دوشنبه 29 فروردین 1384   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

9 سند، 9 نام، 9 یاد... ترجمان عشق عمومی! سهیل آصفی

درست سی سال از تیرباران 9 زندانی سیاسی شهره میهن ما گذشت. شهریاری ها، زندی پورها و... گم شدند در شمارگان انبوه تاریخ معاصر بی سرانجاممان، اما حک شد بر آن سنگ مزارهای مهجور قطعهء 33 "بهشت زهرا"، 9 سند، 9 یاد، 9 نام، حی و زنده، تو گویی همین امروز، ساری و جاری

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




Soheil.asefi@gmail.com

آسمان هنوز گرگ و میش بود. سی روز از فروردینگان گذشته و اردیبهشت در پیش.
آمد ،آمد و آمد تا یک هزار و سیصد و پنجاه و چهار خورشیدی در بایگانی تاریخ حک شود و هشتاد و چهار و خورشیدی از پس سی سال آزگار جستجو، تلخ، فرا رسد...

درست سی سال از تیرباران 9 زندانی سیاسی شهره میهن ما گذشت. شهریاری ها، زندی پورها و... گم شدند در شمارگان انبوه تاریخ معاصر بی سرانجاممان، اما حک شد بر آن سنگ مزارهای مهجور قطعهء 33 "بهشت زهرا"، 9 سند، 9 یاد، 9 نام، حی و زنده، تو گویی همین امروز، ساری و جاری...:
بیژن جزنی، حسن ضیاءظریفی، کاظم ذوالانوار، عزیز سرمدی، مشعوف (سعید)کلانتری، عباس سورکی، مصطفی جوان خوشدل، محمد چوپانژاده، احمد جلیل افشار.
حالا در زندان قصر هنگامه ای برپاست. خبری از بیرون به درون بندها نشد کرده اما ناکامل و نا دقیق. یکی می گوید، شاید کودتا شده، یکی دیگر، شاید تروری صورت گرفته... شک و ابهام دامن می گسترد.

«... ناگهان سکوت وحشت باری سراسر زندان شماره یک را گرفت و نعره گوشخراشی که از بند 6 برخواست، سکوت را در هم شکست : "بی شرف ها". اشک در چشمان بچه ها نشست. رنگ چهره ها بیش از پیش سپیدی می زد و در این چهره های مهتابی، خشمی درخشیدن گرفت که پلیس را وحشت زده می کرد. زندانی بند 2، روزنامه را سر دست بلند کرده بود که همه ببینند. هق هق می کرد و دندان بر هم می سایید: "9 زندانی حین فرار کشته شدند" » (کیهان – پنجشنبه 30 فروردین ماه 1358)

به هر روی ، گرچه مساله فرار و... بس مضحک جلوه می کند، اما از چند و چون اجرایی کردن طرح و جزئیات دقیق واقعه هنوز خبری در دست نیست؛ گرچه، شمایی بیشتر کاریکاتور وار از ماجرا، گنگ و نارسا در هنگامه نمایش دادگاه آرش و تهرانی، دو شکنجه گر مشهور ساواک (که بر خلاف بسیاری از هم پالکی هایشان نتواستند از کشور بگریزند و یا بمانند و...) در آغازین ماه های پس از انقلاب بهمن ترسیم شده است.

دکتر ابولحسن ضیاء ظریفی، برادر حسن ضیاءظریفی، یکی از شاخص ترین چهره های جنبش، پس از جزنی و یکی از 9 مبارز جانباختهء واقعه، به خاطر می آورد آن هنگامه روز را؛ زمانی را که دکتر مهدی سمسار، روزنامه نگار کهنه کار سفر کرده و سردبیر وقت کیهان، دوست و همسر او را مطلع می کند، تا خبر، برادر را شوکه نکند. «دوست بسیار عزیزم دکتر مهدی سمسار که سردبیر کیهان بود مطلع بود که بعد از ظهر آن روز خبر اعدام و کشتار 9 زندانی سیاسی که ساواک خبر آن را تنظیم و به روزنامه ها فرستاده بود منتشر خواهد شد... دوستانم با وجودی که مطمئن بودند که تلفن ما به وسیله ساواک کنترل می شود از اظهار محبت خودداری نکردند. حیاط منزل ما در خیابان منصور، کوچه رامتین غرق در گل شده بود.» (زندگی نامه حسن ضیاءظریفی – از دانشگاه تا قتلگاه اوین. ص 157) به بهانه فرارسیدن سی امین سالگرد تیرباران 9 زندانی سیاسی، مروری بس گذرا و فشرده بر زندگی بیژن جزنی، پر بی راه به نظر نمی رسد. این مرور، بس پرشتاب است و مانندهء یکی برداشت فوری بر پردهء نقره ای!

نباید از خاطر دور داشت که این سی امین روز ماه فروردین یادآور خاطره تیرباران چهار عضو برجسته سازمان مجاهدین خلق ایران در سال 1351 نیز هست. علی میهن دوست، ناصر صادق، محمد بازرگان و علی باکری...

و اما بیژن جزنی، بنیان گذار و تئوریسین سازمان چریک های فدایی خلق ایران در فروردین ماه 50؛ در یک هزار و سیصد و شانزده خورشیدی در تهران بر خشت این جهان افتاد. رویید و بالید. هنوز ده سال بیش نداشت، یعنی در سال 1326 که به عضویت سازمان جوانان حزب توده ایران در آمد. گفته اند که شرایط عضویت در سازمان جوانان حزب، حداقل 13 سال سن بوده است؛ اما بیژن 10 ساله، بس زود به کارزار رزم می شود.

پانزدهم بهمن ماه یک هزار و سیصد وبیست و هفت، آن هنگام که نوجویان، عازم امام زاده طاهر می شوند برای تجلیل از او که معلم بزرگ انقلابش نام داده اند، دکتر تقی ارانی، خبری مثل بمب منفجر می شود. "شاه ترور شده است"؛ نقشه ساواک و حامیان فرا جغرافیایش برای برچیدن بساط حزب، سرانجام عملی شده و از این تاریخ به بعد، بنا به تصویب نامه هیئت وزیران، حزب، غیر قانونی اعلام شده و بیژن نیز چون بسیاران دیگر فعالیت مخفی خود را آغاز می کند.

کودتای بیست و هشتم مرداد، زندگی مخفی را به او تحمیل کرده است. نوشته اند، خانه او و دایی هایش که در "چهار صد دستگاه" قرار داشته، به عنوان کلوپ سیاسی برای دوست و دشمن مشخص بوده است. هم از این روست که از همان ساعات پس از کودتا، این خانه مورد شدیدترین تجاوز پلیس و فاشیست ها قرار می گیرد. گفته اند که حتی جهت به آتش کشیدن خانه نیز تحریکاتی صورت گرفته! در همین اوضاع و احوال تماشایی است، که او مسئولیت چند حوزه را بر عهده داشته است. بیژن و حلقه رفقایش تمام زمینه ها را برای عمل یک حزب مارکسیست لنینیست در برابر رژیم دست نشانده کلان سرمایه داری جهانی و ارتجاع داخلی مهیا می بینند. چه، به گمان برخی صاحب نظران توده مردم به رژیم کودتا پشت کرده بودند؛ در خود رژیم نیز یکپارچگی و وحدتی وجود نداشته، عشایر و ایلات نیز به تمامی آماده شرکت در نبرد و مقاومت در برابر این پهلوی دوم بر آمده از کودتا بودند. در بخشی از جزوه ایی که توسط حسن ضیاءظریفی درباره 28 مرداد به نگارش درآمده و برای اولین بار در تیر ماه 58 منتشر شد، نگارنده ضمن شرح و بسط این همه، انتظار حرکت از دکتر محمد مصدق را بی اساس عنوان، و تصریح می کند که هیچ "مارکسیست لنینیست راستین"، در نهایت از مصدق به مثابه یک نماینده سیاسی بورژوازی ملی نباید و نمی بایستی انتظار چنین عمل قاطعی را می داشت... در آذر ماه 32، کمیته مرکزی حزب، جزوه ای منتشر می کند به نام "درباره 28 مرداد" که به نوعی توجیه گر مواضع حزب در قبال کودتای 28 مرداد است، و درست در هجدهم فروردین ماه 33، دکتر نورالدین کیانوری، در مقاله ایی با عنوان "خطوط اساسی حزب ما با سازمان های بورژوایی" که در نشریه شماره 44 "مسائل حزبی" به چاپ می رسد، بخشی از مباحث جزوه "درباره 28 مرداد" را نقد و اصلاح می کند. و در پی این همه پس از قریب به نیم قرن، محمدعلی عمویی نیز در سخنرانی چندی پیش خود در دفتر ادوار تحکیم وحدت، بسیار صریح و شفاف بر این خطاهای تاریخی انگشت گذارد. با این همه، تاریخ نگاران و محققین بسیاری، امروز، اوضاع موسم کودتا و امکان مقاومت در برابر آن را بس پیچیده تر از آنچه عنوان شد ارزیابی می کنند. جزنی و یارانش که از مواضع آن هنگام حزب، در آن مقطع تاریخی سرخورده شده بودند، راهی دیگر را بر می گزینند.
ماه هایی پس از کودتا، بیژن، دستگیر می شود و راهی اتاق تمشیت. حالا پاییز یک هزار و سیصد و سه خورشیدی ست. ششصد افسر توده ای دستگیر و زیر شدیدترین شکنجه های جسمی و روحی قرارمی گیرند.

سپر دفاعی حزب، یعنی سازمان افسری می رود تا در هم شکند. پلیس از هیچ فرو نمی گذارد!... این "کیوان" است و گروه اول سازمان افسری که سال بد را معنایمان می کنند و نیز سال باد را...

سوز زمستان حالا از پنجره بالایی به "خانه" شده است. زمستان یک هزار و سیصد و سی و سه خورشیدی.

بیژن و رفقای هم زنجیرش، هر سپیده در زندان قصر، گوش به زنگ صدای گلوله ها هستند؛
یک. دو. سه. آماده. آتش!!...

سیامک، مبشری، بهنیا، وکیلی و و و...

حالا، شمار زیادی از مبارزین ناگزیر به جلای وطن می شوند، از خیل این بسیاران باید به نام و خاطره جاری دکتر داوود نوروزی، روزنامه نگار، نویسنده و فعال سیاسی سفر کرده مان اشاره کرد، که در هر قدم تا آنگاه که سالیانی پیشترک خاکسترش به خاک برلین سپرده شد، واژهء "انسان" را معنایمان کرد... باری "انسان" را! و مگر هدف این تکاپوی قرنا قرن چیزی به جز معنا کردن این واژه مقدس است؟!

بهاران 34، جزنی از زندان آزاد می شود. این آزادی همزمان است با اوج دستگیری رهبران حزبی و سیل تنفرنامه ها؛ ساختگی و غیر ساختگی...

زمان در گذر است و روند تحولات چه در جهان، و چه در میهن ما، هر روز سویه ای دیگرگون به خود می گیرد. حالا فصل، فصل مبارزه مسلحانه است نه فقط در ایران که در جهان! "چه" زبان سلیس دوران است و نام این پزشک سودایی، هیچ با مرزی نیز، سر و کاریش نیست...

سال 39 و دوران تحصیل درس فلسفه بیژن در دانشگاه ادبیات دانشگاه تهران نیز شماره می شود... او در سال 42، با عنوان شاگرد اول در رشته فلسفه دانشگاه تهران، فارغ التحصیل می شود.

جزنی، در یک هزار و سیصد و پنجاه از درون زندان شهرستان قم، با رهبری جریان سیاهکل که رستاخیزش نیز نام داده اند، با عملیات 19 بهمن، فصلی نوین را در تاریخچه جنبش چریکی ایران رقم می زند.

حالا، زمان، یکان، یکان و رنگ و رنگ سپری می شود؛ ارابه زمان را پرشتاب گذر می دهیم و از چگونگی دستگیری بیژن، ساواک، نقش ناصر آقایان و... بر می گذریم.

هم بندیان جزنی، چه همفکر و چه غیر همفکر، همه و همه گواهی می دهند که او در هر زندانی که پا می گذاشت در تعقییر اتمسفر سیاسی آن موثر بود. به سازماندهی می پرداخت، برنامه مطالعاتی و تئوریکی زندان را سر و سامانی می داد و... هنوز و همچنان دورنمایی که او از فردای جنبش در صورت انفعال نیروهای مترقی ترسیم می کرد، در یک مرور تاریخی، تأمل برانگیز است و درس های ناگفته و ناخوانده اش در وضعیت سیاسی و اقتصادی بغرنج داخلی و بین المللی ایران امروز، برای نیروهای مترقی و دموکرات، سر فصلی ست برای راه بی راه را دوباره نپیمودن ...

این نقاش زبردست، بر بوم زندگی نیز، آنسان، با خطوط و رنگ هایی همه گرم نقش زد که بر بوم نقاشی.

او را "تئوریسینی زنده" و "انقلابی فروتن" نام داده اند. بیژن، در هنگامه جان باختن، دانشجوی دکترای فلسفه بود. کتاب "تاریخ سی ساله" اثری شهره است از جزنی.

واپسین دیدار با بیژن، به گفته شاهدان، اواسط اسفند ماه 53 در تهران بوده است. حالا این همدم بیژن، میهن قریشی ست که واپسین عاشقانه را آواز می کند. بابک و مازیارش، چشم انتظارند هنوز پدری را که رفت تا خورشید را بجنباند!... بابک ها و مازیارها، اما تا بسیارند؛ و چشمان منتظر تا هنوز نیز! میهن ِ سرود بیژن هزار رنگ درش نهفته. رنگ هایی که سرشار از تجربه است و نگاهی که رو به فردا دارد. این "میهن"، با دو تأویل! "بگو به میهن، که خون بیژن، ستاره گشت و از آن چسان شراره دمید! /..."

فلش بک 30 ساله: روز - خارجی. سحرگاه سی ام فروردین ماه 54؛ تپه های مجاور اوین؛ ترجمان عشق عمومی!

9 نام، 9 سند، 9 یاد... کات. فید قرمز.





















Copyright: gooya.com 2016