روی صورتش گرفته و در حالتی که نمی دانی لبخند می زند یا تمسخر میکند جلوی چشمان من رژه می رود. به من نگاه می کند. اگر هم می خندد سرد است. مرا به وحشت می اندازد. وحشت روزهای از دست رفته یا به قول فروغ فرو رفته. آن سوتر پوینده نشانی از لبخند ندارد. به من هم نگاه نمی کند. در خود فرو رفته. جهانش را از من جدا کرده اما عزلت او هم زهر خود را می زند. یک سال پیش شعری در رثای زهرا کاظمی گفتم و او را بهانه ای کردم برای همه پرواز خوشان و چه خوش پرواز کردند.
ح.آ. دسامبر 2004
(به همه پرواز خوشان)
سرباز مرگ
وقتي كه باران هم
خسته از باريدن می شود
بر زمين حَرَجی نيست
كه با مرگ پيمان ابدی بندد
تا قصه ناتمام همه روزها و شبها يش را
با سربازان هميشه بيدارش
به پيش برد.
آشوب تنهايی
و سرباز مرگ
بر قبرستانی كه پنجره ها يش
اميد آفتاب را فراموش كرده اند
پرده سیاه انتظار می کشد.
سرباز مرگ
خرامان و بی جواب
تلخ تر ين بوسه ها را
هديه مردمان من می كند.
سياه تر ين گرگان بيمار
اكنون كه خشكسالی عشق است و اميد!
شاد مانه می درند.
* * *
وقتي كه باران هم خسته مي شود!!
خنده ها در زوزه گرگا ن
گم می شوند
و سرباز مرگ
قصه بی پايان خود را نقش می زند
تا بنديان بی پناه پذيرای آبار او شوند آنان آبگينه جام ابديتی مي شوند
كه هيچ تلنگری اسير زوالش نمي كند.
و ما...
باژگون بنديخانه جهانی شده ايم
كه بر ريا می جنگد
و بر مِهر سكوت.
* * *
خدا يا بيدار شو....
فراموشی ات
آذرنگ مردمان من شده
گوش كن!
آن دورها...
بر خواب خفته ات
غريبه ای آواز می خواند
« درياها هميشه تنهايند»
arianmtl@yahoo.ca