گردهمایی سراسری جمهوریخواهان دمکرات و لائیک قرار است کمتر از سه هفته دیگر برگزار شود. پرسش اصلی در رابطه با این گردهمایی این است که چه هدف و ایجاد چه نوع سازمانی را فراروی خود نهاده است. به این پرسش گرچه هنوز پاسخ روشنی داده نشده است اما براساس مطالب و اسناد منتشر شده، در مجموع سایه روشن های سه نظر را می توان مشاهده کرد. برخی آنرا جنبش می دانند. تعدادی حزب سیاسی اش می انگارند و گروهی نیز آنرا جبهه می پندارند. ارگان هایی چون جمع هماهنگی و گروهای کار سیاسی و ساختار نیز آمیخته ای از این سه را مدنظر دارند. این ارگانها برای تشکل خود، ساختاری حزبی با برنامه ای جبهه ای پیشنهاد کرده اند که بنابر تمایلشان بر آن نام جنبش نهاده اند. تا زمانی که به این آشفتگی و ناروشنایی پایان داده نشود، دستیابی به نتیجه اگر نگوئیم غیرممکن، حداقل بسیار دشوار، تنش زا و موقتی خواهد بود. اکنون جدا از نام، که به نظر می رسد نیروی قابل توجهی آنرا با تعاریف متفاوت و برداشتهای گوناگون، جنبش می نامند، حول برنامه آن، نگاه کم و بیش یکسانی بین اکثر فعالین این جریان وجود دارد. اما این هم اندیشی در اساسنامه یا سند ساختاری، دیده نمی شود. براساس اظهار نظرات تاکنونی دو نظر با تفاوتهایی، قابل تشخیص اند. یک فکر این جمع را در جایگاه یک حزب سیاسی می نشاند. طرح گروه کار ساختار و طرح پیشنهادی رسول آذرنوش که ظاهرا در مقابل آن قرار دارد، از آن جمله اند. فکر دیگری حرکت این جمع را جنبش می داند و کوشیده است این خصوصیات را از سطح نامگذاری فراتر برده، خطوطی از مختصات یک جنبش را بیان دارد. جلال شالگونی در چنین چارچوبی قرار دارد.
درباره طرح گروه کار ساختار، پیش از این در مطلبی با عنوان " نگاهی به طرح ساختار جمهوریخواهان دمکرات و لائیک" سخن گفته ام. بیش از آن نکته مهمی ندارم.
دو مطلب " طرح پیشنهادی برای ساختار" و " خودگردانی یا سانترالیزم دموکراتیک" نوشته رسول آذرنوش نیز گرچه در برابر طرح گروه کار ساختار و بعنوان جایگزین آن، ارائه شده اند. اما برخلاف تصور نویسنده، چارچوب جدیدی ندارد، طرح ساختار یک حزب سیاسی است که بر پایه خودگردانی، سازماندهی می شود. در این طرح، " اصل بنیادین سازماندهی در احزاب و سازمانهای کلاسیک، سانترالیزم دموکراتیک" مردود اعلام شده و هیرارشی حزبی زیر سوال رفته است، اما حزب با " سازماندهی افقی بر پایه خود گردانی" پابرجا می ماند. با وجودیکه در جابجای مطلب بر " ماهیت جنبشی" این جریان و " سازماندهی جنبشی" تاکید و حتی نام جنبش بر آن نهاده شده است اما نگاه نویسنده به ساختار این جریان، حزبی است. توضیح طرح پیشنهادی، از منشور نقد ساختار احزاب کلاسیک، بدین سبب صورت گرفته و از این نگاه برخاسته است. نویسنده، ساختار جنبشی را از دل تجدید نظر در اصل بنیادین سازماندهی حزبی یعنی سانترالیزم دموکراتیک بیرون کشیده و روشن نمی کند که چرا تغییر این اصل یک ساختار حزبی را دگرگون کرده آنرا " جنبشی " می کند؟ اساسا بر احزاب سیاسی و جنبش ها اصول ثابت و یکسانی حاکم نیست امروزه کم نیستند احزابی که سانترالیزم دمکراتیک را کنار نهاده اند اما هنوز کارکرد حزبی خود را حفظ کرده اند. تفاوت یک جنبش با حزب سیاسی در میزان دمکراتیسم آن نیست. احزاب سیاسی را بر اساس برنامه و ساختارشان توضیح می دهند. جنبش ها اما، حول اهداف عام و کلی شکل می گیرند. تاکنون هیچ جنبشی بر اساس برنامه شکل نگرفته و مقید به اساسنامه نبوده است. جنبش های صلح، زنان و ضد آپارتاید و ... اینگونه بوده اند. نیرویشان سیال بوده و از احزاب، سازمانها، محافل، انجمن ها و افراد و... تشکیل می شده اند. جنبش ها می توانند در رابطه با این این یا آن خواست خصلت اثباتی داشته باشند هماهنگونه که جنبش صلح چنین است، که البته و در واقع علیه جنگ و در نفی جنگ بمیدان می آید، اما جنبش ها نمی توانند آلترناتیو قدرت سیاسی شوند. چون آلترناتیو با برنامه سیاسی قادر است به نیروی جایگزینی فرا روید. جنبش آلترموندیالیستها که در مراحل نخستین جنبش آنتی موند یالیستها نامیده می شد قبل از آنکه برای آلترناتیو قدرت سیاسی و در تائید آن، قابل استناد باشد با جنبش ضد جنگ و جنبش صلح قابل تبیین است و از شمار چنین جنبش هایی است.
نویسنده کوشیده است در مطلب " خودگردانی یا سانترالیزم دمکراتیک" معنای ساختار جنبشی را توضیح دهد. به نظر من توضیحاتش بیشتر در رابطه با دموکراتیزه کردن حزب سیاسی قابل استفاده است و البته در این زمینه هم جدید است و هم نکات مثبت و مفیدی دارد که می توان از آن در سازماندهی احزاب سیاسی استفاده کرد.
جلال شالگونی نیز در توضیح این حرکت بمثابه جنبش مطلبی دارد با عنوان " با اساسنامه حزبی نمی توان " جنبش" را سازمان داد!" به نظر می رسد مطلب او با اقبال بیشتری در میان نیروهای جمهوریخواه دمکرات و لائیک روبرو شده است. من فکر می کنم او نسبت به سایر فعالین جمهوریخواه دمکرات و لائیک، درک روشن تری از حرکت جنبشی دارد. ولی هنوز نتوانسته است بطور کامل از ایده سازماندهی حزبی فاصله گیرد. می کوشم به این درهم آمیزی و التقاط اشاره کنم:
جلال شالگونی در مطلب خود طرح گروه ساختار را از این زاویه که با اساسنامه حزبی نمی توان جنبش را سازمان داد، به نقد کشیده است و از حرکت این جریان بمثابه " جنبش" دفاع کرده است. او یکی از مختصه های جنبش را " حضور گرایشات متنوع و اقلیتهای متعدد" دانسته است. از این سخن درست اما، نتیجه نادرستی گرفته است. او چون هنوز با طرح پیشنهادی خود یگانه نشده است و شاید به این دلیل که مقوله " جنبش" هنوز " تعریف و سیمای روشن خود را پیدا نکرده است" حضور گرایشات مختلف و اقلیت ها را در ظرف حزبی مورد بازبینی قرار می دهد و در پی گرفتن حق و حقوقشان در تصمیم گیریهاست. او می گوید " در سند ساختار باید صراحتا به حق اقلیت تاکید نمود. در عین حال باید از فراکسیونها و حقوق آنها و نحوه حضورشان در هیئت هماهنگی سخن گفت" این فکر هنوز به این تشکل که خود " جنبش" می نامدش، از منظر حزب می نگرد. اعضای سازمانها و احزاب به تصمیمات که براساس نظر اکثریت اتخاذ می شود، التزام دارند. اقلیت در این رابطه معنی پیدا می کند. فراکسیونها نیز برای رعایت حقوق اقلیت که از یک گرایش فکری ساخته می شود، شکل می گیرد. اینها همه مفاهیمی حزبی است. یک جنبش نه تصمیمات الزام آور دارد و نه عضو تا بر اساسش فراکسیون ایجاد شود. ساختاری که عضویت در آن منتفی است، صحبت از فراکسیون بی معنی است. جلال شالگونی که ساختار مبتنی بر عضویت را برای این جنبش رد می کند و از این زاویه نیز در ابتدای نوشته اش، از خود انتقاد کرده است، روشن نیست فراکسیون را با کدام نیرو می خواهد شکل دهد. افزون بر این، نمونه های تاریخی نیز در رد وجود فراکسیون در جنبش ها گواهی می دهند. جنبش ضد آپارتاید که نویسنده نیز بدان استناد کرده است یکی از نمونه هاست. فراکسیون و اقلیت این جنبش چه نیرویی بود؟ اکثریتش که بود؟ " مدافعان نظام سرمایه داری" یا " حزب کمونیست"؟ " مبارزان مسلح" یا " اسقف توتو" کدامیک؟
یکی از مهمترین مختصات اصلی جنبش ها سیالیت آنهاست. جنبش صلح عضو ندارد. در جنبش صلح نیروها مشارکت می کنند و با مشارکتشان جنبش را می سازند. بر اجزای این جنبش اهداف و برنامه های سیاسی بسیار متنوعی حاکم است که ضوابط و قانونمندیهای متفاوتی دارند. این مجموعه هدف واحدی دارند. برنامه اشان یک بند دارد و شعارشان یکی است :" علیه جنگ و برای صلح"
مبارزه برای این هدف و تحقق این شعار به اشکال و شیوه های بسیار متنوعی پیش می رود. نه اکثریتی وجود دارد و نه اقلیتی و نه فراکسیونی.
اشکال مقاله به این محدود نمی شود. نگاه آن به جنبش اراده گرایانه است و به قانونمندی شکل گیری آنها توجه کافی نشده است. جنبش ها در پی تصمیمات این یا آن فرد یا گروه و سازمان شکل نمی گیرند. زمینه آن در بطن جامعه ساخته می شود و بمثابه یک عامل عینی، مجموعه متنوعی از نیروها را متاثر کرده و به حرکت در می آورد. احزاب، سازمانها، افراد و محافل بر بستر این زمینه در نیرومندتر کردنش می توانند دخالت کنند. اساسا کدام جنبش را می شناسیم که پیش از شکل گیری آن، گروهی برای ایجادش نقشه کشیده اند، برنامه برایش نوشته اند و اساسنامه اش را ژلاتینی کرده اند؟ جنبش ها حول اسناد سیاسی شکل نمی گیرند. جنبش ها بقول خود شالگونی " حول اهداف کلی بویژه ساده و قابل فهم است که پا می گیرند" و در رابطه با نمونه به " سیاهان آفریقای جنوبی" اشاره دارد که " با ایده ساده نفی آپارتاید جنبش عظیمی را راه انداختند" در رابطه با کشورمان ایران هم از نمونه های این ایده کلی به " حذف نهادهای انتصابی"، " آزادی انتخابات"، " جمهوری تمام عیار" ، " آزادی اندیشه" اشاره کرده است. بسیار خوب. اگر جنبش ها حول چنین ایده هایی شکل می گیرند، این گروه کار سند سیاسی که جلال شالگونی نیز عضو آن بوده است و در دفاع از مصوباتش مقاله می نویسد، برای شکل دادن به چه " جنبشی" مشغول تدوین سند سیاسی است؟ مگر جنبش ها بنابه نظر نویسنده حول عام ترین شعارها و قابل فهم ترین شان شکل نمی گیرند، پس این برنامه و سندنویسی به چه معنی است. در این زمینه امروز به نظر من، جنبش دمکراسی خواهی در جامعه وجود دارد می توان برای دامن زدن بدان فعال شد. جمهوری خواهان دمکرات و لائیک نیز بعنوان یک جریان معین در این جنبش شرکت دارند. می توانند برای تحقق دمکراسی، سند سیاسی خود را مبنی فعالیتشان قرار دهند. حول اسناد سیاسی، احزاب و جریانات سیاسی شکل می گیرد. جنبش که محدود به این یا آن سند و مقید به یک ساختار و ضابطه شود، ممکن است باز آنرا بنابه تمایلمان جنبش بنامیم، اما این " جنبش" بدلیل تناقض اش از " سازمانهای موجود و آلترناتیوهای یک یا چند نفره" اگر ضعیف تر نشود، با احتمال زیاد قوی تر نخواهد شد.
سخن آخر- برای برگزاری موفقیت آمیز اجلاس من نیز بسهم خود کوشیدم در مباحث شرکت کرده تا ابهامات، ضعف ها و پیشنهاداتم را در رابطه با طرحها بیان کنم. در پایان مایلم به چند نکته تاکید کنم :
اول اینکه آنچه بیش از هر چیز مشهود است، هنوز گفتگوها برای نتیجه گیری به بار ننشسته است. مفاهیم ناشناخته، مباحث گفته نشده، ابهام در طرح ها و... کم نیست. اهمیت دارد دیالوگ و گفتگوئی که آغاز شده است، ادامه پیدا کند. از اینرو در این گردهمایی اجتناب از تصمیمات قطعی و تمام شده، شاید ثمربخش تر باشد.
دوم اینکه روشن کردن یک پلاتفرم سیاسی برای نیروهای جمهوری خواه با هدف استقرار دمکراسی، از نظر من مفید است. روشن بودن اهداف و محورهای اصلی این پلاتفرم بسیار اهمیت دارد. کلی بودن و مبهم گذاشتن مسائل اصلی و گرهی ممکن است بظاهر این یا آن فرد یا سازمان را با ما همراه کند اما اولا نیروی وسیعتری از جمهوریخواهان دمکرات و لائیک در جامعه را پس می زند ثانیا به تجربه ثابت شده است که که اتحاد حول اهداف ابهام زا چندان هم دیری نمی پاید و به تشدید تناقضات در درون جمع خواهد انجامید.
advertisement@gooya.com |
|
سوم اینکه پیشنهاد می کنم این گردهمایی یک گروه کار، برای پیدا کردن راه ها و اشکال همکاری ها و اتحاد با کمک سایر نیروهایی که مولف های دیگر این اتحادند، انتخاب کند. این گروه موظف شود ضمن سازمان دادن ادامه بحث حول این موضوع، نتیجه و جمعبندی کارش را در این زمینه به گردهمایی بعدی برای تصمیم گیر ی ارائه نماید.
من بر این باورم که نیروی اصلی این اتحاد در ایران است. اما خطاست به تجارب نیروهای خارج از کشور که هم به لحاظ کمیت و هم کیفیت غیرقابل حذف اند، کم بها داده شود. این نیرو در سازمانها و احزاب و بصورت فردی و در اشکال مختلف برای دمکراسی در حال مبارزه اند. طرحی که از این مجموعه بخش هایی را نادیده گیرد، نمی تواند چندان موفقیتی کسب کند. نکته دیگر اینکه ابعاد پراکندگی در میان صفوف نیروهای مدافع دمکراسی اعم از چپ، ملی و ملی- مذهبی، غیرطبیعی است. می بایست این مساله را بعنوان یک پدیده ناهنجار، مدنظر قرار داد و برای انسجام در صفوف هرکدام از این بخش ها، تلاش کرد. ما چپ ها نیز برای فشردن صفوف خود می بایست برای درمان دردمان بفکر چاره باشیم.